eitaa logo
این عماریون
365 دنبال‌کننده
241.2هزار عکس
65.5هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
نفوذی ها چه شکلی هستند؟/۲ 🔰نفوذ استاد سنگ اندازی است؛ استاد جاسوسی و اطلاع رسانی در ابعاد گسترده است. به اسم ، محرمانه ترین اسرار ملی را در رسانه ملی در یک جشن به ظاهر ملی و یک پیش از افتتاح و بهره برداری بی‌شرمانه لو می دهد. 🔰نفوذ گرای تولید را در رسانه ملی می دهد. نفوذ گرای پرتاب ۱ و ۲ و غیره را پیش از موعد با ریز جزییات از رسانه ملی می دهد و چه ساده است برای نظام سلطه که دقیقا می داند در کجا و چه وقت و چگونه باید اختلال و اعوجاج ایجاد کند. 🔰نفوذ در و جای پا دارد؛ در شوراهای تصویب پروژه های رسانه ای حضور دارد. 🔰نفوذ، انقلاب و انقلابی را هنرمندانه می کوبد. نفوذ می داند که باید در کنفرانس خبری کارهای و آپولوهای تخریب را هوا کند. 🔰نفوذ با پا گذاشتن روی مزار شهدا مستند می سازد؛ یک فیلم انقلابی می سازد و پس از آنکه جایزه اولین را گرفت، پوست می اندازد و چهره واقعیش را در حمایت از و لگد زدن به انقلاب علنی می کند. نفوذ می داند پشت تریبون باید نظام را بزند. 🔰نفوذ، کتاب می نویسد، مدیرکل و مشاور می شود، تئوریسین و هیات علمی می شود، گاهی تهیه کننده فیلم می شود، گاهی مجری فلان برنامه تلویزیونی، گاهی رییس فلان اداره، گاهی سردبیر فلان مجله... 🔰 نفوذ بدون مرز است؛ نفوذ قابل پیدا شدن نیست؛ نفوذ در جلوی چشم ترین موقعیت هاست. 🔰 نفوذ را در دم دست ترین و واضح ترین جای ممکن قایم کرده اند؛ کافی ست دکمه های کنترل تلویزیونتان را بزنید تا نفوذ نمایان شود؛ به همین سادگی! 🔰 نفوذ غریبه نیست؛ نفوذ آشناست! 🔰 نفوذ متعلق به یک جناح و یک گروه نیست. نفوذ در همه جا هست. 🔰 نفوذ خانه اش را هم در بین اصولگرا می سازد و هم در میان اصلاح طلب. 🔰نفوذ گاهی در لباس اصولگراست و هوای آقازاده هایش را نیز دارد. نفوذ داماد راننده اش را سراسری می کند. پسر خواهرش را مدیر چند گروه تلویزیونی در فلان شبکه می کند. نفوذ فلان عزیزش را رییس دفتر در فلان کشور خارجی می کند. نفوذ عاشق بریز و بپاش های هنگفت است تا بودجه های سازمانی را در جشنواره های بی ارزش مختلف حیف و هدر دهد. 🔰 نفوذ نافذ است. نفوذ آرام آرام رشد کرده است، نفوذ لحظه لحظه نفوذ کرده است. باور کنید نفوذ مثل همان تمساح قاتل در فیلم لوییس تیگوست؛ که زمانی در فرم یک بچه مارمولک دوست داشتنی از کودکان ساده دل، دلبریایی می کرده است. 🔰چگونه باید با تمساح نفوذ مقابله کنیم؟
به نظر من آن چیزی که را به مقام رساند، و به بیت🌷و حسین (ع)🌷بود. با برادرم خیلی صمیمی بودند. قرار گذاشتند اربعین ۹۶ با هم به کربلا بروند.😭😭 🍃🌷🍃 در خیالش برای این سفر رؤیا‌ها بافته بود. به برادرم می‌گفت: «اربعین می‌ریم کربلا. دستمال برمی‌داریم و زائران ا حسین (ع)🌷 را پاک می‌کنیم. من توی می‌خوام بشم!»😭 🍃🌷🍃 من به حرف‌هایش خندیدم. گفتم: « حالا چرا کفاش؟» جدی شد و نگاهم کرد. با حالت عجیبی گفت: «گرد پای زائرای حسین🌷 تبرکه. دوست دارم خاک‌های اونا بخوره به دست و صورتم»😭 🍃🌷🍃 اما قسمت نشد بره 😭😭 بعد از چهلم به خانه خواهر شوهرم رفته بودم. خانم مسنی را آنجا دیدم. پرسید: «تو همسر ؟» گفتم: «بله.» گفت: «می‌دونستی همسر تو هر ماه یک مقدار پول به من کمک می‌کرد؟» 🍃🌷🍃 از تعجب ماتم برد. از این موضوع هیچ خبر نداشتم. وضع خانواده خودمان خوب نبود. پدرش را از دست داده بود و می‌دانست که به مالی کند.😭 🍃🌷🍃
به نظر من آن چیزی که را به مقام رساند، و به بیت🌷و حسین (ع)🌷بود. با برادرم خیلی صمیمی بودند. قرار گذاشتند اربعین ۹۶ با هم به کربلا بروند.😭😭 🍃🌷🍃 در خیالش برای این سفر رؤیا‌ها بافته بود. به برادرم می‌گفت: «اربعین می‌ریم کربلا. دستمال برمی‌داریم و زائران ا حسین (ع)🌷 را پاک می‌کنیم. من توی می‌خوام بشم!»😭 🍃🌷🍃 من به حرف‌هایش خندیدم. گفتم: « حالا چرا کفاش؟» جدی شد و نگاهم کرد. با حالت عجیبی گفت: «گرد پای زائرای حسین🌷 تبرکه. دوست دارم خاک‌های اونا بخوره به دست و صورتم»😭 🍃🌷🍃 اما قسمت نشد بره 😭😭 بعد از چهلم به خانه خواهر شوهرم رفته بودم. خانم مسنی را آنجا دیدم. پرسید: «تو همسر ؟» گفتم: «بله.» گفت: «می‌دونستی همسر تو هر ماه یک مقدار پول به من کمک می‌کرد؟» 🍃🌷🍃 از تعجب ماتم برد. از این موضوع هیچ خبر نداشتم. وضع خانواده خودمان خوب نبود. پدرش را از دست داده بود و می‌دانست که به مالی کند.😭 🍃🌷🍃
مجید فریدفر🍃⚘🍃 این قصه است. که بدن ورزیده‌ای داشت و مثل فنر می‌جست. قصه پسری که دنیا را با آکروبات شناخت، سینما شد، با ساز عشق زد و با در راه از کشورش، شد. 🍃⚘🍃 فریدفر؛ پسری که در کنار لیلا فروهر روی پرده درخشید و به انگیزه گرفتن انتقام دختران ایرانی یکی از هزاران قهرمان ملی کشورش شد، درحالی که هنوز خودش بیش از ۲۵بهار از عمرش نمی گذشت. این قصه، قصه مسلمانی است که را بهتر از همه هم سالانش می زد اما کنارش گذاشت و برداشت و پابه پای چمران در اردوگاه های جنگ های لبنان و سوریه، چریکی را مشق کرد و در این مسیر آنقدر استوار بود که آوازه اش به گوش یاسر عرفات هم رسید. 🍃⚘🍃 این قصه یکی از ترین شهدای ۸ساله از میهن است. قهرمانی برآمده از دل فارسی ها که به کوش بدل شد. فریدفر سرافرازی که پدرش می گوید یکی از گذاران یگان ویژه نوپو بوده است. 🍃⚘🍃
به نظر من آن چیزی که را به مقام رساند، و به بیت🌷و حسین (ع)🌷بود. با برادرم خیلی صمیمی بودند. قرار گذاشتند اربعین ۹۶ با هم به کربلا بروند.😭😭 🍃🌷🍃 در خیالش برای این سفر رؤیا‌ها بافته بود. به برادرم می‌گفت: «اربعین می‌ریم کربلا. دستمال برمی‌داریم و زائران ا حسین (ع)🌷 را پاک می‌کنیم. من توی می‌خوام بشم!»😭 🍃🌷🍃 من به حرف‌هایش خندیدم. گفتم: « حالا چرا کفاش؟» جدی شد و نگاهم کرد. با حالت عجیبی گفت: «گرد پای زائرای حسین🌷 تبرکه. دوست دارم خاک‌های اونا بخوره به دست و صورتم»😭 🍃🌷🍃 اما قسمت نشد بره 😭😭 بعد از چهلم به خانه خواهر شوهرم رفته بودم. خانم مسنی را آنجا دیدم. پرسید: «تو همسر ؟» گفتم: «بله.» گفت: «می‌دونستی همسر تو هر ماه یک مقدار پول به من کمک می‌کرد؟» 🍃🌷🍃 از تعجب ماتم برد. از این موضوع هیچ خبر نداشتم. وضع خانواده خودمان خوب نبود. پدرش را از دست داده بود و می‌دانست که به مالی کند.😭 🍃🌷🍃