سایه ی سوختن خیمه به دیوار افتاد
گذر زینب از این کوچه به بازار افتاد
تا که با نعره ی یک سنگ دل آینه ریخت
شیشه ای خرد شد و از سر دیوار افتاد
پای آتش به در خانه ی گل ها وا شد
غنچه ای سوخت، به پهلوی گلی خار افتاد
کینه و بغض و حسد دست که دادند به هم
دست مادر وسط معرکه از کار افتاد
تا که یک بار نیفتد پدری روی زمین
مادری پیش نگاه همه صد بار افتاد
شهر با ناله ی "یا فضه خذینی" فهمید
نفس شیر خدا از نفس انگار افتاد
خاک بر چشم تو دنیا که تماشا کردی
کار پهلوی خداوند به مسمار افتاد
عمر گهواره به بوسیدن محسن نرسید
قرعه ی چوب به تابوت تن یار افتاد
میخ شمشیر شد و نیزه شد و خنجر شد
میخ تیری شد و بر چشم علمدار افتاد...
#شهادت
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم
همه ی زندگیِ شیر خدا ریخت بهم
داغی و تیزیِ مسمار اذیّت میکرد
تا که برخاست ز جا عرش خدا ریخت بهم
بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود
تا که زد، سلسله ی آل عبا ریخت بهم
ثلث سادات میان در و دیوار افتاد
نسل سادات به یک ضربه ی پا ریخت بهم
گُر گرفته بدنِ فاطمه، ای در بس کن
وسط شعله ببین زمزمه ها ریخت بهم
رویِ او ریخت بهم پهلویِ او ریخت بهم
دهنش غرقِ به خون گشت و صدا ریخت بهم
شدتِ ضربه چنان بود که سر خورد به در
رویِ آشفته یِ اُمّ النُجَبا ریخت بهم
پشتِ در سینه یِ سنگین شده هم ارثی شد
گیسوانِ پسرش کرب و بلا ریخت بهم
مادرش آمده گودال نچرخان بدنش
استخوان های گلویش ز قفا ریخت بهم
با ترک های لبش با نوک پا بازی کرد
همه ی صورت او با کف پا ریخت بهم...
#شهادت
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
رنگِ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد
بر درِ خانهی خورشید شراری افتاد
فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت
وقت افتادن او، ایل و تباری افتاد
آنقدر ضربهی پا خورد به در، تا که شکست
آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد
تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا
او کنارِ در و در نیز کناری افتاد
بعدِ یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم
فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد
خواست تا زود خودش را برساند به علی
سرِ این خواستنِ خود دو سه باری افتاد
ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند
به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد
غیرتِ معجرِ او دستِ علی را وا کرد
همه دیدند سقیفه به چه خاری افتاد
وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود
چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد
آنقدَر فاطمه از دست علی بوسه گرفت
بعد از آن روز دگر رفت و کناری افتاد
#شهادت
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
ای خوش آن روزی که ما در خانه مادر داشتیم
دیده از دیدار رخسارش منور داشتیم
هرکسی جسم عزیزش روز بردارد ولی
ما که نعش مادر خود را به شب برداشتیم
کاش آن روزی که تنها مادر مارا زدند
ما یکی را در میان کوچه یاور داشتیم
کاش محسن را نمی کشتند تا ما غنچه ای
یادگار از آن گل رعنای پرپر داشتیم
کاش آن ساعت که دانستیم بی مادر شدیم
جای آغوشش به خاک تیره بستر داشتیم
این در و دیوار می گرید به حال ما که ما
مادری بشکسته پهلو پشت این در داشتیم
مادر ما رفت از دنیا در آن حالی که ما
گریه بر حالش سر قبر پیمبر داشتیم
#شهادت
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
آهسته می شوید یگانه همسرش را
با آب زمزم آیه های کوثرش را
آهسته می شوید غریب شهر یثرب
پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را
تنها کنار نیمه های پیکر خود
می شوید امشب نیمه های دیگرش را
آهسته می شوید مبادا خون بیاید
آن یادگاریهای دیوار و درش را
پی می برد آن دستهای مهربانش
بی گوشواره بودن نیلوفرش را
می گرید اما باز مخفی می نماید
با آستینی بغضهای حنجرش را
در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد
حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را
با گریه های دخترانه زینب آمد
بوسد کبودی های روی مادرش را
بر شانه های آفتابی اش گرفته
مهتاب هجده ساله ی ییغمبرش را
دور از نگاه آسمانها دفن می کرد
در سرزمین های سوالی همسرش را
#شهادت
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
من که آن روزِ ستم در پسِ در می رفتم
تا نمایم ز علی دفع خطر می رفتم
خون شش ماهه ی من بود که می ریخت به خاک
شد پسر کشته به یاری پدر می رفتم
فکر مظلومی تو زنده نگه داشت مرا
پشت در ور نه به همراه پسر می رفتم
دست بشکسته چسان اشک تو را پاک کند
کاش پر سوخته با باد سحر می رفتم
دگر امروز ز بستر نتوانم برخاست
من که هر روز سر قبر پدر می رفتم
خارج از شهر پی ناله چو رفتم گویی
همچو جان از تن مجروح به در می رفتم
#شهادت
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
شکر خدا که امشب، وا شد گره ز کارم
تا وصل روی زهرا، جز یک نفس ندارم
گویا اجل به درد، من آشنا تو بودی
مشکل گشای کار، مشکل گشا تو بودی
در موج خون بخندم، تا لحظه های آخر
پر شد مشام جانم، از بوی یاس پرپر
شکر خدا رسیدم، آخر به آرزویم
هنگام جان سپردن، یا فاطمه بگویم
زهرای من کجایی
أمن یجیبِ زینب، آتش زده به جانم
خواهم که خیزم از جا، اما نمیتوانم
زینب کنار بستر، دست دعا بگیرد
ترسم که دخترم در، حال دعا بمیرد
ای کوفه طعنه های، پیر و جوان مرا کشت
از زخم سر چه گویم؟ زخم زبان مرا کشت
ای دیده های گریان، رفتم خدا نگه دار
ای سفره های بی نان، رفتم خدا نگه دار
ای کوفه میروم من، با اشک و آه و ناله
جان شما و جان، آن دختر سه ساله
بر اشک دیدگانش، ای کوفیان نخندید
آن دست کوچکش را، با ریسمان نبندید
جانم حسین، حسین جان
بیمارم و طبیبم، باشد نگاه زهرا
چشمان نیمه بازم باشد به راه زهرا
تنها و بی نشانم، بر لب رسیده جانم
کو لاله ی خزانم، کو سرو قد کمانم
#شهادت
#امیرالمومنین سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
#شهادت
#کربلا
حبیب باش که یک عمر روسپید شوی
و با تمام وجود عاشق و مرید شوی
حبیبوار خودت را به نینوا برسان
که در رکاب ولیِ زمان شهید شوی
امام، تشنهٔ لبیک صادقانهٔ توست
مباد ریزهخور سفرهٔ یزید شوی
مباد دل به زر و سیم این جهان بندی
دچار وسوسهٔ وعده و وعید شوی
دل از امام زمانت جدا مکن ای دوست
اگرچه از همهٔ خلق ناامید شوی
زمین هزار امیّه در آستین دارد
حبیب باش که در کربلا شهید شوی
🖌#مریم_سقلاطونی
اشعار مهدویت👇
@ashaaremahdaviat