eitaa logo
این عماریون
384 دنبال‌کننده
230.4هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد  از تشکیل قرارگاه « نصرت » و ارائه طرح کلی عملیات خیبر و بدر، سپاه ششم امام جعفر صادق (ع)  رو عهده‌دار شد که اون  سازماندهی 13 یگان رزمی و پشتیبانی در استان خوزستان بود . و شاید به همین دلیل ایشان را هور🥀 نامیدند. #«عملیات خیبر» ثمره یک سال تلاش شبانه روزی نیروهای قرارگاه نصرت، تحت فرماندهی علی هاشمی🥀 بود. عملیات آبی- خاکی جنگ و اولین عملیاتی که ده‌ها یگان رزمی سپاه، در سطحی بسیار وسیع توانستند باتلاق ها و نیزارهای منطقه هور را پشت سر بگذارند که این در نوع خود حرکتی بی نظیر و تاریخی بود. سال بعد را نیز، قرارگاه نصرت در تدارک «عملیات بدر» بود. که بسیاری از ستارگان این قرارگاه را به حجله شهادت🥀 فرستاد.. شهید علی هاشمی🥀سال 1362 ازدواج کرد. یه پسر به نام حسین و یه دختر به نام زینب ثمره این ازدواجه. عمر زندگی مشترکش فقط 5 سال بود.
بعد  از تشکیل قرارگاه « نصرت » و ارائه طرح کلی عملیات خیبر و بدر، سپاه ششم امام جعفر صادق (ع)  رو عهده‌دار شد که اون  سازماندهی 13 یگان رزمی و پشتیبانی در استان خوزستان بود . و شاید به همین دلیل ایشان را هور🥀 نامیدند. #«عملیات خیبر» ثمره یک سال تلاش شبانه روزی نیروهای قرارگاه نصرت، تحت فرماندهی علی هاشمی🥀 بود. عملیات آبی- خاکی جنگ و اولین عملیاتی که ده‌ها یگان رزمی سپاه، در سطحی بسیار وسیع توانستند باتلاق ها و نیزارهای منطقه هور را پشت سر بگذارند که این در نوع خود حرکتی بی نظیر و تاریخی بود. سال بعد را نیز، قرارگاه نصرت در تدارک «عملیات بدر» بود. که بسیاری از ستارگان این قرارگاه را به حجله شهادت🥀 فرستاد.. شهید علی هاشمی🥀سال 1362 ازدواج کرد. یه پسر به نام حسین و یه دختر به نام زینب ثمره این ازدواجه. عمر زندگی مشترکش فقط 5 سال بود.
زندگی من و ، نیایش ۵ ساله و محمد پارسا ۳ساله هستند. اما حرف‌های آنها برای اینکه مانع رفتن بشوند برایم جالب بود. محمد پارسا با همان لهجه بچگانه‌اش و بسیار عصبانی می‌گفت مامان جان، اجازه نده برود. گناه داره می‌شود. هم بلند بلند می‌خندید. 🍃⚘🍃 وقتی که رفت سوریه، نیایش در خواب جیغ زنان بیدار شد و شروع به گریه کرد. با من دعوا می‌کرد که چرا اجازه دادی به برود. اگر بشود تقصیر توست. 🍃⚘🍃 آن شب دلم خیلی . بعد از بیشتر شد. می‌گویند همه دارند و . گاهی اوقات کردنشان برایم بسیار است، چون با هیچ چیزی نمی‌توان کرد. 🍃⚘🍃 مدام از برای هم تعریف می‌کنند و می‌گویند بخیر . چند وقت پیش دخترم به محمد پارسا می‌گفت: داداشی دلت برای نمی‌سوزه؟ من خیلی دلم می‌سوزه که به زدن.💔 🍃⚘🍃 برای من عجیبه که اینها انقدر می‌فهمند و متوجه می‌شوند. راستش را بخواهید انقدر زود انتظار این حرف‌ها را نداشتم. خیلی ناراحتند که من ندادم را ببینند. 🍃⚘🍃
زندگی من و ، نیایش ۵ ساله و محمد پارسا ۳ساله هستند. اما حرف‌های آنها برای اینکه مانع رفتن بشوند برایم جالب بود. محمد پارسا با همان لهجه بچگانه‌اش و بسیار عصبانی می‌گفت مامان جان، اجازه نده برود. گناه داره می‌شود. هم بلند بلند می‌خندید. 🍃⚘🍃 وقتی که رفت سوریه، نیایش در خواب جیغ زنان بیدار شد و شروع به گریه کرد. با من دعوا می‌کرد که چرا اجازه دادی به برود. اگر بشود تقصیر توست. 🍃⚘🍃 آن شب دلم خیلی . بعد از بیشتر شد. می‌گویند همه دارند و . گاهی اوقات کردنشان برایم بسیار است، چون با هیچ چیزی نمی‌توان کرد. 🍃⚘🍃 مدام از برای هم تعریف می‌کنند و می‌گویند بخیر . چند وقت پیش دخترم به محمد پارسا می‌گفت: داداشی دلت برای نمی‌سوزه؟ من خیلی دلم می‌سوزه که به زدن.💔 🍃⚘🍃 برای من عجیبه که اینها انقدر می‌فهمند و متوجه می‌شوند. راستش را بخواهید انقدر زود انتظار این حرف‌ها را نداشتم. خیلی ناراحتند که من ندادم را ببینند. 🍃⚘🍃