eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
285 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
4هزار ویدیو
325 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
حماسه ساز اروند، شهید حسن پام 💦 غواص ۱۸ ساله از نیروهای گردان ولیعصر (عج) لشکر۳۱ عاشورا و از شهدای «عملیات کربلای۴» او در آب‌های اروند به شدت مجروح شد اما برای اینکه صدایش دَرنیاید و بعثی‌ها متوجه حضور ایرانی‌ها در اروند رود نشوند، درحالیکه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را صدا می‌زد سرش را زیر آب کرد ...! دوران جنگ تحمیلی
او سرش را زیر آب کرد تا عملیات لو نرود!! به روایت «همرزم شهید»👇 یکی از غواصان که جلوتر از من حرکت می‌کرد، شهید «حسن پام» بود. حدوداً ساعت ۱۱ شب، تیر دشمن به سمت چپ او اصابت کرده بود. خون زیادی از زخم‌هایش می‌رفت. من صدای یاحسین (ع) و یا زهرا (س) او را می‌شنیدم. او از طرفی بخاطر دردی که می‌کشید، حضرت زهرا (س) را صدا می‌زد؛ از طرفی هم نگران لو رفتن عملیات بود. البته آن زمان که ما در اروندرود بودیم، نمی‌دانستیم عملیات لو رفته است. آتش ریختن دشمن روی اروندرود هم برایمان دور از انتظار نبود. شدت جراحت و خونریزی شهید پام، طوری بود که نمی‌توانست از اروند زنده بیرون بیاید. او در آن موقعیت برای اینکه عملیات لو نرود، سرش را زیر آب کرد. بعد از چند لحظه دیدم که پیکرش روی آب آمد. در آن شرایط تنها کاری که می‌توانستم انجام بدهم این بود که پیکر را به جایی منتقل کنم تا بعد از عملیات او را به عقب بازگردانم. به همین خاطر او را به نزدیکی سیم‌خاردار‌های خورشیدی بردم و لباسش را به سیم‌خاردار‌ها بستم. در مسیر بازگشت خودم را به سیم‌خاردار‌های خورشیدی رساندم تا پیکر شهید «حسن پام» را به عقب برگردانم، اما با توجه به شرایط جزر و مدی که بر اروند رود حاکم بود، آب بالا آمده بود و نتوانستم پیکر حسن را پیدا کنم... شهید پام از شهرستان ماکو استان آذربایجان غربی به لشکر عاشورا پیوسته بود که یکبار هم برای ادای احترام، به دیدار مادر این شهید رفتم و نحوه شهادت فرزندش را برایش روایت کردم. چند سال بعد پیکر حسن در انتهای اروندرود پیدا شد و به آغوش خانواده بازگشت. راوی : «محمدباقر برزگر» از نیرو‌های غواص از گروهان یک گردان ولیعصر (عج) لشکر۳۱ عاشورا
38.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 تنی چند از پرستوهای که در چنین روزی پرکشیدند🕊🕊 ۴ دیماه سالگرد عملیات کربلای چهار دوران جنگ تحمیلی
3.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 فیلم/ ورود غواص ها به رودخانه 💦 📌عملیات کربلای ۴ صحنه نبرد:: غرب اروند رود و ابوالخصیب ⌛️ ۳ الی ۵ دی ماه ۱۳۶۵ 📌هدف: تصرف ابوالخصیب و محاصره نیروهای مستقر در شبه جزیره فاو و تهدید بصره از جنوب تهدید جاده صفوان - بصره و شهر بصره 🌴 دوران جنگ تحمیلی ا💦🌱💦🌱💦🌱💦🌱💦 ┄──┄──┄──┄─ا ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
11.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌗 شب عملیات کربلایی ۴ 🎥 | لحظات وداع رزمندگان در عملیات کربلای چهار ورود به نهر خین 💦 🌷 🕊🕊🕊 شهدای کربلای ۴ 💦 سوم دی ماه 1365 -سالروز عملیات کربلای چهار 🌴 دوران
🌷 برای مأموریتی، به یکی از استان‌ها رفته بودیم. استاندارش شیفته‌ی لاجوردی بود. برای همین، در مدت حضور کوتاهش در استان، مثل پروانه دور او می‌چرخید. البته چندین بار مورد اعتراض لاجوردی قرار گرفت که خیلی صریح به او می‌گفت: مگه تو کار نداری که همه‌اش با من هستی؟ در زمان بازگشت و در کنار پلکان هواپیما، به من و لاجوردی و آقای جولایی، پلاستیکی محتوی هدیه‌ای تحویل داده شد. من، بسته‌ها را گرفتم، و از بدرقه‌کنندگان خداحافظی کردیم. پس از مدتی بنا به حس کنجکاوی به بسته‌ی لاجوردی نگاه کردم. دیدم یک بسته‌ی دوکیلویی میگو و یک قوطی ارده شیره است. چیزی نگفتم تا به تهران رسیدیم. صبح روز بعد به محل کارش رفتم و به شوخی گفتم: حاجی، میگوها رو خوردی؟ متعجب گفت: کدوم میگوها؟ متوجه شدم که وقتی بسته را تحویل گرفته و به منزل برده، فکر کرده وسایل شخصی خودش است. تا قضیه را فهمید، فوری به مسئول دفترش گفت که تلفن استاندار را بگیرد. مکالمه‌ی عجیبی بود! از لحن قاطع لاجوردی احساس می‌کردم که طرف در آن سوی خط در حال لرزیدن است. به او می‌گفت: تو به چه حقی هدیه می‌دی؟ اگه مال خودته، که به زن و بچه‌ات ظلم می‌کنی، و اگر هم مال دولته، تو مجوز شرعی نداری. دست آخر هم شماره‌ حساب استانداری را گرفت و وجه آن را به حساب واریز کرد. به نقل از کتاب
🍊 ماجرای یک عکس و پرتقالی که شهید کاظمی از خوردنش امتناع کرد ▫️ من سال ۶۱ در واحد آتشباری ۱۲۰ تیپ ذوالفقار در منطقه عملیاتی مشغول به خدمت بودم. در یکی از روز‌ها فرمانده حاج احمد کاظمی از یگان ما بازدید کرد. وارد چادر ما شد و پس از سلام و احوالپرسی از نیرو‌های بعد از تعارف ما کنار رزمنده‌ها نشست. آن روز در چادر پرتقال داشتیم. من یک پرتقال برش زدم و به او تعارف کردم. حاج احمد از گرفتن پرتقال امتناع کرد، اصرار در سالگرد عملیات کربلای چهار یاد کنیم از همه شهدای مظلوم و آزادگان بی نشان این عملیات که ایستادگی را آموختند. کردم حرفی زد که تا به امروز در خاطرم مانده. او گفت؛ این میوه‌ها سهم شماست، برای من نیست که بخواهم از آن بخورم. با اصرار‌های من، اما حاضر شد یک پر از پرتقال را بخورد. برای من جای تعجب داشت که فرمانده لشکر اینقدر به سهم نیروهایش توجه داشت و این اخلاق و رفتار او الگوی تربیتی برای من و دیگران شد. به روایت مرتضی گلی منبع:دفاع پرس
📄 دستخط شهید احمد کاظمی، فرمانده تیپ ۸ نجف به مسئول تدارکات ل مبنی‌ بر جدیت در انجام کار!!! (بتاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۶۱) ✍ خدمت برادر... سلام‌علیکم 1- چرا هنوز گزارشی که در رابطه با آوردن بره از دانشگاه بود، (را) هنوز نداده‌اید. 2- وضع، همین است. بعد از این هم نیست. اگر شما قادر نیستید بمانید، می‌توانید بروید. 3- هر روز نگوئید چرا تدارکات نمی‌رسد. خودتان بیاید و هر چقدر وسائل تدارکاتی که می‌خواهید، برای بچه‌ها ببرید. هر روز نگویید که به ما چیز نمی‌رسد. پس این وسائل را در شط می‌ریزند(؟!) امضا: احمد کاظمی به امید آن‌که فقط رضای خداوند را بخواهیم
باید اذعان کرد، احمد کاظمی، فردی بسیار باغیرت بود. برای وی بسیار سخت بود در عملیاتی که با فتح همراه نبود و ناچار می‌شد به نیروهایش دستور عقبگرد دهد، عقب‌نشینی کند؛ یادم می‌آید در «کربلای ۴» پس از دو ساعت از آغاز درگیری، متوجه لو رفتن منطقه شدیم و به دنبال آن، دستورهای لازم برای عقب‌نشینی یگان‌ها را صادر کردیم و لشکرها موظف شدند تا پیش از روشن شدن هوا به مقرهای اصلی خود برگردند، اما کاظمی‌زیر بار نرفت، چون برایش بسیار سخت بود. او حتی با تعدادی از یارانش به رودخانه زد و از آنجا عبور کرد و قصد داشت انفرادی با دشمن بجنگد و البته تا وسط روخانه اروند هم رفت، اما برای جلوگیری از ایجاد احساس تمرد، بازگشت. به روایت محسن رضایی 📷تصویر فوق مربوط به شب عملیات کربلای ۴،بندر خرمشهر،ساختمان گمرک شهید احمدکاظمی و شهید احمد اللهیاری