اربعین نوشت های یک مادر - قسمت سوم
⭕️ وقتی مادر جوگیر میشود
هوا گرم شده بود، اسرا به شدت بیقراری میکرد، مبینا بهانه بستنی گرفته بود با اون همه مواد افزودنی! کوثر بنده خدا هم چون کفشش مناسب نبود صبورانه درگیر پادردش بود و در چنین موقعیت حساس کنونیای!! اقای همسر یهو غیبش زد😯
بعد از چند دقیقه یه خرما تپید تو حلقم و به خودم که اومدم دیدم جناب همسر جان با لبخند داره بهم خرما میخورونه و میگه: بخور! خرمای مدینه ست.
من که اوضاع اعصابم به هم ریخته بود هرچی اون میگفت مدینه، سی پی یوی ذهنم نجف میشنید و با خودم میگفتم: خب خرمای نجف تو مسیر نجف-کربلا دیدن که انقد ذوق نداره ببین رو دیوار کی یادگاری نوشتیم!! 😒
وقتی بی اعتنایی منو دید دوباره گفت: خرمای خود مدینه ست ها! موکب بقیع!
و تازه اون موقع بود که سلولهای خاکستری مغزم گفتن هاااااا مدیییینه با نجف فرق فوکوله! 😅
تندی سرمو برگردوندم طرف موکب و با دیدن تابلوی بالاش که نوشته بود هیئه البقیع ، اهالی مدینه المنوره، احساء و قطیف، گوییا انرژی ناشی از شکافت هسته ای در من فعال شده باشد به طرف موکب دویدم، دویدنی!! با خوشحالی جلوی مرد موکبدار ایستادم و گفت: شای ایرانی یا عراقی؟ با اشاره گفتم فرق نمیکنه و به زبان آوردم: عراقی.
چای عراقی و خرمای مدینه رو که ازش میگرفتم گفتم: إنشاءالله مشایه الی بقیع و مرد با خوشحالی جواب داد: إنشاءالله
بر که میگشتم در ایکی ثانیه تمام درسای همون یه ترم #شیعهشناسی خوندنم جلوی چشمم مرور شد و اطلاعات احساء و قطیف و شیعیان عربستان توی ذهنم رژه رفت و رحمت بادی گفتم استاد سعدی و دیگر اساتید «پردیس فارابی دانشگاه تهران» رو که به لطفشون حالا میتونستم جلو شوهرمو بچه ها چهارتا کلمه دیتا بدم و ژست یه شیعهشناس قهار رو بگیرم... هنوز لحظه ای از ژستگرفتگیم نگذشته بود که حس استکبارستیزی خودشو پابرهنه انداخت وسط و داد زدم أه بین این همه جمعیت یه نفر مرگ بر اسرائیل نمیگه. فقط هی اللهم عجل لولیک الفرج! تا اسرائیل هست که امام زمان نمیاد! 😠
چونان جراحان اتاق عمل در حین رفتن به سمت تخت عمل... عه ببخشید سکویی که بشه روش چیزی نوشت، داد میزدم: مبینا دفتر نقاشیتو بده! کوثر خودکارتو بده!
یه برگه از دفتر نقاشی کندم و روش #الموت_لاسرائیل و #Down_with_israeil نوشتم و زدم پشت کولهم
حالا حس میکردم صلواتهای به نیت فرجم بیشتر مورد عنایت خدای مظلومان بود....
✍زهرا آراستهنیا
#اربعین
#arbaein
#اربعین_خانوادگی
#اربعیننوشتهای_یک_مادر
@arastehnia
موشک ردگشته باز آید به حیفا غم بخور
گرچه سرگردان، کند راه تو پیدا غم بخور
گنبد پزداده ات چون تور یک دروازه شد
جوون دل! بد باختی، قد لالیگا غم بخور
پیشه ی کودککشی داری تو از فرعونیان
ارتباطت این شده تنها به موسی، غم بخور
راستی یک چیز دیگر! کودکان روزی کنند
بی عصا غرقت درون آب دریا، غم بخور
آسمان پر میشود رعد و شهاب و صاعقه
میخورد بر کله ات سجیل از ما غم بخور
روز؛ یکجا سوختی، نصف شبی؛ جای دگر
گاه اینجا غم بخور گاهی هم آنجا غم بخور
چند سالی رفته از آن حرف بیست و پنج سال؟
روی تقویمت نشان بگذار، حالا غم بخور!
✍️ زهرا آراستهنیا
#شعر_طنز #طنز
#down_with_israeil
🔥سوزستان⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
هدایت شده از سوزستان
موشک ردگشته باز آید به حیفا غم بخور
گرچه سرگردان، کند راه تو پیدا غم بخور
گنبد پزداده ات چون تور یک دروازه شد
جوون دل! بد باختی، قد لالیگا غم بخور
پیشه ی کودککشی داری تو از فرعونیان
ارتباطت این شده تنها به موسی، غم بخور
راستی یک چیز دیگر! کودکان روزی کنند
بی عصا غرقت درون آب دریا، غم بخور
آسمان پر میشود رعد و شهاب و صاعقه
میخورد بر کله ات سجیل از ما غم بخور
روز؛ یکجا سوختی، نصف شبی؛ جای دگر
گاه اینجا غم بخور گاهی هم آنجا غم بخور
چند سالی رفته از آن حرف بیست و پنج سال؟
روی تقویمت نشان بگذار، حالا غم بخور!
✍️ زهرا آراستهنیا
@arastehnia
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
#شعر_طنز #طنز
#down_with_israeil
هدایت شده از سوزستان
موشک ردگشته باز آید به حیفا غم بخور
گرچه سرگردان، کند راه تو پیدا غم بخور
گنبد پزداده ات چون تور یک دروازه شد
جوون دل! بد باختی، قد لالیگا غم بخور
پیشه ی کودککشی داری تو از فرعونیان
ارتباطت این شده تنها به موسی، غم بخور
راستی یک چیز دیگر! کودکان روزی کنند
بی عصا غرقت درون آب دریا، غم بخور
آسمان پر میشود رعد و شهاب و صاعقه
میخورد بر کله ات سجیل از ما غم بخور
روز؛ یکجا سوختی، نصف شبی؛ جای دگر
گاه اینجا غم بخور گاهی هم آنجا غم بخور
چند سالی رفته از آن حرف بیست و پنج سال؟
روی تقویمت نشان بگذار، حالا غم بخور!
✍️ زهرا آراستهنیا
#شعر_طنز #طنز
#down_with_israeil
🔥سوزستان⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c