۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دلم آشفته ی آن مایه ی ناز است هنوز
مرغ پرسوخته در پنجه ی باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید
دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز
گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق
یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز
خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد
غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز
گرچه هر لحظه مدد میدهدم چشم پر آب
دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی ، ز دلم حسرت روی تو نرفت
درِ این خانه به امّید تو باز است هنوز
این چه سوداست (عمادا) که تو در سر داری
وین چه سوزیست که در پردهٔ ساز است هنوز
#عماد_خراسانی
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
از چشم تو هر که می پرستی آموخت
ملک دو جهان بجرعه ئی می بفروخت
چون آتش عشق در دل تنگ افتاد
هر چیز که بود در میان جمله بسوخت
#خواجوی_کرمانی
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
در بزم ما به باده و جام احتیاج نیست
ما را بس است مستی ذکر مدام دوست ...
#صائب_تبریزی
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
این خیره ماندن ها به ساعت های دیواری
تمرین برای روزهایی که نمیآیی ست
#فاضل_نظری
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
گفتم از دیوانگی زلفش بگیرم،عشق گفت
لایق این حلقهی زنجیر هر دیوانه نیست!
#فروغی_بسطامی
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
یک سلام از منِ درمانده به سلطان بدهد
هرکس این شعر مراخواند و خراسانی بود
#مهدی_خدا_پرست
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
نهنگی ديد مرگش را ولی دل را به ساحل زد
من از پايان خود آگاهم اما دوستت دارم
#حسین_عاملی
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
هر سَرِ موی تو را با زندگی پیوندهاست
با چنین دلبستگی، از خود بُریدن مشکل است
#صائب_تبریزی
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
تو را این قطره های اشک روزی نرم خواهد کرد
که آب آهسته و آرام می پوساند آهن را
#حسينزحمتكش
۲۳ اسفند ۱۴۰۲