تو و بدمستی و رندی و میْآشامیها
من و خون خوردن و رسوایی و ناکامیها
نشئهای نیست به غربت می رسوایی را
به وطن میبردم خواهش بدنامیها
#جویای_تبریزی
با اندوه و امید...
شکفته بر سر هر شاخهای جوانهی تازه
رسیدهایم به آغاز یک زمانهی تازه
ببین اشارهی انگشتهای باغ صنوبر
چطور میتپد از کشف هر نشانهی تازه
همان پرنده که از ترس سنگ،جیک نمیزد
بدون واهمه رو کرده صد ترانهی تازه
بخند! شاخهی زیتون به لب، بناست بسازند
کبوتران وفادار غزًه، لانهی تازه
چهار فصل بهار است و دستههای پرستو
نمیپرند به دنبال آشیانهی تازه
برای دیدن ما عشق بیحساب و کتابی
بدون وقفه میآید به یک بهانهی تازه
سروده شاعر بیروت و کافههای قدیمش
به شوق دیدن بلقیس،عاشقانهی تازه
گذشت آن شب چندین هزار کشته و زخمی
سلام بر سحر خاورمیانهی تازه
#اعظم_سعادتمند
اختیاری ببین مرا ای دوست تا به اجبار مبتلا نشوم
چه کنم گر مرا نمی خواهی زندگانی که بی بلا نشود
#محمدجواد_جلالی
درد دل با که بگوید که دلش پرخون است
شاعری خسته که نام دگرش مجنون است
#محمدجواد_جلالی
طی شد جهان واهل دلی از جهان نخاست
دریا به ته رسید و سحابی ندید کس
#صائب_تبریزی
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تعریف استاد محمدعلی مجاهدی از شعر آقای یوسف پور در مدح حضرت خدیجه(س)
سرگذشت شب هجران تو گفتم با شمع
آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد..
#سخای_لاری
فرصت دیدار بود و نوبت سنوار بود
دردهای ما یکی هستند و درمانهایمان...
#احمد_رفیعی_وردنجانی
ناگهان شد خبری پرتکرار
پخش شد نام کسی در اخبار
باز هم بوی شهادت آمد
آه اما چه کسی بود اینبار
در دل معرکه شیری زخمی
وسط حلقه مشتی کفتار
چهره از وصف شجاعت لبریز
سینه از شوق شهادت سرشار
ثبت شد در صف مردان خدا
نام زیبای تو یحیی سنوار
#سعید_گودرزی
فقه مضاف رفتمی هیچ خبر ز او نبود
تشنه لبم ز روی او آه ولی سبو نبود
بی خبر از اصول نه بی خبر از زمانه ام
بی همگان به سر شود عشق که بند مو نبود
آنکه گریخت از برم برد همه حواس من
تار شده شبم ولی دختر ماهرو نبود
چشم تو حیلتی زند بر هوس و خیال من
سخت گرفته ای به من عشق تو آرزو نبود
فلسفه خوانده ام ولی حد تو را نگفته اند
لایق شرح ابرویت هیچ کفایه گو نبود
#محمدجواد_جلالی