نفوذی ها چه شکلی هستند؟/۲
#محمد_عبدالهی
🔰نفوذ استاد سنگ اندازی است؛ #نفوذ استاد جاسوسی و اطلاع رسانی در ابعاد گسترده است. به اسم #اقتدار_ملی، محرمانه ترین اسرار ملی را در رسانه ملی در یک جشن به ظاهر ملی و یک #کنفرانس_بین_المللی پیش از افتتاح و بهره برداری بیشرمانه لو می دهد.
🔰نفوذ گرای تولید #کیک_زرد_هسته_ای را در رسانه ملی می دهد. نفوذ گرای پرتاب #ماهواره_ظفر ۱ و ۲ و غیره را پیش از موعد با ریز جزییات از رسانه ملی می دهد و چه ساده است برای نظام سلطه که دقیقا می داند در کجا و چه وقت و چگونه باید اختلال و اعوجاج ایجاد کند.
🔰نفوذ در #سینما و #تلویزیون جای پا دارد؛ در شوراهای تصویب پروژه های رسانه ای حضور دارد.
🔰نفوذ، انقلاب و انقلابی را هنرمندانه می کوبد. نفوذ می داند که باید در کنفرانس خبری کارهای #حاتمی_کیا و #مجیدی آپولوهای تخریب را هوا کند.
🔰نفوذ با پا گذاشتن روی مزار شهدا مستند می سازد؛ یک فیلم انقلابی می سازد و پس از آنکه جایزه اولین را گرفت، پوست می اندازد و چهره واقعیش را در حمایت از #تجزیه_طلبان_کرد و لگد زدن به انقلاب علنی می کند. نفوذ می داند پشت تریبون #جشنواره_فجر باید نظام را بزند.
🔰نفوذ، کتاب می نویسد، مدیرکل و مشاور می شود، تئوریسین و هیات علمی می شود، گاهی تهیه کننده فیلم می شود، گاهی مجری فلان برنامه تلویزیونی، گاهی رییس فلان اداره، گاهی سردبیر فلان مجله...
🔰 نفوذ بدون مرز است؛ نفوذ قابل پیدا شدن نیست؛ نفوذ در جلوی چشم ترین موقعیت هاست.
🔰 نفوذ را در دم دست ترین و واضح ترین جای ممکن قایم کرده اند؛ کافی ست دکمه های کنترل تلویزیونتان را بزنید تا نفوذ نمایان شود؛ به همین سادگی!
🔰 نفوذ غریبه نیست؛ نفوذ آشناست!
🔰 نفوذ متعلق به یک جناح و یک گروه نیست. نفوذ در همه جا هست.
🔰 نفوذ خانه اش را هم در بین اصولگرا می سازد و هم در میان اصلاح طلب.
🔰نفوذ گاهی در لباس اصولگراست و هوای آقازاده هایش را نیز دارد. نفوذ داماد راننده اش را #رییس_شبکه_تلویزیونی سراسری می کند. پسر خواهرش را مدیر چند گروه تلویزیونی در فلان شبکه می کند. نفوذ فلان عزیزش را رییس دفتر در فلان کشور خارجی می کند. نفوذ عاشق بریز و بپاش های هنگفت است تا بودجه های سازمانی را در جشنواره های بی ارزش مختلف حیف و هدر دهد.
🔰 نفوذ نافذ است. نفوذ آرام آرام رشد کرده است، نفوذ لحظه لحظه نفوذ کرده است. باور کنید نفوذ مثل همان تمساح قاتل در فیلم لوییس تیگوست؛ که زمانی در فرم یک بچه مارمولک دوست داشتنی از کودکان ساده دل، دلبریایی می کرده است.
🔰چگونه باید با تمساح نفوذ مقابله کنیم؟
به نظر من آن چیزی که #مجید را به مقام #شهادت رساند، #عشق و #ارادتش به #اهل بیت🌷و #خصوصاً #امام حسین (ع)🌷بود. #همسرم با برادرم خیلی صمیمی بودند. قرار گذاشتند اربعین ۹۶ با هم به کربلا بروند.😭😭
🍃🌷🍃
#مجید در خیالش برای این سفر رؤیاها بافته بود. به برادرم میگفت: «اربعین میریم کربلا. دستمال برمیداریم و #کفشهای زائران ا#مام حسین (ع)🌷 را پاک میکنیم. من توی #بینالحرمین میخوام #کفاش بشم!»😭
🍃🌷🍃
من به حرفهایش خندیدم. گفتم: «#مجید حالا چرا کفاش؟» جدی شد و نگاهم کرد. با حالت عجیبی گفت: «گرد پای زائرای #امام حسین🌷 تبرکه. دوست دارم خاکهای اونا بخوره به دست و صورتم»😭
🍃🌷🍃
اما قسمت نشد بره 😭😭
بعد از چهلم #همسرم به خانه خواهر شوهرم رفته بودم. خانم مسنی را آنجا دیدم. پرسید: «تو همسر #مجیدی؟» گفتم: «بله.» گفت: «میدونستی همسر تو هر ماه یک مقدار پول به من کمک میکرد؟»
🍃🌷🍃
از تعجب ماتم برد. از این موضوع هیچ خبر نداشتم. وضع خانواده خودمان خوب نبود. #مجید پدرش را از دست داده بود و #وظیفهاش میدانست که به #مادرش #کمک مالی کند.😭
🍃🌷🍃
به نظر من آن چیزی که #مجید را به مقام #شهادت رساند، #عشق و #ارادتش به #اهل بیت🌷و #خصوصاً #امام حسین (ع)🌷بود. #همسرم با برادرم خیلی صمیمی بودند. قرار گذاشتند اربعین ۹۶ با هم به کربلا بروند.😭😭
🍃🌷🍃
#مجید در خیالش برای این سفر رؤیاها بافته بود. به برادرم میگفت: «اربعین میریم کربلا. دستمال برمیداریم و #کفشهای زائران ا#مام حسین (ع)🌷 را پاک میکنیم. من توی #بینالحرمین میخوام #کفاش بشم!»😭
🍃🌷🍃
من به حرفهایش خندیدم. گفتم: «#مجید حالا چرا کفاش؟» جدی شد و نگاهم کرد. با حالت عجیبی گفت: «گرد پای زائرای #امام حسین🌷 تبرکه. دوست دارم خاکهای اونا بخوره به دست و صورتم»😭
🍃🌷🍃
اما قسمت نشد بره 😭😭
بعد از چهلم #همسرم به خانه خواهر شوهرم رفته بودم. خانم مسنی را آنجا دیدم. پرسید: «تو همسر #مجیدی؟» گفتم: «بله.» گفت: «میدونستی همسر تو هر ماه یک مقدار پول به من کمک میکرد؟»
🍃🌷🍃
از تعجب ماتم برد. از این موضوع هیچ خبر نداشتم. وضع خانواده خودمان خوب نبود. #مجید پدرش را از دست داده بود و #وظیفهاش میدانست که به #مادرش #کمک مالی کند.😭
🍃🌷🍃
#شهید مجید فریدفر🍃⚘🍃
این قصه #مجید است. #مجیدی که بدن ورزیدهای داشت و مثل فنر میجست. قصه پسری که دنیا را با آکروبات شناخت، #ستاره سینما شد، با #ویولن ساز عشق زد و با #تفنگ در راه #دفاع از کشورش، #شهید شد.
🍃⚘🍃
#مجید فریدفر؛ پسری که در کنار لیلا فروهر روی پرده درخشید و به انگیزه گرفتن انتقام دختران ایرانی یکی از هزاران قهرمان ملی کشورش شد، درحالی که هنوز خودش بیش از ۲۵بهار از عمرش نمی گذشت.
این قصه، قصه #چریک مسلمانی است که #ویولن را بهتر از همه هم سالانش می زد اما کنارش گذاشت و #اسلحه برداشت و پابه پای #مصطفی چمران در اردوگاه های جنگ های #نامنظم لبنان و سوریه، چریکی #جنگیدن را مشق کرد و در این مسیر آنقدر استوار بود که آوازه اش به گوش یاسر عرفات هم رسید.
🍃⚘🍃
این قصه یکی از #متفاوت ترین شهدای #دفاع ۸ساله از میهن است. قهرمانی برآمده از دل #فیلم فارسی ها که به #چریکی #سخت کوش بدل شد.
#قصه #مجید فریدفر #شهید سرافرازی که پدرش می گوید یکی از #بنیان گذاران یگان ویژه نوپو بوده است.
🍃⚘🍃
به نظر من آن چیزی که #مجید را به مقام #شهادت رساند، #عشق و #ارادتش به #اهل بیت🌷و #خصوصاً #امام حسین (ع)🌷بود. #همسرم با برادرم خیلی صمیمی بودند. قرار گذاشتند اربعین ۹۶ با هم به کربلا بروند.😭😭
🍃🌷🍃
#مجید در خیالش برای این سفر رؤیاها بافته بود. به برادرم میگفت: «اربعین میریم کربلا. دستمال برمیداریم و #کفشهای زائران ا#مام حسین (ع)🌷 را پاک میکنیم. من توی #بینالحرمین میخوام #کفاش بشم!»😭
🍃🌷🍃
من به حرفهایش خندیدم. گفتم: «#مجید حالا چرا کفاش؟» جدی شد و نگاهم کرد. با حالت عجیبی گفت: «گرد پای زائرای #امام حسین🌷 تبرکه. دوست دارم خاکهای اونا بخوره به دست و صورتم»😭
🍃🌷🍃
اما قسمت نشد بره 😭😭
بعد از چهلم #همسرم به خانه خواهر شوهرم رفته بودم. خانم مسنی را آنجا دیدم. پرسید: «تو همسر #مجیدی؟» گفتم: «بله.» گفت: «میدونستی همسر تو هر ماه یک مقدار پول به من کمک میکرد؟»
🍃🌷🍃
از تعجب ماتم برد. از این موضوع هیچ خبر نداشتم. وضع خانواده خودمان خوب نبود. #مجید پدرش را از دست داده بود و #وظیفهاش میدانست که به #مادرش #کمک مالی کند.😭
🍃🌷🍃