#غزل
#اربعین
#مزار_روشن
راه میآید جهان سوی مزار روشنت
تا که بگذارد سرش را گوشهای از مدفنت
قصد او شاید شفای چشمهای جابر است
حال که دارد میآید از سفر، پیراهنت
ما نمیبینیم و جابر دید یعنی بیگمان
چشم سر لازم ندارد داستان دیدنت
مثل قرآنی برای دوستان رحمت، ولی
جز زیان چیزی ندید از کشتن تو دشمنت
بی کفن... نه، قصه را تاریخ بد آورده است
بی گمان پیراهنی از زخم بوده بر تنت
کل دنیا در نگاه من شبیه هیأت است
ابر میگرید برایت، موج هم سینه زنت
بی گمان خورشید بعد از گاه غمگین غروب
گوشهای سر میگذارد بر مزار روشنت
#علی_گلی_حسین_آبادی