🌷 چیستان و معمای مذهبی 🌷
🌸 آن چیست که ستون دین است ؟
👈 نماز
🌸 آن چیست که سپر آتش جهنم است ؟
👈 روزه
🔮 @amoomolla
🔥 #معما 🔥 #چیستان 🔥
🇮🇷 کانال تربیت کودک عموملا
🌹🌹 آموزش انگلیسی مذهبی 🌹🌹
🌹 سوره عصر ، آیه ۳ ، قسمت ۴ 🌹
🌸 وَ تواصَوا بِالصَّبر 🌸
🔮 and enjoin on each other patience
🌸 تلفظ 👈 اَند این جُـین آن ایـچ آذِر پـِی شِــنس
🌸 ترجمه فارسی :
🌷 و همدیگر را به صبر و شکیبایی سفارش نمودند .
@amoomolla
🇮🇷 #انگلیسی #سوره_عصر #آموزش_انگلیسی
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت ۲۷ 🌹🌹
🍎 هر سیزده نفر تصمیم گرفتند
🍎 که با هم به دختر پوشیه پوش حمله کنند
🍎 که ناگهان یک پسری رسید و گفت :
🌸 بهتر نیست با یکی که ،
🌸 هم قد و قواره خودتونه ، مبارزه کنید ؟!
🍎 همه به آن پسر نگاه کردند .
🍎 سمیه هم با دقت به پسره نگاه کرد .
🍎 همان پسری که در دانشگاه دیده بود .
🍎 همان دانشجوی با حیا و سر به زیر .
🍎 داریوش هم او را شناخت و گفت :
🔥 محمودی ، تو اینجا چکار می کنی ؟
🍎 یکی از جنایت کاران به داریوش گفت :
🔥 می شناسیش ؟!
🍎 داریوش گفت :
🔥 آره اون همکلاسیمه ،
🔥 ولی نمی دونم اینجا چکار می کنه .
🍎 یکی دیگه گفت :
🔥 پس هر دوتاشونو می زنیم .
🍎 ناگهان چند نفر دیگر ، آمدند ؛
🍎 و پشت محمودی ایستادند .
🍎 محمودی دستش را بالا برد و گفت :
🌸 بچه ها ، ادبشون کنید .
🍎 محمودی و دوستانش ،
🍎 به طرف جنایت کاران حمله ور شدند .
🍎 دو گروه با هم درگیر شدند .
🍎 سمیه با اولین مشتش به داریوش ،
🍎 شروع کننده دعوا شد .
🍎 سپس سر دو نفر دیگر را به هم کوبید .
🍎 سپس پرید و با ضربه پایش ،
🍎 به زیر چانه دیگری زد ؛
🍎 و او را نقش زمین نمود .
🍎 یک نفر از جلو و یکی دیگر از پشت ،
🍎 به طرف سمیه حمله کردند .
🍎 سمیه ، روی شانه یکی از آنها پرید ،
🍎 و او را به طرف نفر دومی انداخت .
🍎 و خودش نیز ، روی جاکولری قرار گرفت .
🍎 و شاهد مبارزه دو گروه شد .
🍎 یک نفر هم از دوستان محمودی ،
🍎 روی پشت بام رفته ،
🍎 و فقط عکس می گرفت .
🍎 سمیه به او گفت :
🌷 شما نمی خوای به دوستات کمک کنی ؟
🍎 پسره لبخندی زد و گفت :
🌟 کمک من با همین رسانه است .
🌟 جنگ من ، جنگ رسانه است .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
39.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای آرمن ۲
🇮🇷 تخیلی ، هیجانی ، ماجراجویی
🇮🇷 قسمت ۲۰ : سفر به مهتار
🔮 @amoomolla
#کارتون_آرمن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال بایگانی فیلم و کارتون ، در سروش
📲 sapp.ir/iran_kartoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 سریال زیبای تا به تا ( زی زی گولو )
🇮🇷 قسمت ۱۸ : امواج ( تلویزیون )
🔮 @amoomolla
👈 لطفا فیلم و کارتون های ما را تبلیغ کنید .
#سریال_تا_به_تا #سریال_زی_زی_گولو
🧐 معما 🤔
یه استخر داریم
که هر روز ۲ برابر روز قبل آب میریزند داخلش ؛
مثلا اگه روز اول ، یک لیتر میریزند
روز دوم ، ۲ لیتر و روز سوم ، ۴ لیتر
و روز بعد ، ۸ لیتر و به همین ترتیب ۱۶ ، ۳۲ و...
در روزهای بعدی داخل استخر آب میریزنند
و اینکه در مدت ۳۰ روز ،
این استخر ، کاملا پر میشه .
حالا سوال اینه
که در چه روزی از مدت این ۳۰ روزه ،
حجم این استخر نصفه است ؟!
👈 باهوشا بسم الله
🔮 @amoomolla
محرومیت زدایی در روستاهای بخش شهیون
پایان پروژه آبرسانی به روستای پلی پلی از توابع دهستان شهی
با پیگیری های بخشدار شهیون مهندس حسین رحیمی و با همکاری فرمانداری ویژه شهرستان و قرارگاه پیشرفت و آبادانی شهیون ، امروز آخرین مرحله از پروژه آب رسانی به روستای پلی پلی از توابع دهستان شهی صورت گرفت .
مردم این روستا با پایان این پروژه از نعمت آب آشامیدنی برخوردار شدند .
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت ۲۸ 🌹🌹
🍎 دعوای سختی بین طرفین درگرفت .
🍎 جنایتکاران ، همه تلاش خود را کردند ،
🍎 تا دوربین عکاسی و سمیه را بگیرند .
🍎 و با خود ببرند .
🍎 امّا محمودی و دوستان با غیرتش ،
🍎 اجازه ندادند تا هیچ کسی ،
🍎 به عکاس و سمیه دست بزند .
🍎 مواد فروشان ، وقتی دیدند
🍎 که از پس محمودی و دوستانش بر نمی آیند ؛
🍎 مجبور شدند پا به فرار بگذارند .
🍎 سمیه نیز از بالای جاکولری پایین آمد ،
🍎 و از محمودی و دوستانش تشکر کرد .
🍎 سمیه ، قصد رفتن نمود که محمودی گفت :
🌸 خانم سیاحی با شما کار دارم .
🍎 سمیه با تعجب ایستاد
🍎 و پس از مکث ، بهت زده برگشت و گفت :
🌷 شما مگه منو می شناسین ؟
🌸 محمودی گفت : بله کاملا
🍎 سمیه گفت :
🌷 چه مدته که منو می شناسین ؟!
🍎 محمودی گفت :
🌸 اون فعلا مهم نیست
🌸 کی وقت دارید با هم صحبت کنیم ؟
🍎 سمیه گفت : در مورد چی ؟!
🍎 محمودی گفت :
🌸 هم در مورد مبارزه با مفسدین
🌸 و هم در مورد دوستتون مرضیه خانم
🍎 سمیه گفت :
🌷 مگه مرضیه چی شده ؟
🍎 محمودی سرش را پایین انداخت .
🍎 و با ناراحتی و بُغض گفت :
🌸 متاسفانه اونم معتاد شده .
🍎 سمیه از شنیدن این حرف ، شوکه شد .
🍎 احساس کرد ، دنیا دور او می چرخد .
🍎 اشک از چشمانش سرازیر شد .
🍎 از شدت ناراحتی و عصبانیت ،
🍎 چشمانش سرخ شدند .
🍎 بدون خداحافظی به طرف دانشگاه رفت .
🍎 و در طول مسیر ، خودش را ملامت می کرد
🍎 و با گریه به خودش می گفت :
🌷 لعنت به خودم
🌷 لعنت به این دانشگاه
🌷 لعنت به هر چی موادفروشه
🌷 خاک تو سرت سمیه
🌷 که نتونستی مراقب دوستت باشی
🌷 آخه چرا من حواسم به دوستم نبود
🌷 چرا از بهترین دوستم غافل شدم ...
🌷 اونقدر مشغول مبارزه شده بودم ،
🌷 که از اطرافیان و دوستانم خبری نداشتم .
🌷 از اون سمیهی بی اراده و ساده لوح غافل شدم
🌹 ادامه دارد ... 🌹
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
32.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شهر موشکی
🇮🇷 قسمت ۲۴ : ویروس موشکی
🔮 @amoomolla
🇮🇷 بچه ها ! با هم این کانال و تبلیغ کنیم
#کارتون_شهر_موشکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون قصه های عمو رحمان
🇮🇷 قسمت دوم : پرنده سپیدبال
@amoomolla
#قصه_های_عمو_رحمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون روباه کلک خروس زیرک
🇮🇷 این قسمت : مال تو نیست
🔮 @amoomolla
#کارتون_روباه_کلک_و_خروس_زیرک
#کارتون_ایرانی #سینمایی #فیلم_ایرانی
🌹 دخترای گلم !
🌹 هر روز به خودت بگو :
👈 حجابم ؛ فقط برای خداست .
🔮 @amoomolla
🌷 دخترم ، نفسم !
🌷 هر روز صبح نیت کن و بگو :
🌷 به احترام غیرت خدا ،
🌷 حجاب میزنم قربةً الی الله
🌷 به احترام خون شهدا ،
🌷 حجاب میزنم قربةً الی الله
🔮 @amoomolla
🕋 حجاب یعنی آرامش
💛 حجاب یعنی امنیت
🕋 حجاب یعنی عفت
❤️ حجاب یعنی نجابت
🕋 حجاب یعنی جلب رضایت خدا
💛 حجاب یعنی آرامش فردی و اجتماعی ؛
🕋 حجاب یعنی ؛ شکر نعمت زیبایی
💟 @amoomolla
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت ۲۹ 🌹🌹
🍎 سمیه با ناراحتی وارد دانشگاه شد .
🍎 و سراغ مرضیه را گرفت .
🍎 اما کسی از او خبری نداشت .
🍎 کلاس به کلاس ، دنبالش گشت .
🍎 اما پیدایش نکرد .
🍎 با گریه و عصبانیت در کلاس داد زد :
🌷 مرضیه ... مرضیه کجایی ؟
🍎 ارغوان ، که بیرون کلاس بود .
🍎 با شنیدن صدای سمیه ، وارد کلاس شد
🍎 سمیه از شدت گریه ، چادرش خیس شده بود
🍎 ارغوان و دختران دانشگاه ،
🍎 از دیدن گریه ها و ضجه های سمیه ،
🍎 دلشان برای او سوخت .
🍎 و هر کدام به طریقی ، او را دلداری می دادند
🍎 ارغوان نزدیک سمیه شد .
🍎 او را در آغوش گرفت و گفت :
🌟 چی شده سمیه ؟
🍎 سمیه با ناراحتی و گریه گفت :
🌷 مرضیه کجاست ؟!
🌷 اون تا امروز صبح ، دانشگاه بود ،
🌷 اما الآن ، هیچ کس نمی دونه کجاست .
🌟 ارغوان گفت : من می دونم عزیزم
🌷 سمیه گفت : کجاست ؟
🍎 ارغوان سرش را پایین انداخت
🍎 اشک در چشمانش جمع شد
🍎 و با ناراحتی گفت :
🌟 متاسفانه اخراجش کردند .
🍎 سمیه ، گریه کنان ،
🍎 به طرف خانه مرضیه رفت .
🍎 سراغ مرضیه را گرفت اما آنجا هم نبود .
🍎 هر چه منتظرش ماند ، خبری از او نشد .
🍎 پدر و مادر مرضیه نیز ، از نیامدن او به خانه
🍎 احساس ترس و نگرانی کردند .
🍎 و سریعا به پلیس اطلاع دادند ...
🍎 روز بعد ، سمیه در نمازخانه نشسته بود
🍎 و از روی مفاتیح ،
🍎 دعا می خواند و گریه می کرد .
🍎 یکی از دختران دانشگاه ،
🍎 پیش سمیه آمد و گفت :
🔥 سمیه خانم شمایی ؟
🌹 ادامه دارد ... 🌹
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون کوتاه اسیر موبایل
🔮 @amoomolla
46.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 سریال شب های برره
😂 کمدی ، طنز ، تخیلی
📼 قسمت ۱۶ : مرغ
🎥 @kartoon_film
👨🏻🏫 @amoomolla
#سریال #فیلم #شب_های_برره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای ستارگان ایرانی
🇮🇷 این قسمت : شیب سنج
🔮 @amoomolla
👈 لطفا فیلم و کارتون های ما را تبلیغ کنید
#کارتون_ستارگان_ایرانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚗 کارتون قصه های حسنی
🚗 این قسمت : سه بزغاله
@amoomolla
#کارتون #انیمیشن #فیلم #سینمایی
#کارتون_قصه_های_حسنی
🌞 هر روز صبح ، به خودمان بگوئیم :
👈 به خاطر امام زمان ، گناه نکنیم .
👈 به خاطر امام زمان ، دروغ نگوئیم
👈 به خاطر امام زمان ، حرف زشت نزنیم
👈 به خاطر امام زمان ، به مسجد برویم
👈 به خاطر امام زمان ، کتاب مفید بخونیم
👈 به خاطر امام زمان ، به دیگران محبت کنیم
🔮 @amoomolla
🏵 بچه های عزیزم ! والدین محترم !
🍎 نماز بخوانید
🍎 چون نماز ،
🍎 کلید همه گنج های دنیا و آخرت است .
🍎 هیچ عملى نزد خداوند عزوجل ،
🍎 محبوب تر از نماز نیست .
🍎 خیلی از مشکلات روانی جامعه ما ،
🍎 با نماز خواندن ، حل می شوند .
🔮 @amoomolla
🍏 حتما سعی کنید
🍏 نماز خود را ، در مسجد بخوانید
🍏 سعی کنید نماز خود را ،
🍏 به جماعت بخوانید .
🍏 که برکات خیلی زیادی داره
🔮 @amoomolla
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت ۳۰ 🌹🌹
🍎 سمیه در نمازخانه نشسته بود
🍎 و از روی مفاتیح ،
🍎 دعا می خواند و گریه می کرد .
🍎 یکی از دختران دانشگاه ،
🍎 پیش سمیه آمد و گفت :
🔥 سمیه خانم شمایی ؟
🌷 سمیه گفت : بله خودمم
🍎 دختره گفت :
🔥 شما همونی هستی
🔥 که دنبال مرضیه خانم می گشتی ؟
🍎 سمیه با اشتیاق گفت :
🌷 بله خودمم ، می دونی اون کجاست ؟
🌷 ازش خبری داری ؟
🍎 دختره گفت :
🔥 چند دقیقه پیش ،
🔥 تو پارک راه آهن دیدمش .
🍎 سمیه ، با عجله ،
🍎 به طرف پارک راه آهن رفت .
🍎 کامبیز ، رئیس مواد فروشان ،
🍎 دستور داده بود .
🍎 تا در مورد دختر پوشیه پوش تحقیق کنند .
🍎 و هر دختری که احتمال دهند ،
🍎 که همان دختر پوشیه پوش باشد ،
🍎 در موردش تحقیق کرده ،
🍎 و او را زیر نظر بگیرند .
🍎 همه افراد کامبیز ، پس از تحقیقات ،
🍎 احتمالاتشان ، به طرف سمیه رفت .
🍎 چون درشتی هیکل سمیه ،
🍎 و قدرت مبارزه و شجاعت او ،
🍎 به دختر پوشیه پوش ، شبیه تر بود .
🍎 به خاطر همین ،
🍎 برای سمیه مراقب گذاشتند .
🍎 تا در فرصتی مناسب ، او را به دام بیاندازند
🍎 سپس قرار گذاشتند تا داریوش ،
🍎 در زمانی که مطمئن شود
🍎 سمیه او را می بیند و تعقیب می کند
🍎 از دانشگاه خارج شود
🍎 و به طرف کوچه ای که ،
🍎 دوستانش از قبل در آنجا منتظرش بودند ،
🍎 بیاید و سمیه را دنبال خود بکشاند .
🍎 داریوش مطمئن شد .
🍎 که سمیه تعقیبش می کند .
🍎 وقتی دختر پوشیه پوش ، سر رسید
🍎 مطمئن شدند که سمیه ،
🍎 همان دختر پوشیه پوش است .
🍎 او را محاصره کردند که با خود ببرند .
🍎 ولی آقای محمودی و دوستانش ،
🍎 سر رسیدند و نقشه آنها را بر هم زدند .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla