💐واقعا قشنگه💐
فردی چند گردو به بهلول داد
گفت :
بشکن و بخور و برای من دعا کن...
بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد ...
آن مرد گفت :
گردوها را می خوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم...!
بهلول گفت :
مطمئن باش اگر در راه خدا
داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را
شنیده است ...
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن..
که خواجه خود روش بنده پروری داند...
کانال رسمی اطلاع رسانی امیرآباد فراهان
🌐: @amirabadfarahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایرجبسطامۍ
نفسِبادِصبـٰا...
کانال رسمی اطلاع رسانی امیرآباد فراهان
🌐: @amirabadfarahan
🔴آهنگر و زن زیبا
✍داستان مرد آهنگری ڪه با مبارزه با هوای نفس، از عمل حرام و تجاوز خودداری ڪرد و خداوند، آتش دنیا و آخرت را بر او حرام کرد. مردی از پرهیزکاران وارد مصر شد. آهنگری را دید که آهن تافته را با دست از کوره بیرون میآورد و حرارت آن به دست او هیچ تأثیری نداشت. با خود گفت این شخص یکی از بزرگان و اوتاد است. پیش رفت، سلام کرد و گفت: تو را به حق آن خدایی که در دست تو این کرامت را جاری کرده، دعایی درباره من بکن. آهنگر این حرف را که شنید، شروع به گریستن نمود. گفت: گمانی که درباره من کردی، صحیح نیست؛ من از پرهیزکاران و صالحان نیستم. ولی کرامتی که دیدی سببی دارد. آن مرد اصرار ورزید تا از علت امر مطلع شود.
آهنگر گفت: روزی بر در همین دکان مشغول کار بودم. زنی بسیار زیبا و خوشاندام که کمتر مانند او دیده بودم، جلو آمد و اظهار فقر و تنگدستی شدیدی کرد. من دل به رخسار او بستم و شیفته جمالش شدم و از او تقاضای نامشروعی کردم و گفتم هرچه احتیاج داشتی، برمیآورم. او گفت: از خدا بترس؛ من اهل چنین کاری نیستم. گفتم: در این صورت، برخیز و برو. برخاست و رفت. طولی نکشید دومرتبه بازگشت، گفت: همانقدر بدان که تنگدستی طاقتفرسا مرا وادار کرد به خواسته تو پاسخ دهم.من دکان را بسته، با او به خانه رفتم. وقتی وارد اتاق شدیم، دیدم مانند بید میلرزد. پرسیدم: از چه میترسی که اینقدر به لرزه افتادی؟ گفت: هماکنون خدا شاهد و ناظر ماست؛ چگونه نترسم. اگر رهایم سازی از خدا خواهم خواست تو را با آتش دنیا و آخرت نسوزاند. از تصمیم خود منصرف شدم، احتیاجاتش را برآوردم. با شادی و سرور زیادی به منزل خود برگشت.
همان شب در خواب دیدم بانویی بزرگوار به من فرمود: «خدا پاداش نیکویی به تو عنایت کند». پرسیدم: شما کیستید؟ گفت: «من مادر همان دخترکم که نیازمندی، او را به سوی تو کشانید، ولی از ترس خدا رهایش کردی. اینک از خداوند میخواهم که در آتش دنیا و آخرت تو را نسوزاند». گویا آن زن از بستگان رسول خدا بوده و دعای مادرش در حقم مستجاب شد و حرارت آتش در من تأثیر ندارد.
کانال رسمی اطلاع رسانی امیرآباد فراهان
🌐: @amirabadfarahan
🔸به گورستان گذر کن تا ببینی
چه خوردند وچه پوشیدند وبردند
🔸دو روزی زندگی کردند وآخر
به هرحالی که بودندجان سپردند
🔸طمع بسیار کردند مال دنیا
ز روزی بیشتر هرگز نخوردند
🔸همانانی که بودند نورچشمی
تنش را در لحد محکم فشردند
🔸اگر شاه وگدا،نادار و دارا
اجل آمد نفس بگرفت ،مُردند!!
کانال رسمی اطلاع رسانی امیرآباد فراهان
🌐: @amirabadfarahan
🌹تصویری نادر از منزل حضرت علی(ع) و فاطمه(س) در مدینه که در سال۱۹۸۲ میلادی گرفته شده است
سلام بر علی و فاطمه
سلام بر درب و خشت خانه علی
سلام بر محل نزول روح الامین
سلام بر سلامهای سحرگاهان پیامبر
سلام بر خانه کرامتها
سلام بر خانه حسن و حسین و زینب
سلام بر روزی که فاطمه، عروس این خانه شد
سلام بر دعاهای شبانه فاطمه در حق همسایه
سلام برخانهای که مسمارش شرمنده علی شد
سلام بر گرسنگیهایی که فاطمه کشید و نان به مسکین داد
سلام بر دردهای ولایتمداری فاطمه در کنج این خانه
سلام بر تنهایی علی و فاطمه در این خانه
سلام بر قلب شکسته فاطمه و پهلوی زخمی بانوی این خانه
سلام بر غیرتاللهی که دستانش مقابل این خانه بسته شد
سلام برگل پرپر آبستن فاطمه
و سلام بر روزی که فاطمه از این خانه رفت و بیتالاحزان شد
و سلام بر سرآغاز یتیمی خاندان فاطمه
منبع: سایت کافه تاریخ
کانال رسمی اطلاع رسانی امیرآباد فراهان
🌐: @amirabadfarahan
💠#داستان
👈طلب حاجت از سر سیری
در داستان ها این طور آمده که روزی نادرشاه برای زیارت امام رضا علیه السلام با ملازمان خود به حرم مطهر مشرف می شد.
سر راه خود شخصی را دید که اطراف صحن حرم نشسته بود.
به او گفت: «به چه منظور اینجا نشسته ای؟»
گفت: «از امام رضا درخواستی دارم».
نادرشاه گفت: «هنوز نگرفته ای؟»
زائر گفت: «نه».
نادرشاه گفت: «چند روز است که اینجایی؟»
گفت: «سه روز».
نادرشاه گفت: «من می روم زیارت می کنم و ساعتی دیگر بر می گردم؛ چنانچه حاجت خود را از امام رضا نگرفته باشی، دستور می دهم گردنت را بزنند!»
زائر دست پاچه و درمانده شد. اما ساعتی بعد که نادرشاه برگشت، او حاجتش را گرفته بود!
وقتی راز این مطلب را از نادرشاه پرسید، گفت: تو این چند روز داشتی با امام رضا بازی می کردی و از سر سیری، حاجت خود را از ایشان طلب می کردی. به خاطر همین موفق نبودی».
#خواندنی
کانال رسمی اطلاع رسانی امیرآباد فراهان
🌐: @amirabadfarahan
28.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ خدمت به مادر
سخنران شهید کافی
کانال رسمی اطلاع رسانی امیرآباد فراهان
🌐: @amirabadfarahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️الهی در این ظهر زیبا
⛄️سایه خدابرسرتون
❄️سلامتی بروجودتون
⛄️سرسبزی درخانه هاتون
❄️سخاوت خدا درمالتون
⛄️سرنوشت نیکو در عمرتون
❄️سبد سنبل در دستتون
⛄️سیب خنده رو لباتون
❄️سلام ظهرتون پراز مهربونی
کانال رسمی اطلاع رسانی امیرآباد فراهان
🌐: @amirabadfarahan