eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
282 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
4.3هزار ویدیو
335 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 برای مأموریتی، به یکی از استان‌ها رفته بودیم. استاندارش شیفته‌ی لاجوردی بود. برای همین، در مدت حضور کوتاهش در استان، مثل پروانه دور او می‌چرخید. البته چندین بار مورد اعتراض لاجوردی قرار گرفت که خیلی صریح به او می‌گفت: مگه تو کار نداری که همه‌اش با من هستی؟ در زمان بازگشت و در کنار پلکان هواپیما، به من و لاجوردی و آقای جولایی، پلاستیکی محتوی هدیه‌ای تحویل داده شد. من، بسته‌ها را گرفتم، و از بدرقه‌کنندگان خداحافظی کردیم. پس از مدتی بنا به حس کنجکاوی به بسته‌ی لاجوردی نگاه کردم. دیدم یک بسته‌ی دوکیلویی میگو و یک قوطی ارده شیره است. چیزی نگفتم تا به تهران رسیدیم. صبح روز بعد به محل کارش رفتم و به شوخی گفتم: حاجی، میگوها رو خوردی؟ متعجب گفت: کدوم میگوها؟ متوجه شدم که وقتی بسته را تحویل گرفته و به منزل برده، فکر کرده وسایل شخصی خودش است. تا قضیه را فهمید، فوری به مسئول دفترش گفت که تلفن استاندار را بگیرد. مکالمه‌ی عجیبی بود! از لحن قاطع لاجوردی احساس می‌کردم که طرف در آن سوی خط در حال لرزیدن است. به او می‌گفت: تو به چه حقی هدیه می‌دی؟ اگه مال خودته، که به زن و بچه‌ات ظلم می‌کنی، و اگر هم مال دولته، تو مجوز شرعی نداری. دست آخر هم شماره‌ حساب استانداری را گرفت و وجه آن را به حساب واریز کرد. به نقل از کتاب