eitaa logo
به وقت شاعری
386 دنبال‌کننده
374 عکس
376 ویدیو
0 فایل
عشق حسین"ع" خوب ترین انتخاب بود مدیر کانال: طلبه ای که شعر شعارش است تا شعائر را احیا کند @Jalali_1378 ادمین تبادل👇👇 @hrpb1371 🚫اشعار فقط فوروارد شود😗
مشاهده در ایتا
دانلود
نـه فـقـط از تـو اگـر دل بـکَنـم می میرم سایـه ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می میرم بین جـان من و پیراهن من فرقی نیـست هـر یکی را کـه بـرایـت بـکَـنـم می میرم بـرق چـشمـان تـو از دور مـرا می گـیـرد مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم بـازی مـاهی و گـربـه است نظر بـازی مـا مثل یک تنگ شبی می شکنم می میرم روحِ برخاسته از من، تهِ این کوچه بایست بیش از ایـن دور شوی از بـدنـم می میرم
یک اربعین گذشت و شرابم نپخته ماند سـاقـی ببخش، این‌ همـه دادیم زحمتت
کی می‌آیی ای بهار من برای دیدنم دارد از در می‌رسد پاییز، اینجا که منم...
هله نومید نباشی که تو را یار براند گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟ در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را کی توانم برکشید از سینه پیکان تو را گر بدینسان نرگس مست تو ساغر می‌دهد هوشیاری مشکل است البته مستان تو را وعده فردای زاهد قسمت امروز نیست بهر حور از دست نتوان داد دامان تو را جز سر زلف پریشانت نمی‌بینم کسی کاو به خاطر آورد خاطر پریشان تو را ای دریغ از تیغ ابرویت که خون غیر ریخت سالها بیهوده رفتم خاک میدان تو را هرگز از جیب فلک سر بر نیارد آفتاب صبح‌دم بیند اگر چاک گریبان تو را دامن آفاق را پر عنبر سارا کنند گر بر افشانند زلف عنبر افشان تو را چشم گریان مرا از گریه نتوان منع کرد تا به کام دل نبوسم لعل خندان تو را آه سوزان را فروغی اندکی آهسته تر ترسم آسیبی رسد شمع شبستان تو را
ای دلبرِ ما مباش بی دل برِ ما یک دلبرِ ما به که دو صد دل برِ ما نه دل برِ ما نه دلبر اندر برِ ما یا دل برِ ما فرست یا دلبرِ ما
جمعه و شنبه برایم چه تفاوت دارد من که هر لحظه و هر ثانیه دلتنگ توام
صبح زیبا آمد و چشم شقایق باز شد لاله زلف سرکشش راشانه کرد و ناز شد
گفت‌و‌گو آیینِ درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم
پشت در باز دو پای چمدان می لنگد عقربه از نفس افتاده، زمان می لنگد کفش هایم دو قدم مانده به در میگرید میدود با هیجان، با هیجان میلنگد آب در کاسه ی بی صبری من میرقصد نه زلال است نه روشن نه روان، می لنگد خواستم گریه کنم باز ولی صبرآمد خواستم شکوه کنم باز زبان می لنگد نه فقط کار من دل نگران و دلتنگ تو نباشی بخدا کار جهان می لنگد!
کسی به خوبی من مشق عشق را ننوشت ببین به دیده‌ی انصاف، آفرین دارم! ‌‌
کم از هنر نبود عیب چون بجا باشد که‌ تنگ چشمی عیب است و نقص سوزن نیست
وسعت روح هنرمند به از توسعه است آنچه در روح بشر نیست کمی حوصله است
عاشق ارتکاز خود هستم مرغ همسایه غاز خود هستم من که مست صدای تو بودم عاشق سوز و ساز خود هستم گرچه گرمای عشق سردم کرد گرم راز و نیاز خود هستم از شراب و سبو امیدی نیست عاشق جانماز خود هستم شاعری زخم خورده از هیچم در نشیب و فراز خود هستم
از پیچ و تابِ جاده‌ی غمبارِ روزگار ... خوشبخت آن کسی‌ست که با همسفر گذشت
تو عهد کرده‌ای که نشانی به خون مرا من جهد کرده‌ام که به عهدت وفا کنی
ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی
🌴 دلتنگ دلم برای تو ای اربعین چه دلتنگ است دوباره بین من و تو هزار فرسنگ است دلم برای همان ازدحامِ پشت ضریح که دست‌های دعا با تو چنگ در چنگ است دلم برای همان قلب‌ها که بی‌رنگند دلم برای همان چای‌ها که پررنگ است دلم برای همان دسته‌های سینه‌زنی که با صدای قدم‌های من هماهنگ است! دلم برای همان آشتی، همان لبخند در این زمانه که -دور از تو- هرطرف جنگ است...