eitaa logo
•|‌ فادیا اندیشه - داستان‌سرا |•
43 دنبال‌کننده
18 عکس
5 ویدیو
1 فایل
روانشناسی خوانده‌ام با زلف گره خورده به ادبیات.. 🌱 .🌙. نگارش «نیمه شب تهرانپارس» به پایان رسید. .✍🏻. «هبوط» و «خون و خبر» در حال نگارش.. اگر صحبت و نظری بود: @fadiaandisheh
مشاهده در ایتا
دانلود
نمی‌دانم حقیقت است یا واقعیت اما می‌دانم که تاکنون برای هیچ‌کس اینچنین دلتنگ نبودم... 🌸🍃 فاء.اندیشه @andisheh_ir1
🔸ایستگاه بعد... مترو در ایستگاه آزادی می‌ایستد. لشکر فرشتگان در گوشم می‌خواند و تورق میکنم مطالب جلسه قبل کلاس را. نگاهم روی دست دختر نوجوان کنارم می‌ماند؛ زخم دارد؛ نمی‌دانم شاید حاصل ضربات به دیوار باشد؛ شاید این شبهای آشوب شهر را در خیابان بوده و مشغول شعار دادن! کنار یکدیگر که نشسته‌ایم، بازوهایمان کمی به هم متصل است. بازوها، قدرت‌ها، اگر تفکرات هم کنار هم بیایند چقدر خوب می‌شود حال کشورم! این روزها نیاز داریم به بیان منطقی اندیشه‌ها به اینکه کمی یکدیگر را در آغوش بکشیم؛ کمی به هم محبت کنیم؛ کمی تب فاصله را از تن این جامعه بگیریم. چقدر دوست دارم خواهرم که کنارم نشسته را به آغوش کشم... اما قطار می‌ایستد و من از همان برخورد کم میان بازوان با هم‌وطنم «جان» می‌کنم و پیاده می‌شوم. 🌸🍃 فاء.اندیشه @andisheh_ir1
بیم‌ این دارم که روزی غرق شوم در غیر تو و مرا طرد کنی از آغوشت و من بمیرم درحالیکه هنوز نفس می‌کشم! 🍂🍂🍂 ✍🏻فاء‌‌.اندیشه @andisheh_ir1
«ثریا» امشب یه مستند نشون می‌داد. تاجر ایرانی ساکن ونزوئلا بود. یه حرفی زد خیلی به دلم نشست: ما اگه سرمونو بِبُرن خونمون به طرف ایران جاری میشه :) ❤️🙂🇮🇷 __________________. 🍂 . فاء‌.اندیشه @andisheh_ir1
احتمالا کلاس هشتم-نهم‌ بودن؛ پسرهای نوجوان! با احترام تعارف کرد که اول من وارد آسانسور بشم. نمی‌دونم چرا ولی احساس کردم احترام گذاشتن‌شون به خاطر چادرم بود... به هر حال امروز هم دیدم رو 🤍 __________________.🍁. ✍🏻فاء.اندیشه @andisheh_ir1
619.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سجده شکر بازیکنان تیم ملی ایران پرچم بالاست ✌️🇮🇷 @mrtahlilgar1
بعد از مدت‌ها که درست و حسابی نبودم، سلام ملت 😁❤️
امشب به لحظه‌ای از زندگی فکر‌ کردم که اولین تار موی سفید را میان موهای خرمایی‌ رنگم ببینم. نمی‌دانم آن روز اتفاق می‌افتد یا نه اما خودم را نصیحت کردم که طوری زندگی کن که در اولین برخورد با تار موی سفیدت، حسرت نخوری! با افتخار بگویی این عمر را برای خدا صرف کردم، برای راه حق. این روزها که کشور در فتنه و التهاب است جوری قدم بردار که اگر عمرت به نوه، نتیجه و این میوه‌ها رسید، سرت را بالا بگیری و از مجاهدت‌ها بگویی. اندیشه! مدام به آن لحظه‌ی برخورد با تار موی سفید بیندیش! در همین لحظه که دارم این متن را می‌نویسم، در اتوبوس، خانمی کنارم نشسته که مشغول صحبت با تلفن همراه است؛ از یک فست فودی آمار خوراکش را می‌گیرد که در فلان مدل غذا قارچ و پنیر هم دارد یا خیر! بنده خدا چند دقیقه را برای تاکید به اردتش نسبت به قارچ و پنیر صرف کرد! با خود فکر‌می‌کنم کجای ماجرا ایستاده‌ام؟! قارچ و پنیر زندگی من چیست؟! برای کدام مسئله‌ی پیش پا افتاده و بی‌اهمیت در حال جان (عمر) دادن هستم؟ ________________.🍁. ✍🏻فاء.اندیشه @andisheh_ir1
که مرگِ در بستر نصیبِ شیعه مباد @ir_tavabin