eitaa logo
🌸 اندکی تامل 🌸
74 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
هدف ازتشکیل کانال بصیرت افزایی و روشنگری و شفافیت سازی در مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و روزجامعه میباشد. ✔ #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
کاربر #یمنی: ما از #عراقی‌هایی که خروج #ایران از کشورشان را فریاد می‌زنند، از آنها متنفرند و به فرماندهان‌شان توهین می‌کنند می‌خواهیم #ایران را به ما بدهند تا همسایه‌ ما باشد و #عربستان با نفت، پول و ثروتش همسایه‌شان باشد! معامله‌ی پر سود، یک ماه تجربه‌ش کنید، بگذارید ما خسارت کنیم! 🌐 @andaki_tamol
مُحمّد را نکو همسر خدیجه عزیز قلب پیغمبر خدیجه یقین باشد، پس از زهرا و زینب بود از هر زنى برتر، خدیجه 🎊سالروز ازدواج حضرت محمد(ص) و حضرت خدیجه(س)مبارکباد🎊 🌐 @andaki_tamol
💠 و همتايي زنی، کودک خردسالش را در پشت بام، تنها رها کرد و مشغول کارهای روزمره شد. کودک آرام آرام در پشت بام به حرکت در آمد تا به لبهٔ بام رسید، از لبه بام هم به روی ناودانی که در آنجا بوده، خزید و به انتهای ناودان که رسید، مادر متوجه خطر شد. این صحنهٔ بسیار خطرناک، مادر را مضطرب و نگران کرد که مبادا کودکش از پشت بام به زمین بیفتد. مادر پریشان، این طرف و آن طرف رفت؛ اما کاری از دستش بر نیامد و راه چاره ای به فکرش نرسید. نمی دانست چگونه فرزندش را نجات دهد. مردم زیادی جمع شدند و هر کدام نظری دادند؛ اما هیچ کدام کارساز نبود. یک نفر گفت: «بهتر است نردبانی بیاوریم و از آن، بالا برویم و کودک را بگیریم و پایین بیاوریم اما نردبان کارساز نبود؛ زیرا ناودان با دیوار فاصله زیادی داشت و از آنجا دست کسی به کودک نمی رسید. کودک مدام تکان می خورد و ناودان را می لرزاند. مادرش دست و پای خود را گم کرده بود. با گریه و زاری می گفت: «آیا کسی نیست که بتواند راه چاره ای پیدا کند؟ خدایا! تنها فرزندم را از تو می خواهم! خودت نجاتش بده! خدایا… خدایا.. » ناگهان مردی فریاد زد: «کنار بروید، علی بن ابی طالب آمد. من مطمئن هستم که او می تواند راه حلی پیدا کند.» علی (ع) نزدیک آمد و تا صحنه را دید، فرمود: «فوراً کودکی بیاورید که هم سن و سال این کودک باشد.» کودک همسایه را نزد على (ع) آوردند که اتفاقاً هم سن و سال کودک روی ناودان بود. امام دستور داد: «او را بالای پشت بام ببرید.» کودک را فوراً بالای پشت بام بردند. امام به مادر کودک گرفتار هم فرمود: «تو هم زود به بالای پشت بام برو.» آن کودک که در روی ناودان گرفتار شده بود، با دیدن کودک هم سن و سال خودش، مسیر رفته را آرام آرام برگشت تا به بالای پشت بام رسید. مادرش دوان دوان به سمت او رفت و فرزندش را در آغوش کشید. ✍️منبع: کتاب: داستان هایی از زندگانی چهارده معصوم (ع) نویسنده: سجاد خسروی – 1393 🌸 🌐 @andaki_tamol
📌 ▪️ اوّل مکری که انسان می‌خورد از همین ریاست. آن‌ها که متّقی هستند، ریا نمی‌کنند؛ چون مکر نفس را نمی‌خورند. ▪️ رائی با فعل و عملش در حقیقت دارد این‌طور داد می‌زند که مردم ببینید عمل من بهترین است. معلوم است چنین کسی مکر نفس را خورده است. ▪️ امّا متّقین و مخلصین عالم وحشت دارند، اصلاً عملی را نمی‌بینند که بخواهند آن را جلوه دهند. ▪️ امّا ریاکار می‌خواهد عمل را جلوه بدهد، بگوید: مردم ببینید این عمل من است، امّا فرقش با مخلص این است که مخلص اصلاً عملی را برای خود نمی ‌بیند. 👤 آیت الله قرهی 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_79 نماز تموم شد و من هیچ تفاوتی درونم و ظاهرم احساس نکردم،کنجکاویم خیلی زیاد شد که علی چه میگ
پیام هایی که رو گوشیم میومد از همین قبیل بود: _امین میخوای بری اربعین؟بابا ما مال این حرفا نیستیم بیا بریم کیش،آنتالیا جایی _خوشبحالت که میری من که امسال نتونستم برم،التماس دعا _آخر اون علی دیگه گولت داد و مغزت رو شست و شو داد؟ اکثرا از طرف بچه های دانشگاه و کلاس بودن رفتیم جلو کیفامون رو توی گیت بازرسی گذاشتیم و خودمون هم رد شدیم،بعد از گیت باید پاسپورتامون رو امضا میکردیم که این کارو انجام دادیم،مامورین وقتی نگاه به پاسپورتم میکردن میگفتن: _سال اولته؟خوش به حالت اولین سال بهترین ساله _ممنون وقتی خواستیم از مرز خارج بشیم و دیگه آخرین گیت بازرسی بود ماموری که به پاسپورتم نگاه میکرد،چند بار نگاهش بین من و پاسپورتم رد و بدل شد و گفت: _این پاسپورت مال خودت نیست _(دلشوره گرفتم که الان جریانی پیش بیاد)نه آقا مال خودمه _(اخمی کرد)نه مال تو نیست _بخدا مال خودمه نگرانیم رو که دید لبخندی بر لبش نشست،بغلم کرد و گفت: _شوخی کردم،ببخشی،سال اولته مارو هم دعا کن از شوخیش لبخندی روی لبهام نمایان شد: _ممنون حتما رد شدیم رفتیم،اما همه اینها میگن دعا کن برا مون ،من هنوز جنگ درونم به پایان نرسیده بود ادامه دارد...... ✍️ط، تقوی 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_80 پیام هایی که رو گوشیم میومد از همین قبیل بود: _امین میخوای بری اربعین؟بابا ما مال این حرف
هنوز کسانی با نام اهل بیت رو با عنوان هایی که اونا میگن قبول نکرده بودم رفتیم تا رسیدیم به مرز عراق،نظامیاشون اصلا مهربون به نظر نمیرسیدن و آدم فکر میکرد هر لحظه امکان داره رگبار رو بگیرن سمتش پاسپورتا رو نگاه میکردن و میزاشتن رد بشیم،همینطور جلو رفتیم تا به گیت های بازرسی و مهر کرن پاسپورتا رسیدیم عربی صحبت میکردن اونم خیلی تند،تمام تلاشم برای فهمیدن حرفاشون بی فایده بود اما علی کمی باهاشون صحبت میکرد مرز رو رد کردیم و وارد عراق شدیم البته دو سه ساعتی این کارا طول کشید من چون جایی رو بلد نبودم پشت سر علی راه افتادم که دنبال ماشین میگشت،چشمم به کامیون های کوچک و بزرگ خورد رو به علی گفتم: _علی اینا چیه؟مگه تو این ایام بار هم میبرن؟ _(لبخندی روی لباش نشست)نه بابا اینا مردم رو میبرن _یعنی پرش میکنن،بعد اونجا کمپریس میکنن و خالی میکنن با شوخی که کردم خنده ای کرد _علی بیا باهاشون بریم،دوست دارم تجربه کنم _امین بیخیال پشیمون میشی ها _مگه چی کار میکنن،اینهمه آدم سوار میشن بزار ما هم باهاشون میریم چی میشه نمیدونم چرا با لبخند گفت باشه رفتیم بعد از یکی دو ساعت یکی رو پیدا کردیم که مستقیم میرفت نجف،نشستیم داخل و حدود یک ساعتی هم طول کشید تا پر شد،شروع به حرکت کرد،آروم میرفت رو به علی گفتم: _ببین چیزی نشده گفتی پشیمون میشی،خیلی هم خوبه _صبور باشه چند دقیقه ای همینطور گذشت و من به خیال خودم گفتم دیگه سفر خوب و راحتی داریم،اما کم کم سرعت گرفت اونم چه سرعت گرفتنی توی جاده های خراب عراق طوری میرفت که انگار توی رالی بین المللی رانندگی میکرد،توی چاله چوله ها که میزد کل بدنم درد میگرفت علی از حال من خنده ش گرفت و گفت: _پشیمونی؟ _بابا فکر میکردم مثل خودمون رانندگی میکنن اولین شهری که رسیدیم سرمو بردم بالا نگاه به بیرون کنم که با ضربه چیزی که به صورتم خورد کل سر و صورتم و بدنم خیس شد،یکی آبی پرتاب کرد و به من خورده بود اومدم نشستم علی همینکه متوجه ام شد خنده ای صدا دار کرد و گفت: _این از برکات با کامیون رفتنه،ناراحت نباش ادامه دارد..... ✍️ط،تقوی 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_81 هنوز کسانی با نام اهل بیت رو با عنوان هایی که اونا میگن قبول نکرده بودم رفتیم تا رسیدیم به
بعد از چند ساعت به این طرف اون طرف خوردن گرم شدن هوا،توی یه شهری وایساد و به عربی و اشاره گفت همه پیاده بشین رو به علی گفتم: _رسیدیم؟توکه میگفتی ۸،۹ساعتی راهه _نه،وایساد بریم ناهار بخوردیم همه پیاده شدیم،هدایتمون کرد به یه خونه خیلی بزرگ وارد شدیم،دیدیم یه سفره اندازه اتوبان تهران قم پهن کردن و انواع غذا ها روش گذاشته و بزرگانشون هم دست به سینه هی میگن: هل بزائر امام حسین از این سفره و بساط تعجب کردم و رو به علی گفتم: _اینا این همه غذا از کجا آوردن؟ _هر ساله خانواده های هر خاندانشون جمع میشن دور هم،پول میزارن رو هم و به زائرا خدمت میکنن _به به چقد خوب _(لبخندی زد)آره،فعلا تو بشین غذا بخور همه ش تو تریلی هضم میشه با یاد آوری دلهره ای که تو تریلی داشتم باز نگران شدم و لب زدم: _نمیشه بقیشو با ماشین بریم،میدونم آخرش میمیریم _منکه گفتم پشیمون میشی _نمیدونستم اوضاع این اندازه خرابه وگرنه من غلط بکنم باهاشون بیام علی خنده ای به حالم کرد و گفت بیا فعلا غذا بخوریم بقیشم خداکریمه ادامه دارد..... ✍ط، تقوی 🌐 @andaki_tamol
🔰 #زلزله‌ای به بزرگی ۵.۹ ریشتر ساعت ۲.۱۷ دقیقه بامداد، حوالی شهر "تَرک" در شهرستان #میانه را لرزاند و تاکنون #زلزله در استان‌ آذربایجان شرقی ۵ کشته و ۵۱۸ مصدوم برجای گذاشت. در ساعت 16:49| هویت فوت‌شدگان زمین لرزه میانه : 1- گلی جلیلی فرزند محمد متولد 1351 2- زهرا عابدی فرزند اصغر متولد 1388 3- ریحانه قربانی فرزند غلامرضا متولد 1385 4- اسرافیل محمدزاده ورنکش فرزند لطفعلی متولد 1349 5- خاتون رضازاده فرزند عباسعلی متولد 1320 ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ خبر در ساعت 19:19 تمام مدارس سراب  فردا در مقاطع تحصیلی مختلف تعطیل است ایرج ثقفی فرماندار شهرستان سراب در گفت و با خبرنگاران با اشاره به وقوع زلزله اظهار داشت: فردا شنبه همه مدارس در همه مقاطع تحصیلی شیفت صبح و بعد ازظهر شهرستان سراب تعطیل بوده و مراکز آموزش عالی نیز تا دوشنبه تعطیل است. 🌐 @andaki_tamol
💢نكات ايمني در هنگام وقوع #زلزله اطلاع رسانی کنید 🌐 @andaki_tamol
🌸 📌هر اندوه بیهوده‌ای را با تعقل و تفکر می‌توان برطرف کرد! 🔻اگر می‌خواهی حال خوش معنوی داشته باشی، لیزرِ عقلت را روی اندوه‌های دلت بینداز و آنها را نابود کن؛ خوب فکر کن و اندوه‌های بیخود را از دلت بیرون بریز! ⚡️مثلاً به خودت بگو: 🌺🍃 1-این مشکل هم یک امتحان الهی است 🌺🍃2-الان خدا از اینکه تو داری زجر می‌کشی نارحت است؛ حتی بیشتر از خودت! و برایت جبران خواهد کرد 🌺🍃3-هستند کسانی که بیشتر از تو مشکل دارند 🌺🍃4- این مشکل برطرف خواهد شد و یک زمانی می‌رسد که اصلاً این غصه از یادت می‌رود... 🎯هر اندوه بیهوده‌ای را با تعقل و تفکر می‌توان برطرف کرد. ✔️ اما چرا بعضی‌ها وقتی فکر می‌کنند، اندوه‌شان برطرف نمی‌شود بلکه نگران‌تر می‌شوند؟ چون عقل‌شان ضعیف شده است! کسی که عقل قوی ندارد، هرچه تفکر کند مسرور نمی‌شود بلکه گاهی تفکر حتی برایش ضرر هم دارد! 👤علیرضا پناهیان 🌐 @andaki_tamol
💎یکی از جانبازان شیمیایی تعریف میکرد : وقتی از جبهه برا مرخصی برگشتم راننده آژانس از من کرایه دو برابر گرفت چون لباسهام خاکی بود و پول کارواش رو هم ازم گرفت یک روز هم داخل تاکسی تو اتوبان بخاطر بیماری شیمیایی حالت تهوع داشتم راننده نگه داشت تا کنار اتوبان استفراغ کنم و وقتی برگشتم راننده حرکت کرد و گفت ماشینم کثیف نشه موندم کنار اتوبان وقتی برا درمان رفتم تو بیمارستان شهر رم بستری بودم فامیل پرستار مالدینی بود اولش فکر کردم تشابه اسمی هست ولی بعد که پرسیدم فهمیدم واقعا خواهر فوتبالیست اسطوره ای ایتالیاست ازش خواستم که یه عکس یادگاری از برادرش بهم بده و اون قول داد که فردا صبح میده ولی صبح که از خواب بیدار شدم دیدم پائولو مالدینی با یه دسته گل دو ساعتی میشد بالا سرم نشسته و بیدارم نکرده بود تا خودم بیدار شم شب خواهرش بهش زنگ زده بود و گفته بود که یک جانباز ایرانی عکس یادگاری از تو میخواد و اون مسیر 600 کیلومتری میلان تا رم رو شبانه اومده بود تا یه عکس یادگاری واقعی با یه جانباز کشور بیگانه بندازه و از اون تجلیل کنه 🌐 @andaki_tamol
✴️🚨دستور ویژه فرمانده کل برای به آذربایجان شرقی 🔻سخنگوی سپاه: فرمانده کل سپاه طی ابلاغی به فرماندهان نیروی زمینی، فرمانده قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا (ص) و معاون پشتیبانی دستور داد نسبت به گسیل امکانات لازم برای سرعت بخشیدن به عملیات امدادی و خدماتی و رسیدگی به خسارات و وضعیت مصدومان و رفع نیازهای فوری و ضروری زلزله‌زدگان اقدام نمایند. 🌐 @andaki_tamol