🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم
🌸
🌸📖نام رمان: #دختررویاها
🌸
🌸🗞موضوع:عاشقانه مذهبی
👤نویسنده:ریحانه غیبی
#قسمت_اول
🇮🇷 @ansar_velayat_313
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
قال امیرالمؤمنین (ع) :
"جانبو الاشرار و جالسو الاخیار"
«از بدان دوری کن و با نیکان همنشین شو»
الهی به امید خودت!🙏
بسم ألّله...
جلوی آینه می ایستم و دکمه های پیرهن سفید رنگم رو به ترتیب میبندم؛از بالا به پایین.دستی به موهام میکشم و مرتبشون میکنم.کمی از عطر مشهد رو به مچ دستم میزنم و کیفم رو از روی صندلی بر میدارم.از اتاق خارج میشم.به طرف آشپزخونه میرم و به مامانم میگم:مامان چیزی نمیخوای برات از بیرون بخرم؟
_کجا میری؟
_هیئت،پیش بچه ها.چیزی تا محرم نمونده.
_نه مادر،خدا پشت و پناهت.
_پس خداحافظ...راسی شاید دیر بیام.برا نهار منتظرم نمونید.
_باشه.
از خونه خارج میشم.قصددارم کمی قدم بزنم.به هیئت میرسم و وارد میشم.صدای امیرعلی تو فضا میپیچه:به به!ببین کی اومد.
_سلام به رفیق های گلم.
_و علیکم السلام برادر.چرا دیر کردی؟خیلی وقته منتظرتیم.
_ببخشید.پیاده اومدم.
_عیب نداره.حالا بیا بشین.داریم برنامه هایی که میخوایم برای محرم اجراکنیم رو مرور میکنیم.
_اومدم.
تاعصر باهم تو هیئت بودیم.به طرف خونه حرکت کردم.روزها در پی هم میگذشتند.بالاخره ماه نوکری#اباعبدأللّه رسید.
اول محرم؛مراسم زیارت عاشورا و سینه زنی برگزار کرده بودیم.بین مهمونای آشنا،پسر جوونی رو دیدم که غریبه به نظر میرسید.تا حالا اونو تو محله کوچیکمون ندیده بودم.قیافه جذابی داشت.یه فنجون چایی و دو حبه قند برداشتم و به طرفش رفتم...
ادامه دارد...
🌷 t.me/ansar_velayat_313
🌷 sapp.ir/ansar_velayat_313
🌷 eitta.ir/ansar_velayat_313