چنان احسان او بی حد و حصر است ای دل عاصی که داده راه آن شاهِ کرم، حتی تو را اینجا #عاصی_خراسانی

رونق مِی شکسته از رُطبت رمضان رشک برده بر رَجبت #عاصی_خراسانی

به حشر خواهی اگر در کنارِ حق باشی زِ هرچه غیر ولایِ علی، کناره بگیر... #عاصی_خراسانی

می‌خواستــم بگــویمش امّا گریـستم آری! همیشه بارِ زبان را کشید چشم #عاصی_خراسانی

یک کوله پر از بار گناه آوردم شرمنده که نامه سیاه آوردم ای کهف حصین مرا مرانی ز خودت "از دست خودم به تو پناه آوردم" #عاصی_خراسانی

در راه خطا مباد فرسوده شوی یا اینکه اسیر کار بیهوده شوی از برکت راهِ کربلا، پاک شدی ای دل نکند دوباره آلوده شوی #عاصی_خراسانی

وَلَا تُحَمِّلنَا مَا لَا طَاقَتَه لَنَا بِهِ ما پُشتِمان ضعيف تر از آن بُوَد که تو بار فراق و دوريِ خود را برآن نَهی #عاصی_خراسانی

کرب و بلا نشد بروم، هیئتش که هست آنجا که قسمتم نشد، اینجا گریستم #عاصی_خراسانی

اخلاص و صفا در قلمش پیدا بود او که هنرش تجلّیِ معنا بود نقاشی او روضه به تصویر کشید نقّاش نه، روضه خوان عاشورا بود #استاد_فرشچیان #عاصی_خراسانی

زهر آنگونه اثر کرده به اعضای تنم لرزه افتاده در این لحظه تمام بدنم مَردُم این‌ رسم هواداری پیغمبر بود؟! من جگرگوشه پیغمبر خاتم، حسنم همسرم قاتل من شد به که گویم این غم؟! آری آنگونه غریبم که غریبِ وطنم خون شد آنگونه همه عمر دلم از غصه که برون می شود این لخته خون با سُخنم بس که دندان زِ غمِ کوچه نهادم به جگر جگرم پاره شد و ریخت برون از دهنم خواب را بُرد ز چشمان من آن کوچه غم آنکه یک‌ عمر از آن غُصه نخوابیده، منم تیر بر پیکرِ من می زند امروز عدو هیچ غارت نشد امّا ز تنم پیرُهنم درد دارم ولی از داغ برادر گریم من خودم گریه کن کُشته خونین بدنم #علی_مقدم #عاصی_خراسانی

گدای لطف و جود مجتبی باشد کرامت هم #شعرخوانی #علی_مقدم #عاصی_خراسانی

به روز حشر شفاعت کنی چنانکه "فتَرضی" در آن شلوغیِ مَحشَر مرا بیاب محمد #عاصی_خراسانی