🌟 حضرت آیت الله العظمی بهجت:
#گشتیم و #گشتیم
ذکری بالاتر از #صلوات پیدا نکردیم🌹
🌺〰〰🌺〰〰🌺〰〰🌺
🌟علامه امینی:
هر کس #صلواتش را (#وَ_عَجّلِ_فَرَجَهُم) بگوید
من او را در ثواب نگارش "#کتاب_الغدیر" شریک می کنم🌹
📚 فضائل صلوات
🆔 @anvar_elahi
#باید_زحمت_کشید...
🍃شخصی به آیت الله بهاالدینی گفت: "حاج آقا ! دعا کنيد من آدم بشوم" ، با خنده ي مليحي گفتند "با دعای خالی کسي آدم نمي شود باید زحمت بکشید"
🌺☘️🌺☘️🌺☘️🌺☘️🌺☘️🌺☘️
مارا در نشر معارف و احکام دین یاری کنید
🌸لینک مرکز پاسخـ۱۸۰۲ـگویی
https://eitaa.com/ahkam_1802
🌼پاسخگوی آنلاین سوالات شرعی
@Pasokhgoo_1802
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_مهدوی
🎬 کلیپ : چه کنیم تا لایق دیدار امام زمان(عج) شویم؟
👤 حجت الاسلام بهشتی
✨
@anvar_elahi
#ادامه_ی_مباحث_گذشته ⬇️
🔴 #برگشت از مجتهدی به مجتهد دیگر ↘️
● برگشتن از غیر اعلم به اعلم، بنابر احتیاط،#واجب است.
● برگشتن از مجتهد زنده به مساوی، #جایزنیست
●برگشتن از اعلم به غیر اعلم،#جایزنیست
🔸برگشتن از مجتهدی که مدتی از او تقلید می کرده و اکنون معلوم شده که اهلیّت فتوا نداشته، به مجتهد جامه الشرایط #واجب است.
🔸برگشتن از مجتهدی که یکی از شرایط مرجعیّت را از دست داده؛ مثلا دیوانه شده یا فراموشی به او دست داده، به مجتهد جامع الشرایط،#واجب است.
🔸برگشتن از مجتهدی که تا کنون از او تقلید می کرده و اکنون از دنیا رفته به مجتهد زنده،#جایز، بلکه #احتیاط مستحب است.
🔸برگشتن از مجتهد زنده به مجتهد مرده: بنابر احتیاط #واجب_جایز_نیست. هر چند قبلا از او تقلید می کرده و پس از مرگ وی به مجتهد زنده رجوع کرده است.
📚آموزش فقه
🆔 @anvar_elahi
⚡️عاقبت بی احترامی به پدر و مادر⚡️
کسی که به پدر و مادرش بی احترامی کند، خیر از دنیا و آخرت نمی بیند. پیر مردی بود که حدود نود سال عمر کرد، اما نه بچه ای داشت و نه خانه و زندگی. خیلی با فلاکت زندگی کرد. من شنیدم که پدر این آدم، او را در جوانی نفرین کرده و گفته:[ امیدوارم صاحب زن و بچه و خانه و زندگی نشوی] نود سال هم عمر کرد، اما در اثر نفرین پدر، که از او ناراضی بود، با فلاکت زندگی کرد.
📚 طریق دوست
✨✨کانال انوار الهی✨✨
انوار الهی💥
📜📖📜 📖📜 📜 #رمان_چمران_از_زبان_غاده🕊🥀 #قسمت_نهم ↩️ بابا گفت: خوب اگر خواست شما این است حرفی نیست
📜📖📜
📖📜
📜
#رمان_چمران_از_زبان_غاده🕊🥀
#قسمت_دهم↩️
مصطفی وارد شد و یک کادو آورد . رفتم باز کردم دیدم شمع است . کادوی عقد شمع آورده بود ، متن زیبایی هم کنارش بود . سریع کادو را بردم قایم کردم همه گفتند چی هست ؟ گفتم: نمی توانم نشان بدهم . اگر می فهمیدند می گفتند داماد دیوانه است ، برای عروس کادو شمع آورده . عادی نبود . خواهرم گفت: داماد کجا است ؟ بیاید ، باید انگشتر بدهد به عروس . آرام به او گفتم: آن کادو انگشتر نیست . خواهرم عصبانی شد گفت: می خواهید مامان امشب برود بیمارستان ؟ داماد می آید برای عقد انگشتر نمی آورد ؟ آخر این چه عقدی است ؟ آبروی ما جلوی همه رفت. گفتم: خوب انگشتر نیست . چکار کنم ؟ هر چه می خواهد بشود ! بالاخره با هم رفتیم سر کمد مادرم و حلقه ازدواج او را دستم گذاشتم و آمدم بیرون .
مهریه ام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند . اولین عقد در صور بود که عروس چنین مهریه ای داشت ، یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریه اش نداشت . برای فامیلم ، برای مردم اینها عجیب بود.
مادرم متوجه شد انگشتری که دستم کرده بودم مال خودش بوده و خیلی ناراحت شد .
گفتم مامان ، من توی حال خودم نبودم وگرنه به مصطفی می گفتم و او هم حتماً می خرید و می آورد . مادرم گفت: حالا شما را کجا می خواهدببرد ؟ کجا خانه گرفته ؟ گفتم: می خواهم بروم موسسه ، با بچه ها . مادرم رفت آنجا را دید ، فقط یک اتاق بود با چند صندوق میوه به جای تخت . مامان گفت: آخر و عاقبت دختر من باید اینطور باشد ؟ شما آیا معلول بودید، دست نداشتید ، چشم نداشتید که خودتان را به این روز انداختید ؟ ولی من در این وادی ها نبودم ، همان جا ، همانطور که بود ، همان روی زمین میخواستم زندگی کنم . مادرم گفت: من وسایل برایتان می خرم ، طوری که کسی از فامیل و مردم نفهمند . آخر در لبنان بد می دانند دختر چیزی ببرد خانه داماد ، جهیزیه ببرد ، می گویند فامیل دختر پول داده اند که دخترشان را ببرند . من ومصطفی قبول نکردیم مامان وسیله بخرد . می خواستیم همانطور زندگی کنیم .
یک روز عصر که مصطفی آمده بود دیدنم گفت: اینجا دیگر چیکار داری ؟
وسایلت را بردار بریم خونه ی خودمون.
گفتم: چشم.مسواک وشانه و.... گذاشتم داخل یک نایلون و به مادرم گفتم : من دارم می روم . مامان گفت: کجا ؟ گفتم: خانه شوهرم ، به همین سادگی می خواستم بروم خانه شوهرم . اصلاً متوجه نبودم مسائل اعتبار را . مادرم فکر کرد شوخی می کنم . من اما ادامه دادم؛ فردا می آیم بقیه وسایلم را می برم . مادرم عصبانی شد فریاد زد سرمصطفی و خیلی تند با او صحبت کرد که: تو دخترم را دیوانه کردی ! تو دخترم را جادو کردی ! تو... بعد یک حالت شوک به او دست داد و افتاد روی زمین . مصطفی آمد بغلش کرد و بوسیدش . مادر همانطور دست و پایش میلرزید و شوکه شده بود که چی دارد می گذرد . من هم دنبال او ودست پاچه . مادرم میگفت: دخترم را دیوانه کردی ! همین الان طلاقش بده . دخترم را از جادویی که کردی آزاد کن.
حرفهایی که می زد دست خودش نبود. خود ما هم شوکه شده بودیم . انتظار چنین حالتی را از مادرم نداشتیم . مصطفی هر چه می خواست آرامش کند بدتر می شد و دوباره شروع می کرد . بالاخره مصطفی گفت: باشد من طلاقش می دهم . مادرم گفت: همین الان ! مصطفی گفت: همین الان طلاقش می دهم......
#ادامه_دارد........
📗از زبان همسرشان غاده
🌹به نیت شهید سردار سلیمانی و شهید چمران برای تعجیل در فرج امام زمان عج صلوات بفرستیم😊
@anvar_elahi
📜
📖📜
📜📖📜
🎆✨🌙--------------------🌟
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
اللهم عجل لولیک الفرج
@anvar_elahi