eitaa logo
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
620 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
115 فایل
کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام یُحیے وَ یُمیت، و مَن ماتَ مِنَ العِشق، فَقَد ماتَ شَهید...♥️ [زنده مےڪند و مےمیراند! و ڪسے ڪه از عشق بمیرد، همانا شـہید مےمیرد...|♡ |
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 🌺 🌹هادی به حضور در و زندگی در كنار علیه السلام بسيار وابسته شده بود. 🌹وقتی به میومد نمی تونست رو تحمل كنه. انگار گمشده ای داشت كه می خواست سريع به او برسه. 🌹هادی آنقدر زندگی در را دوست داشت كه می‌گفت: 🔹بیایید همه برویم آنجا زندگی کنیم. 🔸اونجا به آدم آرامش واقعی میده 🔹می‌گفت قلب آدم در نجف یک جور دیگر می تَپه. 🌹می گفت: حتی وقتی به میرم و از حضور در آنجا لذت می برم، دلم برای تنگ میشه و می خوام زودتر به كنار مولا علی علیه السلام برگردم. 🌹می گفت: خيلی به اينجا وابسته شدم، تمام وجودم را فرا گرفته و هيچ جایی برام نجف نمیشه. 🌺 #یادشهدا_باصلواتhttps://eitaa.com/asganshadt
#امام_زمان_را_تنها_نگذارید. دین خودتان را حفظ کنید چون اگر امام زمان بیاید احتمال دارد #روبه‌روی امام باشیم و با امام مخالفت کنیم. من که #عمرم رفت و وقت از دست دادم تا به خودم آمدم دیدم که خیلی گناه کردم و پل‌های پشت سرم را شکانده‌ام و راه #برگشت ندارم. #بچه‌های ایران و عراق من دیر فهمیدم و خیلی گناه و کارهای بیهوده انجام داده‌ام و یکی از دلایلی که آمدم #نجف به خاطر همین بود که رشد کنم.
به من گفت: میخوام لوله کشی یاد بگیرم! خیلی از مردم به آی لوله کشی احتیاج دارند و پول ندارند." کار لوله کشی با دستگاه حرارتی رو یاد گرفت آنچه رو که احتیاج بود از ایران تهیه کرد.... حالا شده بود یه طلبه لوله کش! دیگه شهریه طلبگی نمی گرفت. ازش پرسیدم: تو که شهریه نمی گیری برای کار هم نمی گیری پس برای غذا چیکار میکنی؟! گفت: "بیشتر روزهای خودمو با چای و بیسکویت میگذرونم"... مزار: نجف_وادی‌السلام 🆔asganshadt
‌در هیاهوے این شهرِ آلوده‌ هوا ! که نه دستت به می‌رسد نه به نه به و نه حتے به قم ! دنج ترین جا  براے پر کردن خلا قلبت❤️ همیـن‌ جاست .. جایے کنار .. آن هم از نوع گـــــمنام 🌷! اینجا خـم می‌شود پاها .. اشک مے ‌ریزد چشم‌ ها 😭... حاجت مے خواند لب ‌ها ... @asganshadt🔴📍 http://shidalimiralizadh.blog.ir🌹 وبلاگ رسمی شهید علی میرعلیزاده 👆
از #علی تا به #علی فاصله یک آینه است آن #علی از #نجف و این #علی از #خامنه است اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt
❤️ هادی را با چند طلبه ديگر مشغول مباحثه در دیدم گفت:‌ اومدم برا شهادت🌹🍃 چند سال بعد پیامکی برام ارسال شد: «هادي از شهر به كاروان شهيدان پيوست»😭 😭 🌷اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 http://eitaa.com/joinchat/3191013389Cbefb30f800
تا ... پای پیاده ، عین است ... خیالش، مست کرده تا ابد ، روح‌الامین ها را .. 💞 .پــــــیاده .الرزقنا .حسیــــنی اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt 🏴
در تصمیم گرفت که سه روز آب وغذا کمتر بخوره یا اصلاً نخوره تا حال آقا علیه السلام رو در روز عاشورا درک کنه. روز سوم وقتی خواست از خانه🏡 بیرون بیاد که چشماش👀 سیاهی رفت.می گفت : مثل همه جا را مثل می دیدم. اینقدر حال من بد شد که نمی توانستم روی پای خودم بایستم. ازآن روز بیشترازقبل مفهوم و و علیه السلام را فهمید. ✨ اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt
🍂تفکـ💭ـر فرهنگی جالبی داشت! او یک چادر⛺️ در راه نجف تا راه اندازی کرد و نمایشگاه تصاویر با داعش👹 را برای زائران اربعین قرار داد. 🍀شیخ برای این نمایشگاه بسیار زحمت کشید؛ به طوری که طی چند کمتر از سه ساعت🕰 خوابید. 🍂اما از آنجا که عاشقـ❤️ بود، همین که نمایشگاه آغاز شد به برگشت! اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt 🌷
🔹اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما با يک خودرو🚗 به سمت بر مي گشتيم. موقع صبح بود که به ورودي نجف و کنار رسيديم. 🔸هادي به راننده گفت: نگه دار⛔️تعجب کرديم. گفتم: اينجا چه کار داري؟ گفت: مي خواهم بروم وادي السلام♥️ 🔹گفتم: نمي ترسي⁉️ اينجا پر از سگ و حيوانات است. صبر کن وسط روز برو توي . هادي برگشت و گفت: مرد ميدان نبرد✊ از اين چيزها نبايد بترسد. بعد هم پياده شد و رفت. 🔸بعدها فهميدم که مدت ها در ساعات به وادي السلام مي رفته و بر سر مزاري که براي مشخص کرده بود مشغول عبادت📿 مي شده. اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸 @asganshadt 🌺
🔰هادی ماجرای اقامتش در را اینگونه تعریف کرد:↯↯ وقتی رفتم نجف ✘نه پولی داشتم ✘نه کسی رو میشناختم؛ چند روز کار من این بود که نون و بیسکویت🍪 میخوردم و در کلاسهای درس📚 حاضر میشدم. در محوطه حرم یا کوچه ها میخوابیدم؛ کم کم پولم برای خرید نون . 🔰سختی و مشقات خیلی بهم فشار می آورد😣 اما زندگی در برایم خیلی لذت بخش بود. آخر از خود خواستم که مشکلم را برطرف کند👌 یکی از متولیان یک موسسه اسلامی، مسکونی قدیمی🏚 و بزرگی به من داد. و به عنوان در حوزه نجف پذیرفته شدم✅ 🔴شهید ذوالفقاری عاشق و دلداده ی علیه السلام بود و به عشق مولا و در مولا در وادی السلام پیکر مطهرش مدفون گشت. | 🌷 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌺 @asganshadt
🔰يكبار با او بحث كردم كه چرا برای كار پول نمی گيری؟ خُب نصف قيمت ديگران بگير?. تو هم خرج داري و... 🔰هادی خنديدو گفت:‌ خدا خودش مي رسونه، آدم برای بايد كار بكنه، اوستا كريم هم هوای ما رو داره، هر وقت داشتيم برامون می فرسته. 🔰بعد مكثي كرد و ماجرای را برایم تعریف کرد.گفت: يه شب تو همين مشكل مالی پيدا كردم. خيلي به پول احتياج داشتم. 🔰آخر شب مثل هميشه رفتم تو و مشغول شدم. اصلاً هم حرفي در مورد پول با مولا (علیه السلام) نزدم 🔰همين كه به چسبيده بودم يه آقايی به سر شانه من زد و گفت:‌ آقا اين پاكت مال شماست. 🔰برگشتم و ديدم يك آقای پشت سر من ایستاده. او را نمی شناختم بعد هم بی اختيار پاكت را گرفتم. 🔰هادی مکثی کرد و ادامه داد: بعد از راهی منزل شدم. پاكت را باز كردم. باتعجب ديدم مقدار زيادی پول نقد داخل آن پاكت است. 🔰هادي دوباره به من نگاه كرد و گفت: ، همه چيز دست خداست من براي اين مردم ضعيف، ولی كار می كنم. هم هر وقت احتياج داشته باشم برام می ذاره تو پاكت و می فرسته. 🌷 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸 @asganshadt
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 به آمد این مـ🌙ـاه و همچنان باقیست برای ما حـ♥️ــرم بنویس تا کافیست 🌹🍃🌹🍃 @asganshadt
🎥 پخش زنده مراسم قرائت سراسری دعای فرج و زیارت عاشورا 👤همزمان پخش زنده حرمین : 👤 بانوای: حاج مهدی سلحشور و علی فانی 📆 زمان: پنجشنبه ٢٦ تیرماه ۱۳۹۹ ⏰ ساعت : ٢١ امشب 🕌 مکان: پخش زنده از لینک زیر ( کلیک کنید)👇 🆔 https://live21.ir/official/SHD_ART?eitaafly 🆔 https://live21.ir/official/SHD_ART?eitaafly ♨️ ❣ لطفا دهید
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!» و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!» 💠 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشی‌اش با همان زبان دست و پا شکسته به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...» اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه می‌خوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!» 💠 نفهمیدم چه می‌گوید و دلم خیالبافی کرد می‌خواهد دهد که میان گریه خندیدم و او می‌دانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر می‌بُره تا به تو برسه!» احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینه‌ام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر داریا نقشه‌ای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه می‌خوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!» 💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمی‌دونم تو چه هستی که هیچی از نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به و رسولش ایمان داری که نمی‌خوای رافضی‌ها داریا رو هم مثل و و به کفر بکشونن، امشب با من بیا!» از گیجی نگاهم می‌فهمید حرف‌هایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا می‌کنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده مهاجرت کردن اینجا!» 💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ می‌کرد که فاتحه جانم را خواندم و او بی‌خبر از حضور این رافضی همچنان می‌گفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضی‌ها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ، رافضی‌ها این شهر رو اشغال می‌کنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی می‌برن!» نمی‌فهمیدم از من چه می‌خواهد و در عوض ابوجعده مرا می‌خواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟» 💠 از نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا می‌کنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!» تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد می‌کرد و او نمی‌فهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!» 💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضی‌ها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضی‌ها تو حرم مراسم دارن!» سال‌ها بود نامی از ائمه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام (علیه‌السلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت. 💠 انگار هنوز مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر می‌زد که پایم برای بی‌حرمت کردن لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار می‌کردم که ناچار از اتاق خارج شدم. چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و می‌ترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبال‌مان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را می‌سوزاند. 💠 با چشمانم دور خودم می‌چرخیدم بلکه فرصت پیدا کنم و هر قدمی که کج می‌کردم می‌دیدم ابوجعده کنارم خرناس می‌کشد. وحشت این نامرد که دورم می‌چرخید و مثل سگ لَه‌لَه می‌زد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد. 💠 بسمه خیال می‌کرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد می‌گفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«می‌خوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»... ✍️نویسنده: اجتماع بزرگ عاشقان شهادت ❤️ @asganshadt
🔴 آیت‌الله قاضی طباطبایی🔴 ✅آیت‌الله محمدعلی فرزند حاج سید باقر در سال ۱۲۹۳(شمسی) در شهر متولد شد؛📌 ❎پس از اتمام تحصیلات مقدماتی خود در تبریز در سال ۱۳۱۸(شمسی) راهی شهر مقدس 🕌 شد و از کلاس درس آیات عظام و (ره) کسب علم نمود؛📌 ✅در سال ۱۳۲۸(شمسی) از قم عازم حوزه علمیه 🕌 شد و نزد فقهای نامی چون آیت الله مشغول کسب علم و دانش شد؛📌 ❎با آغاز به رهبری امام خمینی (ره)؛ آیت‌الله قاضی طباطبایی رهبری نهضت را در بر عهده گرفت؛ وی در این مدت چندین نوبت دستگیر؛ زندانی و تبعید شد؛📌 ✅سرانجام سید محمد علی قاضی طباطبایی در شامگاه و پس از اقامه🤲 آخرین مغرب و عشاء در مسجد ؛ در تاریخ📆 ۱۳۵۸/۸/۱۰ به رسید.😭😭😭😭 @asganshadt