eitaa logo
انصار الشهدا
86 دنبال‌کننده
950 عکس
313 ویدیو
23 فایل
بالهایم هوس با تو پریدن دارد بوسه بر خاک قدم های تو چیدن دارد من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست و از آن روز سرم میل بریدن دارد ... تاریخ تأسیس ۲۰ فروردین ۱۳۹۷ کانال انصارالشهدا در پیامرسانهای سروش وایتا sapp.ir/ansarshohadaa Eitaa.com/ansarshohadaa
مشاهده در ایتا
دانلود
#خاطره 📚 #سبک_زندگی_شهدا در تمام حیات پر بارش ساده زیست و از هر گونه شهرتی دور بود. کل اثاثیه شخصی او در یک چفیه جا می شد البته به همراه چند جلد کتاب و لباسهای اندک. دفتر کارش اتاق ساده ای بود موکت شده بدون میز و صندلی. او هیچگاه اتومبیل شخصی نداشت، حتی دولتی. در تمام عمرش از خود خانه ای نداشت و با همسر و فرزندانش در اتاق کوچکی که توسط سپاه اجاره شده بود، زندگی می کرد. یکبار وقتی پدرش به او می گوید: « بابا یک منزل برای خودت تهیه کن، نمی شود که همیشه بی خانه باشی ». پاسخ می دهد: « خدا نکند من در دنیا خانه بسازم. » #شهید #حجت_الاسلام #عبدالله_میثمی نمایندگی ولی فقیه در قرارگاه خاتم‌الانبیاء منبع : کتاب میثمی
انصار الشهدا
#شهید #نادر_مهدوی #کابوس #ناوهای #آمریکایی تولد ۱۳۴۲ شهادت ۱۶ مهر ۱۳۶۶ خلیج فارس روی ناو آمریکایی
📚 فرماندهان عالی رتبه ، جریان عبور آزاد و متکبّرانه ناوهای جنگی و نیز سایر کشتی ها و شناورهای تحت حمایت این کشور را به عرض امام (ره) رسانده بودند. حضرت (رض) فرموده بود: «اگر من بودم، می زدم.» همین حرف امام، برای سردار شهید مهدوی و جانشینش سردار شهید بیژن گرد و نیز همرزمان آنها کافی بود تا خود را برای انجام یک عملیات مقابله به مثل آماده سازند. اولین کاروان از نفتکش های کویتی آن هم با پرچم آمریکا و اسکورت کامل نظامی توسّط ناوگان جنگی این کشور در تیرماه سال ۱۳۶۶ به راه افتادند. در این بین، دولت آمریکا عملیات سنگینی را در ابعاد روانی، تبلیغی، سیاسی، نظامی و اطّلاعاتی جهت انجام موفّقیت آمیز این اقدام انجام داده بود. در این کاروان، نفتکش کویتی «اَلرَّخاء» با نام مبدّل «بریجتون» حضور داشت که در بین یک ستون نظامی، به طور کامل، اسکورت می شد. این نفتکش، در فاصلة ۱۳ مایلی غرب جزیره فارسی، در اثر برخورد با مین های کار گذاشته شده توسّط سردار شهید مهدوی و یارانش، منفجر شد به طوریکه حفره ای به بزرگی ۴۳ متر مربّع در بدنه آن ایجاد گردید. واقعه زدن کشتی به قدری بزرگ و تاثیر گذار بود که علاوه بر داخل در خارج از کشور نیز بازتاب فراوانی داشت. اگر از مجموعه گزارشات و یادداشت های روزنامه ها و مطبوعات بگذریم تنها نام بردن از کتاب های جنگ تانکرها و کتاب «در داخل منطقه خطر» نوشته «هارلد وایس» که در آن به بررسی انهدام کشتی بریجتون پرداخته اند کافیست. در پی این حماسه مرحوم حاج سید احمد به شهید می گوید که دل امام را شاد کردید. شهید در مورد شهید مهدوی چنین می نویسد: کجاست آن شجاعت و توکل و عشقی که مثل نادر مهدوی یا بیژن گردبر یک قایق موتوری بنشیند و به قلب ناوگان الکترونیکی شیطان خلیج فارس حمله برد؟ می‌پرسید این شجاعت و توکل و عشق به چه درد می‌خورد؟ هیچ! به درد دنیاداران نمی‌خورد اما به کار آخرت عشاق می‌آید که آنجاست دار حاکمیت جاودانه عشاق. تولد ۱۳۴۲ شهادت ۱۶ مهر ۱۳۶۶ خلیج فارس ناو آمریکایی چندلر مرقد مطهر روستای بحیری_دشتی_بوشهر شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
#خاطره 📚 چشمان منتظرش را از دوربین لب ساحل برداشت، همین که اولین غواصش تن به آب سرد اروند داد، گفت: بچه ها را با #زیارت_عاشورا بدرقه کنید. اولین تیم شناسایی غواص سرتاسر جزیره ام الرصاص را شناسایی کرده بودند و منتظر بودند که او از سجده زیارت عاشورا سر بر دارد، اما او همچنان سر بر سجده، شانه هایش تکان می خورد. اللهم لک الحمد حمد الشاکرین ... سردار #شهید #علی_چیتسازیان
📚 🌷🌹 شب جمعه بود که بچه ها به خط زدند و جمعه صبح در ماووت عراق بودند. حین پیشروی به جنازه ی قطعه قطعه ی چند تا از بچه ها رسیدیم. در جیب یکی از آنها کاغذ یادداشتی خونین به چشم می خورد که در بالای آن نوشته بود: «این حرفها را با خدا می زنم: خدایا دیگر تا کی صبر کنم؟ امکانش هست که امشب مرا شهید کنی؟ امکان دارد فراق ما را از بین ببری؟ خدایا می شود امشب آخر زندگی من باشد و امشب دیگر بیایم پیش تو؟ آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد فکر عشق، آتش غم در دل حافظ زد و سوخت یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد به امید دیدار- ارادتمند « » دعای مهدی در آن شب مستجاب شد. او فاصله ی ماووت تا بهشت را در یک لحظه پیمود.  راوی برادر مسعود تاج آبادی –کتاب تیپ ۸۳ 📚 بیاد شهدا صلوات
📚 همرزم : اگر بخواهی بری، با یک اشاره می ری. اما اگر بخوای بری و برای دفاع از حرم، جگرت در می یاد. چون قدم به قدم این سرزمین رو حضرت (س) و بچه های (ع) گریه کردند. شهید شهید مدافع حرم اهل مشهد متولد سال ۶۴ فارغ التحصیل رشته حقوق و فعال دانشجویی، سال ۹۴ با کارت افغانستانی و با لشکر به سوریه رفت. با نام جهادی فرمانده گردان غلامان عباس شد. قبل از سوریه یکسال در عراق بود و جهاد می کرد. شهید محمد اسدی قبل از اعزام به سوریه برای اینکه کسی سد راهش نشود نذر کرد و ۴۰ روز روزه گرفت. و شبها به عبادت می پرداخت. ۳ روز در حرم (ع) شد تا راهی سوریه شد. آنجا هم راهش را به شهادت باز کرد. ۸۰ روز روزه گرفت تا اینکه با زبان روزه اول ماه رمضان سال ۹۵ به آرزویش رسید وشهید شد. شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
📚 پنج شنبه ای بود که  «  » را در بهشت آباد اهواز دیدم. مثل هميشه بر تک تك مزار بچه ها فاتحه مي خواند و مي گريست. دنبالش رفتم. بر مزار شهید « » غریبانه نشست و صدا در گلويش شكست. گوش كه دادم ديدم چيزي مي گويد . جلو كه رفتم شنیدم که می گوید:«اصغر! برایم دعا کن به مهمانی خدا بروم.»
📚 فرمانده گردان حاج احمد بچه های گردان ۴۱۰ غواص را از بین های قدیمی كه در گردانهای مختلف بودند تشكیل داد. امتیاز گردانهای خط شكن این بود كه فرماندهان آنها خودشان نیرو برای خود جدا می كردند و از طرفی همه علاقمند بودند وارد گردانها خط شكن شوند ولی ظرفیت محدود بود . اكثر بچه هایی كه در والفجر 8 به حاج احمد ملحق شدند , شهید شدند. اصلا آنها برای همین آمده بودند , فقط زمان برایشان متغیر بود. هنگامی كه بچه ها در زمستان در بهمن شیر تمرین غواصی می كردند , شرایط بسیار سخت بود. آب سرد بود و كلیه بچه ها عفونت می كرد. سر را زیر آب می كردی سردی آب به پیشانی فشار می آورد. وقتی بچه ها سرشب به آب می زدند بچه های تداركات كنار رودخانه منتظر می نشستند و آتش روشن می كردند تا غواصها هنگام خروج از آب خود را گرم كنند. به قدری سخت بود كه وقتی بچه ها از آب خارج می شدند انگشتهایشان قادر به باز كردن زیپ لباس غواصی نبود و بچه های تداركات این كار را برایشان انجام می دادند. بالاخره ایام عملیات فرا رسید. دو روز قبل از عملیات بچه ها شب وداع برگزار كردند , حاج احمد بلندگو را برداشت و روضه حضرت (س ) خواند , بچه ها یكدیگر را در آغوش گرفته حلالیت می طلبیدند. آن شب یكی از پرخاطره ترین شبهای وداع در طول تاریخ لشكر ۴۱ ثارالله بود . سردار فرمانده گردان ۴۱۰ لشکر ۴۱ ثارالله گردان غواصان خط شکن سن ۲۲ سال مزار روستای محمدآباد رفسنجان شادی روح پاک شهدای غواص ۴۱ ثارالله صلوات
انصار الشهدا
#خاطره 📚 فرمانده گردان #غواصان حاج احمد بچه های گردان ۴۱۰ غواص را از بین #بسیجی های قدیمی كه در گرد
#خاطره 📚 جثّه اش ریز بود، رفت پایگاه بسیج و قرص و محکم گفت: «میخواهم بروم جبهه» قد و قوارهاش را که دیدند، بهش خندیدند.یکی گفت: "بچه جان! برو برّه ات را بچران".خیلی ناراحت شد، اما کوتاه نیامد. گفت: «پدر من یک کشاورز است. من همیشه کمکش میکنم. اگر لازم باشد توی جبهه گوسفند هم میچرانم و شیرشان را میدوشم».وقتی دیدند دستبردار نیست، فرستادند درختهای انار پایگاه را هرس کرد. کار هرس که تمام شد، گفت:« من عُرضه هر  کاری را دارم و تا جبهه نروم، دستبردار نیستم». عارف خط شکن جلسه گذاشته بودند برای انتخاب فرمانده گردان ۴۱۰، پیشنهاد اول و آخرشان "احمد امینی" بود. همه از انتخاب حاجی از ته دل راضی و خوشحال بودند. جلسه پر شوری بود.  یکی از شجاعت و بی باکی حاجی میگفت. دیگری از سرعت عمل و دلسوزی اش؛ آن یکی از قدرت مدیریت و فرماندهی اش. وقتی نوبت به قائم مقام لشکر رسید، گفت: "امیـنی، با ایمان و معنویتش میجنگد، نه از راه نظامی و تفکّر و تاکتیکِ جنگی. امینی با ایمانش خط را میشکند؛ کلاش و آر. پی. جی و تفنگ برایش بهانه است». سردار #شهید #حاج_احمد_امینی 🌹🌷 فرمانده گردان ۴۱۰، گردان #غواصان لشکر ۴۱ ثارالله اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
📚 سالهای جنگ دهه ۶۰ از جبهه دارخوین ۹۰۰ کیلومتر را طی می کرد، تا هر سه شنبه باشد. (عج) می خواند. عاشقانه ها داشت با امام زمانش. بعد از به خواب یکی از دوستانش آمده بود. دوستش پرسیده بود: محمد این همه این دنیا از امام زمان خواندی، تونستی او را ببینی؟ محمدرضا در حالیکه می خندید، گفت : من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم. دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد سلام بر (عج) اللهم عجل لولیک الفرج اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
📚 جلسه!     از همه زودتر می آمد جلسه. تا بقیه بیایند، دو رکعت نماز می خواند. یکبار بعد از جلسه، کشیدمش کنار و پرسیدم « نماز قضا می خوندی؟ » گفت « نماز خواندم که جلسه به یک جایی برسد. همین طور حرف روی حرف تل انبار نشه.»  سردار
راوی :همسر شهید هراسان از خواب بیدار شد، ولی دیدم داره می‌خنده علت رو که سوال کردم، گفت: خواب دیدم که بالای یک تپه ایستادم (عج) رو دیدم آقا دست روی شانه‌ام گذاشت و گفت: مصطفی! از تو راضی هستم. شهید
#خاطره 🌹اشتیاق به مدافع حرم شدن ✍️سردار قاسم سلیمانی :با یک صحنه‌ای مواجه شدم، پدر خانم شهید به من التماس می‌کرد به عنوان مدافع حرم پذیرفته شود و عجیب تر از این دیدم این دختر جوان که یک بچه شیش ماهه‌ی شهید را با خود حمل می‌کند، او هم به من التماس می‌کند پدر من را به عنوان مدافع حرم بپذیرید. جوان هایی که زن های خود را واسطه قرار دادند، با امضای همسران جوان‌شان، مادران‌شان و پدران‌شان آمدند پیش من و پیش کسان دیگری غیر از من و واسطه کردند، واسطه شدند که آنها را به عنوان مدافع حرم بپذیرید یک نمونه‌ای دیدم از یک جوانی که مفقود شد، خانم‌اش را واسطه قرار داد و پشت چادر خانم‌اش خجولانه پنهان شد، از خانم‌اش خواهش می‌کرد در مقابل اصرار مخالفت من اصرار کند برای پذیرفتن او. #شهید_قاسم_سلیمانی #مدافع_حرم #انصار_الشهدا 🆔 https://eitaa.com/ansarshohadaa