eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
275 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
269 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# فیلم به اسارت گرفتن شهید محمدجواد تندگویان وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران توسط ارتش صدام فیلمی که از تلویزیون عراقی پخش شد " محمدجواد تندگويان وزیر نفت دولت شهید رجایی بلند پایه‌ترین مسئولی که در جنگ تحمیلی به اسارت درآمد ‼️وزیری که تاریخ شهادت ندارد!! "اکبر هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات سال ۱۳۶۹ خود می‌نویسد: آقای بشارتی تلفنی گفت عراقی‌ها توسط صلیب سرخ اطلاع داده‌اند که آقای تندگویان در سال ۱۳۶۸ فوت کرده است. تلویزیون عراق پس از به اسارت درآمدن شهیدتندگویان، در برنامه‌های خود اعلام می‌کرد: اکنون ایرانی‌ها نه وزیر نفت دارند و نه نفت. دولت ایران تا یک سال به امید بازگشت شهیدتندگویان، از معرفی وزیر نفت جدید به مجلس، خودداری کرد. در آن دوران کالردون برتی وزیر نفت ونزوئلا برای رفتن به عراق و دیدار همتای ایرانی خود در زندان، اعلام آمادگی کرد، که دولت عراق نپذیرفت. سرانجام پس از پایان گرفتن جنگ و تبادل اسرا و کشته‌شدگان میان دو طرف، پیکر محمد جواد تندگویان که در اثر شکنجه در عراق بشهادت رسیده بود، به ایران بازگردانده و در تاریخ ۲۵ آذر ۱۳۷۰ به خاک سپرده شد https://eitaa.com/joinchat/1821507861C9dae8ea7f8
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرمان امام به رزمندگان برای انجام عملیات در ارتفاعات نودشه 🔸در این فیلم روایت شهید ابراهیم همت درباره انجام عملیات در منطقه نودشه توسط رزمندگان را مشاهده می‌کنید. dnws.ir/002wa0 @defapress_ir
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 جانشین تخریب لشگر10 در دهمین روز از آبانماه سال 1366 از جبهه سردشت در حین خنثی سازی مین والمرا هر دو با هم پرکشیدند روحشان شاد @alvaresinchannel
✨با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد! 🔹صد و شصت و نهمین هفته از برنامه”با این ستاره ها” 🎤 راوی: حاج غلامحسین بدری 🎙 مداح: کربلایی علی سمیعی ⏰ پنجشنبه ۱۰ آبان ماه از نماز مغرب و عشاء 📍 طهران ، بزرگترین گلزار شهدای جهان ، قطعه ۴۰ @ghete_40 @emtedade
نهم آبان، روز آبادان روز حماسه مردمی متجاوزین بعثی در شب نهم آبان ۱۳۵۹، پنج روز پس از سقوط خرمشهر با احداث پل شناور بر روی رودخانه بهمنشیر به سمت کوی ذوالفقاری آبادان یورش بردند. دریاقلی سورانی، اوراق فروش کوی ذوالفقاری وقتی متوجه تحرکات شبانه سربازان عراقی در این محله آبادان شد با دوچرخه راهی شهر شد تا مردم و نیروهای سپاه را از ورود عراقی‌ها به آبادان با خبر کند. دریاقلی در نهایت موفق شد خود را به سپاه آبادان رسانده و موضوع را به فرماندهی سپاه اطلاع دهد. با اعلام حمله شبانه ارتش بعث عراق به منطقه ذوالفقاری نیروهای سپاه و بسیج مردمی راهی ذوالفقاری شدند. درگیری سختی بین نیروهای خودی با حداقل امکانات و نیروهای بعثی مجهز به سلاحهای پیشرفته رخ داد و در نهایت مدافعان موفق شدند تا غروب همان روز نیروهای عراقی را شکست داده و شهر و جزیره آبادان را از خطر حتمی سقوط نجات دهند. دریاقلی نیز به مدافعان آبادان پیوست و بر اثر انفجار خمپاره پایش قطع شد. وی برای مداوا به تهران اعزام شد و در بیمارستان سینا بستری شد. دریاقلی مظلومانه و تنها در بیمارستان سینا به شهادت رسید و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد
⏳ 9 آبان 💠 اسارت وزیر نفت ایران به دست عراقی‌ها 🔹مهندس محمدجواد در دانشکده نفت آبادان تحصیل نمود و سپس در پالایشگاه نفت تهران مشغول به کار شد. او از انقلابیون زمان شاه بود که فعالیت‌های سیاسی او منجر به دستگیری توسط ساواک و اخراج از پالایشگاه نفت شد. 🔸پس از پیروزی انقلاب کار خود را در وزارت نفت از سر گرفت و به همراه سایر متخصصین دلسوز با فعالیت‌های شبانه‌روزی، خلأ تکنسین‌های خارجی را در صنعت نفت ایران پر نمود تا اینکه محمدعلی رجایی، نخست وزیر وقت، در مهرماه ۵۹ وی را به عنوان وزیر نفت در کابینه خود برگزید. 🔺هنوز یک ماه از دوران وزارت او نگذشته بود که در سفری که برای بازدید از پالایشگاه آبادان به خوزستان رفته بود، در مسیر جاده به همراه چند تن دیگر از همکاران به اسارت نیروهای ارتش صدام در آمده و به عراق منتقل می‌شوند. ▪️تلاش‌های زیادی برای آزادی او از طریق مجامع بین‌المللی صورت گرفت ولی نتیجه‌ای در بر نداشت تا این که در نهایت بر اثر شکنجه در زندان‌های عراق به شهادت رسید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم به اسارت گرفتن شهید محمدجواد تندگویان وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران توسط ارتش صدام فیلمی که از تلویزیون عراقی پخش شد ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 🌱 محمدجواد تندگويان وزیر نفت دولت شهید رجایی بلند پایه‌ترین مسئولی که در جنگ تحمیلی به اسارت درآمد ‼️وزیری که تاریخ شهادت ندارد!! ا▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ▪️اکبر هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات سال ۱۳۶۹ خود می‌نویسد: آقای بشارتی تلفنی گفت عراقی‌ها توسط صلیب سرخ اطلاع داده‌اند که آقای تندگویان در سال ۱۳۶۸ فوت کرده است. تلویزیون عراق پس از به اسارت درآمدن شهیدتندگویان، در برنامه‌های خود اعلام می‌کرد: اکنون ایرانی‌ها نه وزیر نفت دارند و نه نفت. دولت ایران تا یک سال به امید بازگشت شهیدتندگویان، از معرفی وزیر نفت جدید به مجلس، خودداری کرد. در آن دوران کالردون برتی وزیر نفت ونزوئلا برای رفتن به عراق و دیدار همتای ایرانی خود در زندان، اعلام آمادگی کرد، که دولت عراق نپذیرفت. سرانجام پس از پایان گرفتن جنگ و تبادل اسرا و کشته‌شدگان میان دو طرف، پیکر محمد جواد تندگویان که در اثر شکنجه در عراق بشهادت رسیده بود، به ایران بازگردانده و در تاریخ ۲۵ آذر ۱۳۷۰ به خاک سپرده شد
🍂 روزی که آبادان یک تنه از ایران دفاع کرد ۱ در ذوالفقاری چه گذشت؟  پس از گذشت ۴۰ روز از شروع جنگ تحمیلی یعنی نهم آبان سال ۱۳۵۹ و در حالی که دشمن شهر مقاوم آبادان را به محاصره خود در آورده بود و با زدن پل و عبور از رودخانه بهمنشیر و رسیدن به روستای سادات و سپس نخلستانهای ذوالفقاری قصد تصرف شهر را داشت، حماسه مردمی منطقه ذوالفقاری آبادان رقم خورد و اگر هوشیاری و حضور به موقع مردم نبود شهر آبادان نیز همچون خرمشهر به تصرف عراق در می آمد و ادامه جنگ دچار تغییرات اساسی می شد و جبران آن را برای مدافعان اسلام دشوارتر می کرد. عبور از رودخانه و ورود به ذوالفقاری ذوالفقاری آخرین منطقه در شهر آبادان و کنار رودخانه بهمنشیر با انبوهی از نخلستانها است که ساحلی زیبا را در کنار رودخانه همراه با عطر معطر سبزیجات کشت شده در میان نخلستانها به وجود آورده و البته مردمی که مهربان، قانع و شجاع در خانه های ساده خود زندگی می کنند. غلامرضا پاکروح از نیروهای مردمی جانباز در حماسه ذوالفقاری در مورد ورود ارتش بعث عراق به منطقه ذوالفقاری می گوید: من مقابل در سپاه بودم که دریاقلی که تا آن زمان تنها نامش را شنیده بودم سر رسید و با حالتی پریشان دائم می گفت می خواهم فرمانده سپاه را ببینم، من که فقط یک بسیجی بودم موضوع را با یکی دیگر از دوستانم مطرح کردم. عبدالحسن بنادری فرمانده عملیات وقت سپاه آبادان نیز می گوید: به من اطلاع دادند که یک نفر آمده و با شما کار دارد، البته در آن زمان او را نمی شناختم، او به من گفت: «عراقی ها از بهمنشیر آمدن توی ذوالفقاری و می خواهند شهر را بگیرند». از وی پرسیدم شما کی هستی؟ گفت: «من دریا قلی هستم و در منطقه ذوالفقاری اوراق فروشی دارم، صبح زود عراقی ها از رودخانه عبور کردند». بهش گفتم در راه که می آمدی کسی را هم دیدی؟ گفت: «در مسیر هرکس را دیدم بهش خبر دادم»، این را گفت و رفت. بعد از شنیدن این خبر نیروهایی را که در سپاه آبادان بودند در قالب گروههای دو یا سه نفره (۹ گروهان) سازماندهی کردیم و تعدادی از آنها را به خرمشهر و بخشی دیگر را نیز به منطقه ذوالفقاری اعزام کردیم که البته در میانشان سه نفر بیسیم چی هم بود، حماسه ذوالفقاری تقریبا تا غروب آفتاب ادامه پیدا کرد و جبهه تقریبا آزاد شد، دشمن شکست خورده بود و تعدادی از آنان از بین رفته بودن و هواپیماهای فانتوم نیز پل شناور عراقی ها را زده بود، فرمانده ارشد اسرای عراقی در منطقه به این موضوع اذعان داشت که ما تردیدی برای تصرف آبادان نداشتیم و قصدمان تصرف آن بود اما سرعت عمل مردم در آن زمان قدرت فرماندهی عراق را از آنان گرفته بود.
52.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رزمندگان قدیمی گردان تخریب لشگر محمد رسول الله (ص) از دوران دفاع مقدس می گویند .... 💕
یک فنجان کتاب☕📖 🔶️ برشی از کتاب من میترا نیستم روایت زندگی شهید زینب کمایی 💠 روایت اول: کبری طالب‌نژاد(مادر شهید) قسمت چهارم: مدتی بعد از اثاث کشی به خانه جدید درد زایمان سراغم آمد دو روز تمام درد کشیدم جیران کاری از دستش برنمیآمد برای اولین بار و بعد از پنج زایمان در خانه من را به مطب خانم دکتر مهری بردند. خانم مهری آمپولی به من زد. به خانه برگشتم و مشغول کارهای خانه شدم نزدیک اذان مغرب حالم آنقدر بد شد که حتی نتوانستم خودم را به خانه مادرم برسانم، جعفر رفت و جیران را آورد. در غروب یک شب گرم خرداد ماه برای ششمین بار مادر شدم و خدا یک دختر قشنگ نصیبم کرد. جیران به نوبت او را در بغل بچه ها گذاشت و به هر کدامشان یک شکلات داد. هر كدام از بچه‌ها که به دنیا میآمدند جعفر یا مادرم برایشان اسم انتخاب می‌کردند، جعفر حق پدری داشت و مادرم هم یک عمر آرزوی مادر شدن داشت و همه دلخوشی زندگی‌اش من و بچه‌هایم بودیم نمی‌توانستم دل مادرم را بشکنم. چند سال بعد از تولد زینب، خدا یک پسر به ما داد جعفر اسمش را شهرام گذاشت. دخترها عاشق شهرام بودند، او سفید و تپل بود. خواهرهایش لحظه‌ای او را زمین نمیگذاشتند قبل از تولد شهرام ما به خانه‌ای نزدیک مسجد فرح آباد رفتیم؛ یک خانه شرکتی سه اتاقه در آن خانه واقعا راحت بودیم. من قبل از رسیدن به سی سالگی هفت تا بچه داشتم، عشق میکردم وقتی بازی کردن و خوردن و خوابیدن و گریه‌ها و خنده‌های بچه‌هایم را میدیدم. ادامه دارد... عکس: ایستاده از راست: شهلا، مهری، مادر شهید، مینا، مهران نشسته: زینب، شهرام
یک فنجان کتاب☕📖 🔶️ برشی از کتاب من میترا نیستم روایت زندگی شهید زینب کمایی 💠 روایت اول: کبری طالب‌نژاد(مادر شهید) قسمت پنجم: مادرم بین بچه ها فرق نمیگذاشت ولی به مهران و زینب وابسته تر بود؛ مهران نوه اولش بود و عزیزتر زینب هم که مثل من عاشق خدا و پیغمبر بود او همیشه کنار مادرم مینشست و قصه های قرآنی و امامی او را با دقت گوش میکرد و لذت میبرد مادرم قصه و حکایتهای زیادی بلد بود هر وقت به خانه ما می،آمد زینب دور و برش میچرخید و با دقت به حرف‌هایش گوش می‌کرد. مادرم زینب را شبیه ترین نوه‌اش به من می‌دید برای همین به او علاقه زیادی داشت. زينب بین بچه هایم از همه سازگارتر بود از هیچ چیز ایراد نمی گرفت هر غذایی را می‌خورد کمتر پیش می‌آمد که از من چیزی بخواهد کلاس اول دبستان سرخک خیلی سختی گرفت تمام بدنش له شده بود با همه دردی که داشت گریه نمی کرد. از همه بچه‌ها به خودم شبیه تر بود؛ صبور اما زرنگ و .فعال از بچگی به من در کارهای خانه کمک می‌کرد مثل خودم زیاد خواب می‌دید همه مردم خواب میبینند اما خواب در زندگی من و زینب نقش عجیبی داشت انگار به یک جایی وصل بودیم. زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی ،باشد دنبال نماز و روزه و قرآن بود. همیشه میگفتم از هفت تا بچه ،جعفر، زینب سهم من .است انگار قلبمان را با هم تقسیم کرده بودیم از بچگی دور و بر خودم می‌چرخید همه خواهر و برادرها و همسایه ها را دوست داشت و انگار چیزی به اسم بدجنسی وحسادت و خودخواهی را نمی‌شناخت. حتی با آدم‌های خارج از خانه هم همین‌طور بود. ادامه دارد...