شبتابهسحر از ته دل، گریه کنم
با خون جگر از ته دل گریه کنم
دریایم و هیچکس نخواهد فهمید
یکعمر اگر از ته دل گریه کنم
#میلاد_عرفانپور
گر ز بَرت جدا شوم، یا ز غمت رها شوم
خود تو بگو کجا روم؟! بیتو بسر نمیشود
#فیض_کاشانی
گنجشکم و زخمی شدهی سنگِ توام
سربازِ شکستخورده در جنگ توام
با این همه دست روی قلبم بگذار
انگار هزار سال دلتنگِ توام
#ناصر_حامدی
منم که اوفتاده ام به دست خود به چاه تو
منم اسیر خنده ات اسیر روی ماه تو
اگرچه رفتی از برم تو ای گل ستمگرم
منم که عمر خود همی سپرده ام به راه تو
منم که شعر گفته ام برای سرو قامتت
میان جمله کشتگان به لشکر و سپاه تو
اگر گذشت روزها به شور وشوق عاشقی
منم که جمله عمر خود نموده ام تباه تو
خوش آن دمی که بگذرم از این زمان بی وفا
خوش آن دلی که بگذرد ز گیسوی سیاه تو
من از تمام زندگی به خود رجوع کرده ام
گذشتم آخر از دلم از آخرین پناه تو
#محمدجواد_جلالی
خون میرود نهفته از این زخم اندرون
ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد
#هوشنگابتهاج
گر چه از خاطر وحشی هوسِ روی تو رفت
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
شد دلآزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گِله از ناخوشی خوی تو رفت
حاشَ لِلّه که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحتآمیز کسان گوش کند 🍂
#وحشی_بافقی
تقدیر، نه در رمل نه در کاسه ی چینی ست؟!
آینده ی ما دورتر از آیینه بینی ست
ما هر چه دویدیم، به جایی نرسیدیم
ای باد! سر انجام تو هم گوشه نشینی ست
از خاک مرا برد و به افلاک رسانید
این است که من معتقدم؛ عشق زمینی ست
یک لحظه به بخشایش او شک نتوان کرد
با این همه تردید، در این باره یقینی ست
شادم که به هر حال به یاد توأم، اما
خون می خورم از دست تو و باز غمی نیست
#فاضل_نظری
اینجا دل سفرهها پر از نان و زر است
آنجا جگر گرسنهها شعلهور است
ای وای بر این شهر که در غربت آن
همسایه ز همسایهٔ خود بیخبر است
#میلاد_عرفانپور
چنانکه باید و شاید، نکردم گریه بر داغت
به غفلت دادم از کف دامن ماه محرم را
#عاصی_خراسانی