حیف است که در مدح تو کاهل باشم
شاعر شدهام به نور مایل باشم
ای کاش تمام عمر خود را بدهم
یک لحظه فقط به جای دعبل باشم
#سارا_رمضانی
محبوب رضاست هرکه دلريشتر است
از کعبه صفای اين حرم بيشتر است
اينجاست طبيبی که ندارد نوبت
هر دل که شکستهتر بُوَد پيشتر است
#سیدرضا_مؤید
🔹در باران...🔹
مسیر من به سوی خانهات افتاد در باران
ورق میزد زیارتنامهات را باد در باران
چنان آغوش گرمت را دل هر صحن حس میکرد
که هر آیینهای حتی صدا را منعکس میکرد
صدایی ناگهان آمد که در آن یک جهان جان بود
صدا آرام و آشفته، هماهنگ و پریشان بود
نفسها همنفس در سینهها فریاد هم بودند
تمام زائران نقّارهزنهای حرم بودند
بکوب آری، بکوب آری که سر تا پا جهان گوش است
شفا میریزد از دیوار و در، نقّاره چاووش است
بکوب آری که با نقارهات در دل ملالی نیست
که در دنیا بهجز آهنگت آهنگ حلالی نیست
به وجد آمد وجودم، بیخود از خود پر درآوردم
میان شعر از نقّارهخانه سر درآوردم
از آن بالا هزاران شعر در تصویر میدیدم
تو را از دیدۀ کُرنانواز پیر میدیدم
تو را میدیدم آری در نگاه مادری خسته
که جان خویش را بر پنجره فولاد تو بسته
تو را در بغض سربازی که پوتین در بغل دارد
تو را در چشم مداحی که روی لب غزل دارد
یکی در بین مردم داشت با دلواپسی میگشت
تو گویی در حرم یک عمر دنبال کسی میگشت
یکی از تو برات اربعین در هر قدم میخواست
یکی با التماس اذن دفاعِ از حرم میخواست
خلاصه روضهای شد، مشهدت را کربلا کردند
دَمِ نقّارهزنها گرم، غوغایی بهپا کردند
به سوی خانه برگشتم؛ تمام راه باران بود...
#سیدحمیدرضا_برقعی
من راضیم به هر چه رضای رضا بود
عشق رضا به این دل عاشق سزا بود
#محمدجواد_جلالی
زهر در انگور تا دادند او را دشمنان
ماند چشم تاک تا روز قیامت اشکبار
تاک را چون مار هر جا سبز شد سر می زنند
تا شد از انگور کام شکرینش زهربار
#صائب_تبریزی
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
پای تو دو ماه، عاشقی کرده دلم
دل کندن از این کتیبهها آسان نیست
#سیدعلیرضا_شفیعی
حالا که دو ماه در عزای تو گذشت
خوشحال که عمرمان برای تو گذشت
عشق تو مدام در وجودم جوشید
ایام خوش آن بود که پای تو گذشت
#محمدجواد_جلالی
تو از قلم جا افتاده بود ممنون که گفتین☺️ این شعر رو دو سال پیش بعد از ماه صفر گفتم ولی هر سال این موقع برام زنده میشه
واقعا ایام خوش آن بود که پای تو گذشت...
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بی زره آمده در معرکه یک بار دگر
تا خود صبح خطر دور و برش می رقصید
تیغ عریان شده بالای سرش می رقصید
مرد آن است که تا لحظه آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی...
#حمیدرضا_برقعی
#لیلة_المبیت
آمد ربیع لیک ربیع الانام کو؟
آرامش دو گیتی و عیش مدام کو؟
#امام_زمان
#محمدجواد_جلالی
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
حالا که دو ماه در عزای تو گذشت
خوشحال که عمرمان برای تو گذشت
عشق تو مدام در وجودم جوشید
ایام خوش آن بود که پای تو گذشت
#محمدجواد_جلالی
@abadiyesher
شنیدم که شبی از کوچه ما هم گذر کردی
از آن شب سخت می بوسم زمین این حوالی را
#عاصی_خراسانی
شب ها که پای عاطفه از راه می رسد
یک دفعه بیت های پر از آه می رسد
اندوه را معطر از احساس می کند
در طبع شاعرانگی ام ماه می رسد
باور کنیم عاقبت این شب سحر شود
یوسف دوباره از دل یک چاه می رسد
#امام_زمان
#محمدجواد_جلالی