در همه #مجالس و #مهمانی ها بحث #ولایت را مورد #تاکید قرار می داد و #دغدغه مسائل #فرهنگی را داشت تا اگر شده #یک نفر را به راه #خیر وارد کند.
🍃🌷🍃
#ستار می گفت دوست دارم مثل
#حضرت ابوالفضل🌷 همه زندگی ام را فدای #مولایم کنم. اگرچه #بچه هایم برایم عزیزند و #خانواده ام را #دوست دارم اما #چیزی هست که بیش از اینها #دوست می دارم.😭
🍃🌷🍃
#ستار #دانش آموخته رشته #ادبیات دانشگاه شیراز بود. سپس وارد #سپاه شده و بعد از تولد زهرا #کارشناسی ارشد خود را در #رشته مدیریت اجرایی از دانشگاه قشم گرفت.
🍃🌷🍃
#خیلی اهل #مطالعه بود و هرچند درگیر #مسائل نظامی بود، ولی اصلا #مطالعه را #ترک نمی کرد.#شهید یک #تحلیلگر به تمام معنا بود.
🍃🌷🍃
روز #اعزام برای هر دوی ما سخت بود اما با تمام توان سعی کردم به روی خود نیاورم. بغض داشتم اما جلوی خودم را گرفتم تا #ستار با ناراحتی از ما جدا نشود. الان خیلی خوشحالم که آن لحظه ناراحتش نکردم.😭😭
🍃🌷🍃
#شهادت را #آرزوی قلبی خود میدانست و حتی مثل #مهمانی که قراره به #مهمانی مهمی برود قبل از #عملیات #غسل #شهادت کرده و حتی با #خانواده #خداحافظی میکرد.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
در سال 1366# وقتی تنها 16 سال بیشتر نداشتم به همسری آقا «ماشاالله شمسه» درآمدم و حاصل 28#سال زندگی با همسرم یک فرزند پسر و دو دختر است.
🍃🌷🍃
من و #همسرم هر دو اهل روستای «سراب» بروجرد بودیم و آشنایی دورادوری با هم داشتیم. وقتی به خواستگاریم آمد، در بحبوحه #جنگ بود و آن زمانی بود که به #جبهه میرفت.
🍃🌷🍃
مادرم میترسید و میگفت ممکن است در این #جبهه رفتنهایش #شهید شود اما او در جواب مادرم گفت: «هیچکس نمیداند در آینده چه پیش میآید، شاید ما این #لیاقت را نداشته باشیم»
🍃🌷🍃
در 28#آبان ماه سال 66# ازدواج کردیم و #یک هفته بعد به منطقه #کردستان #اعزام شد و پس از آن #بارها به صورت متناوب به #مناطق جنگی غرب کشور مانند ایلام #اعزام شد.
🍃🌷🍃
آقا «بشیر» اولین فرزندم در سال 67 زمانی که #پدرش در مناطق #عملیاتی غرب کشور بود به دنیا آمد، فرزند دومم «اسماء» سال 68 و دختر دومم سال 78 در بروجرد به دنیا آمد.
🍃🌷🍃