eitaa logo
به وقت شاعری
643 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1هزار ویدیو
0 فایل
عشق حسین"ع" خوب ترین انتخاب بود مدیر کانال: طلبه ای که شعر شعارش است تا شعائر را احیا کند @Jalali_1378 🚫اشعار فقط فوروارد شود😗
مشاهده در ایتا
دانلود
قَدْ صَرَفْتَ الْعُمرَ فی قیلٍ وَ قال یا نَدیمی قُمْ، فَقَدْ ضاقَ الْمجال علْم رسمی سر به سر قیل است و قال نه از او کیفیتی حاصل، نه حال وه! چه خوش می‌گفت در راه حجاز آن عرب، شعری به آهنگ حجاز: کُلُّ مَنْ لَمْ یَعْشقِ الْوَجْهَ الْحَسَن قَرِّبِ الْجُلَّ اِلَیْهِ وَ الرَّسَن یعنی: «آن کس را که نبْوَد عشق یار بهر او پالان و افساری بیار» گر کسی گوید که: از عمرت همین هفت روزی مانده، وان گردد یقین تو در این یک هفته، مشغول کدام علم خواهی گشت، ای مرد تمام؟ فلسفه یا نحو یا طب یا نجوم هندسه یا رمل یا اعداد شوم علم نبود غیر علم عاشقی مابقی تلبیسِ ابلیسِ شقی علم فقه و علم تفسیر و حدیث هست از تلبیس ابلیس خبیث زان نگردد بر تو هرگز کشفِ راز گر بود شاگرد تو صد فخرِ راز هر که نبود مبتلای ماهرو اسم او از لوح انسانی بشو سینه، گر خالی ز معشوقی بوَد سینه نبوَد، کهنه صندوقی بوَد از هیولا، تا به کی این گفتگوی؟ رو به معنی آر و از صورت مگوی چند و چند از حکمت یونانیان؟ حکمت ایمانیان را هم بدان چند زین فقه و کلام بی‌اصول مغز را خالی کنی، ای بوالفضول صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف از اصول عشق هم خوان یک دو حرف دل منوّر کن به انوار جَلیّْ چند باشی کاسه‌لیس بوعلی؟ سروَر عالم، شه دنیا و دین سُؤْر مؤمن را شفا گفت ای حزین سؤر رسطالیس و سؤر بوعلی کی شفا گفته نبیِّ منجلی؟ سینهٔ خود را برو صد چاک کن دل از این آلودگی‌ها پاک کن
عاشقان، هر چند مشتاق جمال دلبرند دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشق ترند عشق می نازد به حسن و حسن می نازد به عشق آری، آری، این دو معنی عاشق یکدیگرند در گلستان گر بپای بلبلان خاری خلد نو عروسان چمن صد جامه بر تن میدرند جان شیرین با لبت آمیخت، گویا، در ازل گوهر جان من و لعل تو از یک گوهرند ای رقیب، از منع ما بگذر، که جانبازان عشق از سر جان بگذرند، اما ز جانان نگذرند مردم و رحمی ندیدم زین بتان سنگدل من نمی دانم مسلمانند، یا خود کافرند؟ با تن لاغر، هلالی، از غم خوبان منال تن اگر بگداخت، با کی نیست، جان می پرورند
چو آفتاب مِی از مشرق پیاله برآید ز باغ عارِضِ ساقی هزار لاله برآید گرت چونوحِ نبی‌صبر هست درغمِ طوفان بلا بگردد و کامِ هزارساله برآید
دردا که ما ز مقصدِ خود دورتر شدیم نزدیک‌تـر هـر آن‌چـه نهادیـم گـام را...
کو حوصله‌ی دیدن و کو چَشمِ تماشا گیرم که نقاب از گلِ روی تُو بَر اُفتاد اندیشه‌ی معشوق نگهبانِ خیال است عاشـق نتوانـد به خیالِ دگـر افتاد...
خندان چو برق رفتی، حیران چو ابر ماندم دیدم که برنگشتی، ناچار گریه کردم...
با موی باز خویش که در کوچه می‌دوید تصویر یک ستاره‌ی دنباله‌دار بود...!
دلجویی فقط اونجا که جناب سعدی می‌فرماید: ای سروِ خوش بالای من ای دلبر رعنای من لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده ای؟!