eitaa logo
این عماریون
385 دنبال‌کننده
230.6هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
هیچ کس از او ندید. با همه بود و وقتی به خانه‌اش می‌رفتیم تا صبح با بچه‌های من می‌کرد و آرام و قرار نداشت.😭😭 🍃🌷🍃 هر موقع می‌خواستیم بیاییم تهران و به بستگان سر بزنیم بچه‌ها می‌پرسیدند: " یدالله هست که می‌رویم تهران؟ اگر نیست صبر کنیم او بیاید و بعد برویم تا او را هم ببینیم."😭 🍃🌷🍃 در خیلی بود. و را انجام می‌داد. بود. اهل به معروف و از منکر بود. به و داشت و و برایش بود. 🍃🌷🍃 از هم به کسی چیزی . از به ما که خواهر و برادرهایش بودیم، چیزی نمی‌گفت. خواهرم رفته بود خانه‌اش، پرسیده بود: "چه شده؟" گفته بود: "چیزی نشده کمی زخمی شدم😭 🍃🌷🍃 هیچ موقع را . جلوی چشمش به رسید می‌گفت: هر کاری در 🤍 که باشد و . 🍃🌷🍃 نه از طیرزمش در سسوریه چیزی می‌گفت و نه از جنایات داعش فقط وقتی دوستانش آنجا سشهید می‌شدند، می‌آمد و از سشخصیت آن سشهید برایمان . 🍃🌷🍃
هیچ کس از او ندید. با همه بود و وقتی به خانه‌اش می‌رفتیم تا صبح با بچه‌های من می‌کرد و آرام و قرار نداشت.😭😭 🍃🌷🍃 هر موقع می‌خواستیم بیاییم تهران و به بستگان سر بزنیم بچه‌ها می‌پرسیدند: " یدالله هست که می‌رویم تهران؟ اگر نیست صبر کنیم او بیاید و بعد برویم تا او را هم ببینیم."😭 🍃🌷🍃 در خیلی بود. و را انجام می‌داد. بود. اهل به معروف و از منکر بود. به و داشت و و برایش بود. 🍃🌷🍃 از هم به کسی چیزی . از به ما که خواهر و برادرهایش بودیم، چیزی نمی‌گفت. خواهرم رفته بود خانه‌اش، پرسیده بود: "چه شده؟" گفته بود: "چیزی نشده کمی زخمی شدم😭 🍃🌷🍃 هیچ موقع را . جلوی چشمش به رسید می‌گفت: هر کاری در 🤍 که باشد و . 🍃🌷🍃 نه از رزمش در سوریه چیزی می‌گفت و نه از جنایات داعش فقط وقتی دوستانش آنجا شهید می‌شدند، می‌آمد و از شخصیت آن شهید برایمان . 🍃🌷🍃
از  و به ما چیزی : «ما تا آخر نفهمیدیم چیست و هر وقت می­‌پرسیدیم می­‌گفت:«بنّا»! 🍃🌷🍃 حتی موقع در مدرسه به او سفارش کرد که به معلمت نگو من هستم و خانمش در شغل را «بنا» نوشته بود و بعد به درخواست من نوشت. 🍃🌷🍃 بعد از متوجه شدم که و ناحیه رابه داشت و در مناطق ، ­‌شرق، و گرگان، و بلوچستان،، ، می‌کرد. 🍃🌷🍃 😭 ساعت 1:10 آمدند خانه ما، گفتم: «ساعت چند است؟» گفت: «1:10 دقیقه نیمه شب!» گفتم:«اینجا چه می­کنی؟» گفت:«آمدم دیدن مادرم» گفتم:«روز کم است شب آمدی؟»، گفت: «روز آمدم نبودید😊» 🍃🌷🍃 بعد گفتم:«شنیدم عازم هستی» گفت:«بله». گفتم: «کجا؟» گفت: «ملک خدا». گفتم: «این ملک خدا کجاست؟» گفت: «هر جا خدا بخواهد».😭 🍃🌷🍃