🚩رأی به شهید
حوالی ساعت سه درگیر کارای عقب افتاده اداره بودم. برای فرار از کار و کمی استراحت به سمت موبایلم رفتم: بالگرد رئیس جمهور دچار فرود سخت شده است ... وجودم پر از استرس شد. هر لحظه یک خبر جدید میشنیدم. به دنبال خبرهای امیدوارکننده بودم. انگار که چیزی گم شده بود. مادرجون وقتی چیزی گم میکرد، سریع پر روسریاش را گره میزد و میگفت: «الان شاه پریون چیزی رو که برده، خودش برمیگردونه.» کاش میشد اینجوری حلش کرد. انتظار سخت شده بود. هرکسی در مورد او چیزی میگفت. حتی بچههای ده نودی در موردش صحبت میکردند.
- اولین رئیس جمهوری که کمتر از ۴ سال ریاست کرد.
- دومین رئیس جمهور شهید که اسمش ماندگار شد.
- سه سال پیش میگفتیم امیدواریم پشیمون نشیم. نمیدونستم روزی رأیم را کف دست بگیرم و با افتخار بگم که به شهید رأی دادم.
✍🏼 #عطیه_یارمحمدی
#شهید_جمهور
#سید_شهیدان_خدمت
🚩حیف
ترسی همراه با غم و کمی امید در وجودم ریشه کرده بود. دلخوش بودم به اینکه حتماً جایی فرود آمدند و در صحت و سلامت هستند. دائماً صحنهای در ذهنم مرور میشد.
- الآن داخل بالگرد نشستن و منتظرن کمک برسه. حتماً فردا این موقع آقای رئیسی بعد از چند ساعت استراحت به سمت اراک حرکت میکنه.
تا صبح خواب آرامی نداشتم. ساعت هفت از منزل زدم بیرون و سواری تاکسی شدم. رادیو روشن بود که ناگهان خبر نهایی رو دادن. اشک امانم نمیداد. راننده آهی از تأسف کشید و گفت: حیف داشت کار میکرد...
✍🏼 #مریم_بهرامی
#شهید_جمهور
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
◾️ شهید جمهور سید ابراهیم رئیسی
▫️تولید شده در واحد هنرهای تجسمی حوزه هنری استان مرکزی
┄┅═✧❁ 🍃🔸🍃 ❁✧═┅┄
🍃 با حوزه هنری در شبکه های اجتماعی همراه باشید:
🆔 @Artmarkazi
🌐 https://zil.ink/artmarkazi
#شهید_جمهور
◾️ ایران قهرمان، شهید سید ابراهیم رئیسی
▫️تولید شده در واحد هنرهای تجسمی حوزه هنری استان مرکزی
┄┅═✧❁ 🍃🔸🍃 ❁✧═┅┄
🍃 با حوزه هنری در شبکه های اجتماعی همراه باشید:
🆔 @Artmarkazi
🌐 https://zil.ink/artmarkazi
🚩 مسافران
اتوبوس در جادهای که بیابان را دو نیم کرده بود پیش میرفت. روی تکصندلی کنار پنجره نشستم. تنهایی را ترجیح دادم. آنوقتها که جوان بودم آشنایی تصادفی با مسافری در اتوبوس، قطار یا هواپیما برایم نوعی ماجراجویی محسوب میشد؛ اما حالا در چند قدمی شصتسالگی سکوت و آرامش هنگام سفر لذتبخشتر است.
در ردیف کناریام زن و شوهری جوان نشسته بودند. سر در گوش هم نجوا میکردند. دست در دست هم عاشقانه همدیگر را نگاه میکردند. شاید مقصدشان قم و جمکران بود برای ماهعسل یا از آنجا میرفتند مشهد. چشمم افتاد به جوانی که یک ردیف جلوتر از عروس و داماد نشسته بود. تیشرت مشکی به تن داشت و روی بازوی ورزیدهاش عقابی بالگشوده تتو شده بود. چند ردیف جلوتر پیرزنی از شوهر سالخوردهاش مراقبت میکرد. قرصش را داد و سیب برایش پوست گرفت.
به گوشیام نگاهی انداختم. کسی در سربالایی جنگل مهگرفته چوبدستی به دست میان درختان خیس و بارانخورده میگشت و میگفت: یا حسین... یا حسین... صدایی که روی تصاویر میشنیدم رگههایی از سالخوردگی داشت: «حاجآقا... حاجآقا هارداسان» شاخ و برگ را با کنار زد و با دیدن قطعات جداشده از بالگرد و آثار آنهمه سوختگی گفت: «ایوای. ایوای. حاجآقا؟...» پیکرهای سوخته را که دید به گریه افتاد و بلند فریاد زد: یا حسین... یا حسین...
نگاهم روی تصاویر قفل شد. بیاختیار زمزمه کردم: ای اهلِ حرم؛ میر و علمدار نیامد. علمدار نیامد… علمدار نیامد.
خیسی چشمم را گرفتم و بلندتر گفتم:
- ای اهلِ حرم...
جوان تیشرت مشکی ادامه داد: سقای حسین؛ سید و سالار نیامد. علمدار نیامد.
زن و شوهر جوان هم با ما همنوا شدند: سقای ادب جلوۀ ایثار نیامد؛ ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
حالا همه باهم نوحه میخواندیم. این قافله را قافلهسالار نیامد؛ ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
آن لحظه بود که فهمیدم مقصدمان یکی است.
✍🏼 #بیژن_کیا
#شهید_جمهور
#سید_شهیدان_خدمت
#روایت_قم
┄┅═✧❁ 🍃🔸🍃 ❁✧═┅┄
🍃 با حوزه هنری در شبکه های اجتماعی همراه باشید:
🆔 @Artmarkazi
🌐 https://zil.ink/artmarkazi
🚩روضه خانگی
۲۵ سالی میشود خانهی پدری روضه و مراسم خانگی و هفتگی برقرار است. در محل همه میدانند و هر سهشنبه بدون دعوت و خبری، نفربهنفر جمعیت میآید. روزهای شهادت یا میلاد ائمه که دیگر جا به راه نیست! از بالای خانه تا پلهها خانمها شانهبهشانه مینشینند برای شنیدن مدح اهلبیت.
دو روزی هست مادر شکلات میخرد و در تدارک جشن امسال میلاد آقا علی ابن موسیالرضا (ع) است. پرچمهای رنگووارنگ را آورده و نظر میخواهد برای تزئین خانه. گروهی با بعضی خانمهای محل در فضای مجازی دارند که ساعت و برنامه هر هفته را آنجا میگذارد. گوشی را سمتم گرفت که:
_«تو گروه بذار سخنرانی ساعت ۱۶ شروع میشه.»
دست به گوشی نبرده بودم که پدرم با نگرانی از در آمد و یا حسین گویان تلویزیون را روشن کرد؛ «هنوز هیچ خبری از عزیزانمان نیست. مردم دعا کنند.»
مات تصویر صفحه تلویزیون را میپاییدم که عکس آیتالله رئیسی را نشان میداد! باور نمیکردیم. فرود اضطراری یعنی چه؟ سانحه چی؟
چندساعتی از خبر نگذشته، نگران اخبار را دنبال میکنیم. مادر گوشی را دستم میدهد که به همه بگو: «سهشنبه مراسم دعا و توسل به راه است برای حاجآقا.»
همه تا صبح نشستهایم پای اخبار. وسایل تزیینی همان وسط خانه است و کسی دستودلش به کار نمیرود. تلویزیون در روز میلاد امام هشتم عجیب سوزناک میخواند. نوار سیاه و آن #شهید_جمهور گوشه صفحه دل آدم را میلرزاند.
روی درودیوار خانه پرچم زدهایم، مراسم هم اعلامشده؛ «ختم قرآن هدیه به روح بلند سید مظلومان، شهید آیتالله سید ابراهیم رئیسی و همراهانش»
✍🏼 #محدثه_حمیدی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
┄┅═✧❁ 🍃🔸🍃 ❁✧═┅┄
🍃 با حوزه هنری در شبکه های اجتماعی همراه باشید:
🆔 @Artmarkazi
🌐 https://zil.ink/artmarkazi
🚩دارالسلام
وارد حرم شدم. از صحنها عبور میکردم. با خودم گفتم زیر این صحنها چقدر آدم دفن شده. یاد حرف پدرم افتادم: خدا آقای مرعشی رو رحمت کنه. کتابخانه بزرگی در قم درست کرد و بعد از مرگش هم وصیت کرد که در کتابخانهاش دفن کنند. نیتش این بوده که خودش را خاک پای اهل علم معرفی کنه. عجب چه سعادت بزرگی...
رفتم طرف سقاخانه و کمی آب نوشیدم و رفتم طرف ضریح. بین راه در رواق دارالسلام سنگنوشتهی کوچکی را دیدم. هشتمین رئیسجمهور جمهوری اسلامی ایران ...
گویا قصد داشته تا خاک کف پای زائران امام هشتم باشد.
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
┄┅═✧❁ 🍃🔸🍃 ❁✧═┅┄
🍃 با حوزه هنری در شبکه های اجتماعی همراه باشید:
🆔 @Artmarkazi
🌐 https://zil.ink/artmarkazi
#شهید_جمهور
◾️ شهید جمهور سید ابراهیم رئیسی
▫️تولید شده در واحد هنرهای تجسمی حوزه هنری استان مرکزی
┄┅═✧❁ 🍃🔸🍃 ❁✧═┅┄
🍃 با حوزه هنری در شبکه های اجتماعی همراه باشید:
🆔 @Artmarkazi
🌐 https://zil.ink/artmarkazi
🚩 همراهی با کارگران
تا لحظه آخر نمیخواستم باور کنم که خبر سقوط بالگرد درست است. برایم قابل پذیرش نبود که آقای رئیسی شهید شدهاند. فکرم رفت به پنج-شش سال پیش که بهعنوان رئیس قوه قضائیه آمده بود اراک. زمانی بود که سازمان خصوصیسازی شروع کرده بود به نابود کردن شرکتها. شرکتها با شرایط خاص به افراد خاصی واگذار میشد. رئیس شورای کارگری بودم و با مسئولین زیادی ارتباط داشتم؛ بعضیها درد کارگران را اگر میشنیدند یا توجیه میکردند یا فقط حرف میزدند و کاری نمیکردند. با بچههای هپکو و آذرآب و ماشینسازی اراک جمع شدیم و رفتیم در سالن جلسه استانداری. اولین نفر شروع به صحبت کردم که «این آقای پوری حسینی همه شرکتها را داره با خاک یکسان میکند.» آقای رئیسی خیلی خوب گوش کرد وهمان جا یک نفر را مسئول پیگیری این مسئله کرد و گفت که «آقا من میخوام خاص در جریان ریز این موضوع باشم.» به فاصله یک ماه آن آقا برکنار و دستگیر شد. با این کارشان جلوی روند منفی خصوصیسازی گرفته شد.
✍🏼 به روایت مهندس مجید نعمتی- ماشینسازی اراک
#شهید_جمهور
#سید_شهیدان_خدمت
#همراه-کارگران
┄┅═✧❁ 🍃🔸🍃 ❁✧═┅┄
🍃 با حوزه هنری در شبکه های اجتماعی همراه باشید:
🆔 @Artmarkazi
🌐 https://zil.ink/artmarkazi
🚩تشییع کودکانه
راه طولانی خستهاش کرده بود. دختر است دیگر. چه برسد به اینکه سنش هم کم باشد.
- باباجون خسته شدم. من این پایین میترسم. میخوام بیام بغلت!
- بیا دختر گلم برو روی دوشم تا بهتر بتونی همهجا رو ببینی.
- وای بابایی چقد آدم اومده. پس چرا همه سیاه پوشیدن؟
- چون روز شهادتِ دختر گلم.
- بابایی اون ماشین بزرگِ که مردم میرن طرفش چیه؟
- توی اون ماشینِ شهیدا هستن.
- چرا شهیدن؟
- چون خیلی خوبن و آدمای مهربونی بودن و بچهها رو دوست داشتن.
- پس چرا همه گریه میکنن؟
- چون شهیدا هم مثل حضرت معصومه (س) حرفامونو میشنون...
#شهید_جمهور
#سید_شهیدان_خدمت
#روایت_قم
#ناجی_صنعت
📡📺پخش ویژه از رسانه ملی شبکه دو
🚸 نان گزیده ها را پدر التیام بخشید ...
📡📺پخش مستند پدر
🟨 امروز دوشنبه ۱۱ تیر ماه ۱۴۰۳
ساعت ۱۲:۳۰ از شبکه دو سیما
#شهید_جمهور
#حماسه_جمهور
#حماسه_آفتاب
#ایران_قوی
#استان_مرکزی
#صنعت
💠 @markaziirib
🌐 http://markazi.irib.ir
هدایت شده از رسام | روایتسرای استانمرکزی🇮🇷
📌درمان درد مردم
قهرِ آسمانِ سیستان و بلوچستان تمام شده بود. حالا آنقدر باریده بود که زمینِ تشنه هم آب را پس میزد. مردم خوشحال بودند از پایانِ خشکسالی، اما نگرانِ بارانی بودند که وقتی جوابی از صاحبخانهها نگرفت، وارد خانهها شد و صاحبانشان را بیخانه کرد.
غم و خوشحالی، جمعشان چه واژهای میشود؟! حالِ مردم میشد آن واژه.
نگرانِ زمینهای کشاورزیشان بودند که روزگارشان را با آن میگذراندند و دلشورهٔ خانههایی را داشتند که محصولِ دستهای تاولزدهشان بود.
جایِ تسکینی در این میان خالی بود؛ کسی که دردها را بشنود، کسی که دلسوزی را بلد باشد. تا اینکه صبحی خبر رسید مردی عبایش را به دست گرفته، چکمه به پا کرده و به دلِ آب زده بود.
مردی پیدا شده بود که ترسِ کثیف شدنِ لباسش را نداشت. آمده بود تا تسکین باشد.
در میان مردم ولوله شد. میگفتند: «مردم از حضور مسئولین در کنار خودشان خوشحالاند؛ ما انتظار داریم مسئولین دردِ مردم را از نزدیک ببینند! آری، مردم انتظار دارند کسی مرد باشد و دردِ مردم را ببیند، بشنود و حل کند!»
سید ابراهیم آن روز خاکی شد تا به خاکِ وطنش خدمت کند، خسته شد تا لااقل کمی از خستگیهایِ مردمِ وطنش را درمان کند. سید ابراهیم درمان شد برای این خاکِ دردمند!
# محدثه_اسماعیلی
#شهید_جمهور
┄┅═✧❁ 🍃🌸🍃 ❁✧═┅┄
🌱رسام؛ روایتسرای استان مرکزی
@Rasam_markazi