eitaa logo
هیات مجازی انصار الحجه ارواحنا فداه ✅
1.1هزار دنبال‌کننده
28.1هزار عکس
27.6هزار ویدیو
637 فایل
『°•بِسمِ‌رَّبِ‌ الحجه. اینجا مهدیه مجازی دوستان و خادمین امام الحجه علیه السلام است. ألَـلّـھم‌ْ؏َـجِـٰل‌ّلِوَلِیٰــــك‌ألٰـفَـٖࢪجّ🌱. برای ارتباط با ما :👇👇👇👇👇 @Ahmadqasemi34
مشاهده در ایتا
دانلود
درچنین‌ روزی در‌آخرین‌ ساعات حضور‌ پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله در مکه، جبرئیل نازل‌می‌گردد و لقب‌اختصاصی را از جانب‌ پرودگار برای علی‌بن‌ابیطالب علیهماالسلام به‌همراه می‌آورد. مردمان موظف می‌شوند تا با این عنوان به حضرت امیر علیه‌السلام سلام دهند؛ تاریخ حکایتگر ناخرسندی عده‌ای از این‌افتخار است!!!! در چنین روزهایی ، ۵ نفر از منافقین پیمان نامه‌ای را معروف به اول، امضاء می‌کنند و همدست می‌شوند تا نگذارند خلافت در اهل‌بیت پیامبر مستقر شود. بیشتر بخوانید! [18]
(۱۹) ⁉️❔در روز شنبه ۲۶ صفر سال ۱۱ هجری قمری ، ۹ خرداد سال ۱۱ هجری شمسی ، ۲۵ می سال ۶۳۲ میلادی چه اتفاقی افتاد؟؟ ┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ❗️با وجود آنکه بسیاری از توطئه گران به اصرار پیامبر صلی الله علیه و آله و با دستور مستقیم آن حضرت ، در محل استقرار سپاه اسامه حاضرند ،اما از حرکت این لشکر خبری نیست!! ✖️بار دیگر در لشکرگاه جُرف - محل استقرار سپاه - اعتراض و سر و صدا به پا خاسته است : «چگونه این جوان را فرماندهٔ مهاجران اول و پیشتاز در اسلام قرار داده اند؟!» برخی به اعتراض صدا را بلند می کنند و عده ای دیگر به دفاع از اسامه سخن می‌گویند .. روشن است که اعتراض کنندگان اصلی و بعضاً برخی از پاسخ دهندگان ، همانا مهاجرین پیشتاز در اسلام هستند!! در بین اعتراض کنندگان نام «عیّاش بن ابی رَبیعه» که از انصار است به چشم می خورد ؛ او از هم پیمانان دوم است ؛ پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله نام این فرد را بین حمله کنندگان به خانهٔ حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها می‌بینیم! و کسی که در برابر عیّاش بن ابی رَبیعه می‌ایستد و از اسامه دفاع می کند ، «عمر بن خطاب» است به هر روی این جنگ زرگری ، توقف سپاه را به همراه دارد ؛ 👈👈 سپاهیان - که در عمل همان اهل سقیفه هستند - برای تعیین تکلیف از سپاه خارج شده ، به نزد پیامبر بر می‌گردند.    🔻خبر به پیشگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌رسد ؛ تاریخ حکایت می کند که پیامبر بسیار آزرده می‌شوند ؛ در حالی که از شدت درد دستمالی بر سر بسته و قطیف ای بر دوش افکنده بودند ، بر می‌خیزند ، به کمک دیگران و به سختی خود را به مسجد می‌رسانند ؛ پس از حمد و ثنای الهی ، از فرماندهی اسامه دفاع می‌کنند و در انتها متخلفان از سپاه اسامه را از رحمت الهی دور می‌دانند و آنان را با عبارت زیر لعنت می‌کنند: 💠 «لَعَنَ اللّهُ مَن تَخَلَّفَ عَن جَيشِ اسامة.» 💠 لعنت خدا است بر هر کس که از شرکت در سپاه اسامه سرباز زند . آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمان به حرکت سپاه می‌دهند ؛ این فرمان چند بار تکرار می‌شود (۱). کسانی که قرار بود با اسامه حرکت کنند ، گروه گروه با پیامبر وداع کردند و در جُرف به دیگرِ سپاهیان ملحق شدند نهایتاً این سپاه امروز نیز حرکت نخواهد کرد!! ✅🔚در همین ایام - و شاید در همین روز - داستانی شگرف تحقق می‌یابد: رسول خدا صلی الله علیه و آله که حالشان مساعد نیست , به صورتی که گویا قصد وصیتی خاص دارند ؛ به اطرافیان می‌فرمایند: 💠 «برادرم را فرا خوانید! » ⚠️ ، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله که می‌پندارد رسول خدا صلی الله علیه و آله آخرین لحظات عمر خویش را می‌گذرانند ، پدر خویش ابوبكر بن ابی قحافه را - که هم اینک باید در سپاه اسامه باشد - فرا میخواند! پیامبر با دیدن ابوبکر روی بر می تابانند و می‌فرمایند: 💠 «برادرم را فراخوانید! » ⚠️ بار دیگر علیرغم آگاهی کامل از مقصود ایشان ، ، فرزند عمر بن خطاب ، پدر خویش را صدا میزند!! پیامبر این بار نیز از حضور عمَر اظهار نارضایتی می‌کنند و با ناراحتی کامل می‌فرمایند: 💠 «برادرم را بخوانید! » ام سلمه همسر نیکوکار پیامبر صلی الله علیه و آله در اعتراض به این رفتار می‌گوید: 🔸برادر رسول خدا ، علی را فراخوانید که پیامبر جز او کس دیگری را نمی‌خواهد .(۲) عایشه نیز به صدا در می آید: وای بر شما !! آری , او جز علی را نمی خواهد .(۳) امیرمومنان علیه السلام به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می آیند؛ در همین مجلس ، هزار هزار باب علم بر امیر مومنان گشوده می‌شود و سینهء علوی پذیرای دانشهای بی پایان نبوی می‌گردد؛ در پی این ماجرا امیرالمؤمنین علیه السلام از نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله خارج می‌شوند ؛ مردم که متوجه شرایط ویژه این حضور گشته اند ، نگران به سراغ امیر مومنان علیه السلام می‌روند و در این میان , ابوبکر و عمر نیز که حوادث را زیر نظر دارند ، می‌پرسند: رفیق تو به تو چه گفت ؟! پاسخ می شنوند که: 💠 «هزار هزار باب علم بر من گشوده شد.» نگاه پر ابهام آن دو بر امیرمؤمنان علیه السلام دوخته شده است . (۴) -------------------- 1⃣ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۵۲/۶ 2⃣ جواهر المطالب ۱۷۵/۱ ؛ ینابیع الموده ۱۶۳/۲ (از منابع اهل تسنن) 3⃣ مناقب خوارزمی ص۶۸ ؛ الدر النظیم ص۱۹۴ (از منابع اهل تسنن) 4⃣ بحارالانوار  ۴۶۳/۲۲ ➖➖➖➖➖
🔻ماجرای غصب فدک در کلام علامه مجلسی و پاسخ به یک سوال: مصرف کنندگان فدک چه کسانی بودند؟ ┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ✅ غصب فدک 🔹چون أبو بكر غصب خلافت حضرت امير نمود و از مهاجران و انصار بجبر بيعت گرفت و كار خود را محكم كرد طمع كرد در كه مبادا بعضى از مردم بطمع مال بجانب ايشان ميل كنند زيرا كه هرگاه قرابت و فضيلت و نص خدا و رسول با ايشان باشد چيزى كه ممكن است كه باعث ميل منافقان از ايشان بجانب آن ظالمان شود آن خواهد بود كه دست ايشان از مال تهى باشد تا آنكه دنياپرستان از ناحيه ايشان منحرف گردند و هرگاه قليلى از مال نيز با ايشان باشد ممكن است كه بعضى از مردم بسوى ايشان مايل گردند و خلافت باطل ايشان بر هم خورد باين سبب در اول حال وقتى كه را مى‌نوشتند اين حديث مفتراى خبيث را وضع كردند كه ما گروه انبياء ميراث نميگذاريم هرچه از ما ميماند صدقه است و فدك از جمله بلادى بود كه بى‌جنگ بتصرف حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در آمده بود زيرا كه چون فتح خيبر بر دست حضرت امير جارى شد اهل فدك و ساير قراى نواحى آن دانستند كه تاب مقاومت آن حضرت ندارند آنها را بدون جنگ تسليم كردند و آيات كريمه نازل شد كه چون بجنگ گرفته‌اند مال حضرت رسولست بعد از آن اين آيه نازل شد وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‌ حَقَّهُ‌ يعنى بده بخويش خود حق او را حضرت جبرئيل پرسيد كه ذى القربى كيست و حق او چيست گفت ذى القربى فاطمه و حق او فدك است پس حضرت فدك را بامر خدا بفاطمه داد كه از او و ذريه او باشد و فرمود اينها بى‌جنگ گرفته شده و مخصوص منست و بامر خدا بتو دادم بگير اينها از تو و فرزندان تو است تا روز قيامت پس أبو بكر چون خلافت غصبى بر او قرار گرفت فرستاد و كلاء حضرت فاطمه را از فدك بيرون كرد .ابن بابويه و شيخ‌ طوسى و ديگران بسندهاى بسيار معتبر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده‌اند كه چون أبو بكر كارهاى خود را محكم كرد و بيعت از اكثر مهاجران و انصار گرفت كسى را فرستاد كه وكيل حضرت فاطمه را از فدك بيرون كرد و حضرت فاطمه بسوى أبو بكر آمد و گفت به چه سبب منع ميكنى ميراث پدرم رسول خدا را از من و به چه جهت وكيل مرا از فدك بيرون كردى؟ و حال آنكه رسول خدا بامر خدا او را بمن داده .... 📚حق اليقين نویسنده : علامه مجلسى  جلد : 1  صفحه : 191 و 192 . ✅ فقرا مصرف کنندگان درآمد فدک 🔹حضرت زهرا سلام الله علیها در سرزمین فدک نماینده ای قرار داد و کارمندانی را تحت فرمانش سپرد، که پس از محاسبات لازم و پرداخت مخارج، خالص سود سالیانه را خدمت حضرت زهرا تقدیم می نمود.در آمد فدک را سالیانه از هفتاد هزار سکه طلا تا صد و بیست هزار سکه نوشته اند.[1] 🔹هر ساله حضرت به اندازه قوت خود بر می داشت و بقیه را بین فقرا تقسیم می کرد و تا هنگام  وفات پیامبر این شیوه ادامه داشت، و چشمان بسیاری از نیازمندان منتظر سر رسیدن در آمد فدک بود تا از بخشش فاطمه زندگی خود را سامانی بخشند.[2] 🔹ده روز پس از شهادت پیامبر ماموران ابوبکر به دستور خاص او به فدک رفتند و نماینده حضرت زهرا را از آنجا اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و درآمد آن را بطور کامل برای مخارج حکومت غاصبانه خود صرف کردند، و کوچکترین توجهی به سابقه مفصل امر الهی و عمل پیامبر در مورد و سندی که تنظیم شده بود و شاهدانی که گواهی دادند و آنچه پیامبر در حضور مردم فرموده بود نکردند.[3] پینوشت: [1]: وَ قَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی کَشْفِ الْمَحَجَّةِ  فِیمَا أَوْصَی إِلَی ابْنِهِ: قَدْ وَهَبَ جَدُّکَ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أُمَّکَ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا فَدَکاً وَ الْعَوَالِیَ .و کان دخلها فی روایة الشیخ عبد اللّه بن حمّاد الأنصاری أربعة و عشرین ألف دینار فی کلّ سنة، و فی روایة غیره سبعین ألف دینار...بحارالانوار ج۲۹ ص۱۲۳ ح۱۸ [2]: فَقَالَتْ فاطمه: أَنْفِذْ فِیهَا أَمْرَکَ، فَجَمَعَ النَّاسَ إِلَی مَنْزِلِهَا وَ أَخْبَرَهُمْ أَنَّ هَذَا الْمَالَ لِفَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلَامُ، فَفَرَّقَهُ فِیهِمْ، وَ کَانَ کُلُّ سَنَةٍ کَذَلِکَ، وَ یَأْخُذُ مِنْهُ قُوتَهَا، فَلَمَّا دَنَا وَفَاتُهُ دَفَعَهُ إِلَیْهَا.... وَ جَاءَ أَهْلُ فَدَکَ إِلَی النَّبِیِّ، فَقَاطَعَهُمْ عَلَی أَرْبَعَةٍ وَ عِشْرِینَ أَلْفَ دِینَارٍ فِی کُلِّ سَنَةٍ ...بحارالانوار ج۲۹ ص۱۱۸ [3] :..أن فاطمة ع قد دفعت عن الميراث أمسكن و لم يكن قد نازعن و إنما اكتفين بغيرهن و حديث فدك و حضور فاطمة عند أبي بكر كان بعد عشرة أيام من وفاة رسول الله ص و الصحيح أنه لم ينطق أحد بعد ذلك من الناس من ذكر أو أنثى بعد عود فاطمة ع من ذلك المجلس بكلمة واحدة في الميراث ...شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد ج۱۶ ص۲۶۳ ➖➖➖➖➖
‍ ┄┄┄┅═✧❁﷽❁═┅┄┄ اینجا مدینه است پنجشنبه ۲۴ صفر سال ۱۱ هجری قمری، ۷ خرداد ۱۱ هجری شمسی ، ۲۳ می سال ۶۳۲ میلادی بیماری حضرت پیامبر خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله شدت یافته است ، آن چنان که حضرت از بیماری شِکوه می‌کنند ؛ رسول خدا بار دیگر به حرکت سپاه اسامه تأکید می‌کنند ، اما لحظاتی بعد می‌بینند که ابوبکر و عمر و طلحه به همراه تعدادی از اصحاب که باید هم اکنون در سپاه باشند ، در خانه ایشان جمع شده اند! رسول خدا با عتاب می‌فرمایند: 💠 «چرا همراه با سپاه حرکت نمی‌کنید؟» ✖️ابوبکر می‌گوید: من آنجا بودم و برای تجدید دیدار شما آنجا را ترک کردم! ✖️عمر عذر می‌آورد: دوست نداشتم خبر شما را از دیگران بشنوم!! پیامبر متأثر می‌شوند و چند بار می‌فرمایند: 💠 «سپاه اسامه را حرکت دهید؛سپاه اسامه را حرکت دهید» گویا تنها ابوبکر به همراه چند نفر خانه پیامبر را ترک می‌کنند ؛ و به نظر نمی‌آید مقصد آنان سپاه اسامه در جُرف باشد ؛ و با وجود تأکید پیامبر اکثر آنان که باید به سپاه می‌پیوستند , هم چنان نشسته اند و خود را نگران نشان می‌دهند! ▪️با توجه به آن که حال عمومی رسول خدا امروز - پنج شنبه - بدتر از قبل شده است ، آنان میخواهند مطمئن شوند که در نبود پیامبر ، حکومت به دست کسی دیگر - یعنی شخص امیرمؤمنان - نخواهد افتاد ؛ آری ! آنان انتظار وفات رسول خدا را می‌کشند؛ 🔚پیامبر خدا که چنین می‌بینند ، سر از بستر بیماری بر می‌دارند و می‌فرمایند: 💠 «دوات و كَتِفی(۱) بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که با تمسک به آن هیچ گاه پس از من گمراه نشوید.» ❗️عده ای برمی‌خیزند تا وسایل نوشتن بیاورند اما عمر مانع آنها می‌شود و می‌گوید: ❗️چیزی نیاورید که بیماری بر این مرد غلبه کرده و هذیان می‌گوید , نزد شما قرآن است و کتاب خدا ما را کافی است!! برخی بر سخن رسول خدا تأکید می‌کنند و عده‌ای به طرفداری از عمر می‌پردازند ؛ در منزل پیامبر سروصدا بالا می‌گیرد ؛ طرفداران عمر با فریاد و سر و صدا مانع از اجرای دستور می‌شوند ؛ رسول خدا ناراحت می‌شوند و می‌فرمایند: 💠 «از کنار من برخیزید که خانه انبیاء جای قیل و قال نیست.» عده ای می گویند : وسایل نوشتن را نیاوریم ؟ پیامبر خدا می‌فرمایند: 💠 «بعد از این سخنان چیزی نخواهم نوشت ؛ تنها وصیت میکنم که با اهل بیت من خوشرفتاری کنید.» حاضران که مطمئن می شوند ، پیامبر صلی الله علیه و آله وصیت خویش را نمی‌نویسند ، خانهٔ رسول خدا را ترک می کنند ؛ از این پس همگان در می یابند که حکومت به آسانی به امیرمؤمنان علیه السلام نخواهد رسید!دعباس عموی پیامبر پسرش فضل که همراه با امیرالمومنین و دیگر اهل بیت علیهم السلام همچنان در خانهٔ رسول خدا نشسته اند ، نگران آینده می‌شوند ؛ آنان میدانند که خلیفه واقعی رسول خدا جز امیرمؤمنان نیست ، اما از سوی دیگر تلاش بی وقفه توطئه گران و اهل صحیفه را می‌بینند ، از همین روی عباس از پیامبر می‌پرسد : ای رسول خدا ، اگر امر خلافت به ما می رسد ، ما را بشارت دهيد و اگر در این راه شکست می‌خوریم ، ما را آگاه ساز. پیامبر رو به امیرمؤمنان می‌کنند و آگاهانه می‌فرمایند : 💠 «شما پس از من مورد ظلم واقع می‌شوید.» 🔻در انتهای همین روز ، پس از آنکه خانهٔ پیامبر خلوت می‌شود ، رسول خدا به امیرالمومنین می‌فرمایند که هدف از نگارش آن نامه چیزی جز تأکید بر ثقلین و توصیهٔ خلیفهٔ بر حق الاهی - امیر مؤمنان علیه السلام - و گواهی گرفتن از حاضران نبوده است؛ (۲) عبدالله بن عباس - فرزند دیگر عباس عموی پیامبر - که ماجرای فوق را نقل می‌کند ، با بردن اسم پنجشنبه گریان می‌شود و میگوید : 🔸«روز پنجشنبه ؟ و چه روزی بود روز پنجشنبه ؟ او ادامه می دهد : مصیبت و همهٔ مصیبت آن بود که مانع نگارش وصیت توسط پیامبر شدند.»(۳) ...این ماجرا به حدی روشنگر است که در طول تاریخ ، بسیاری از محدثان و مورخان اهل تسنن که داستان قلم و دوات را نقل کرده اند ، یا نام خلیفه را حذف کرده و داستان را به صیغهٔ مجهول بیان کردند و یا جملهٔ خلیفه را نسبت به پیامبر تغییر داده اند ؛ ⚠️ جالب آنکه عمر بن خطاب - سال ها بعد ، در زمانی که خلافت کاملا تثبیت شده بود - به روشنی ، علت سخن خویش را - به عبدالله بن عباس - می‌گوید : ✖️پیامبر در بیماری خویش می‌خواست به نام علی تصریح کند ، اما من به جهت محبت و حفظ اسلام ، از نوشتن آن وصیت ، جلوگیری کردم.» (۴) سپاه اسامه ، هم چنان در یک فرسخی مدینه ، بر جای خویش استوار است! ------------------ 1⃣ در عربستان آن زمان نوشته‌ها را بر روی استخوان کتف شتر ، پوستهٔ درخت نخل ، سنگ صاف و پوست حیوانات می‌نوشتند : مجمع البحرین ۱۱۰/۵ (*) لقبی برگرفته از پیشنهاد سرچ : 2⃣ کتاب سلیم بن قیس ۶۵۸/۲ 3⃣ صحیح بخاری ۳۱،۶۵،۶۶/۴ و ۱۳۷/۵ 4⃣ شرح نهج ابن ابی الحدید ۲۰/۱۲