eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.1هزار دنبال‌کننده
282 عکس
178 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. علیه السلام و نوکری ارباب همین که زیرِ همین بیرقم خدا را شکر همین که سینه‌زنِ دلبرم خدا را شکر همین که گریه برایِ تو می‌کنم عشق است تمامِ عمر حسینی‌تبم خدا را شکر همین که زمزمه‌یِ صبح و ظهر و عصر و شبم شده همان دمِ اهلِ حرم خدا را شکر همین که پرچمِ کرب‌وبلا به دوشِ من است وَ در حرم نفسی می‌زنم خدا را شکر همین که مادرِ من شد کنیزِ مادرِ تو پدر غلامِ امامِ کرم خدا را شکر همین که باورِ من انتظار می‌باشد به راهِ یار نظر دوختم خدا را شکر همین که زندگی‌ام نذرِ روضه‌هایت شد به عشقِ وصلِ نگارِ حرم خدا را شکر بیا بهارِ زمانه قرارِ عاشورا هنوز زیرِ همین پرچمم خدا را شکر ✍ .
. رو کـرد مـرام و لطف اجدادی را بخشید به قلب در غمم شادی را رفتـم به حـرم خرابه و برگشتم آباد بـه گـریه شسـتم آزادی را .
. علیه السلام السلام علیک یا سید الساجدین هرگز نتوان ثبوت ما را بشکست در وقت دعا قنوت ما را بشکست ما محو طواف روی گل ها بودیم آوای تبر سکوت ما را بشکست ✍ .
. 🏴 علیه السلام علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ کجا یعقوب دیده خوابِ هجرانی که من دیدم کجا یوسف شنیده وصفِ زندانی که من دیدم زمین در روزگارِ نوح، شد سیراب از باران ولی دریایی از خون شد به طوفانی که من دیدم هم اسماعیل‌ها سر را به تیغ امتحان دادند هم ابراهیم‌ها، در عیدِ قربانی که من دیدم زمین از خونِ خاتم‌بخشی‌اش شد تربتِ اعلا عقیقِ سرخ شد خاکِ سلیمانی که من دیدم سرِ خورشید بر نِی شمعِ بزمِ ماتمِ خود بود قیامت چیست؟ جز شامِ غریبانی که من دیدم تمام آیه‌ها شد "کاف و ها و یا و عین و صاد" میان قاریان شد پخش، قرآنی که من دیدم برادر، جای من شمشیر خورد و من غمِ ناموس هزاران ارباًاربا داشت میدانی که من دیدم نگاهِ حرمله هر بار پُر بود از هزاران تیر عمو جانم ندیده تیربارانی که من دیدم مسلمان نشنود کافر نبیند خوابِ این غم را سر و تشت و شراب و چوب و دندانی که من دیدم و پرچم‌ها از آن روزی که باد از نیزه‌اش رد شد پریشان‌اند، از زلف پریشانی که من دیدم .
. علیه السلام بارانِ چشمِ تار وُ ترِ من غنیمت است این یاحسین گفتنِ هر روزه ثروت است در کوچه‌هایِ سینه‌زنیِ حسینیه نوکر به لطفِ مادرِ ارباب دعوت است این روزگار با همه‌یِ کج مداری‌اَش درمانده در حضورِ تو وُ اهلِ هیأت است شرمنده‌ام که قابلتان نیستم ولی .... این اشک و روضه‌ها سندی از ندامت است با روضه روبه‌سویِ خدا می‌روم حسین این سوزِ روضه راز و نیاز و عبادت است سبحانِ عشق رویِ لبِ من نشسته است راهِ وصال سجده و باران و تربت است تا روزِ وصلِ منتقمِ شاهِ کربلا چشم‌انتظار ماندنِ عشّاق نعمت است علیه_السلام ✍ ‌
. السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صاحب عزای حضرت راوی ِ کربلا جانم فدای غربت پیوسته ی شما بین بقیع ، وارث درد و اَلَم شدی زائر برای خاک ِ بدون حرم شدی داری به دیده اشک ِ غم زین العابدین با داغ های کرب وبلایش شدی قرین حالا کنار قبر ِ بدون ضریح او خون گریه می کنی گل زهرا شبیه او او دم به دم ز سوز جگر گریه کرده است سی سال در عزای پدر گریه کرده است یادش نرفته نیمه ی روزی کنار او شد لاله چین ِ قافله اش،کینه ی عدو آتش گرفته عصر ِ جسارت،خیام او وقتی فتاده گوشه ی مقتل،امام او وقتی که رفت از دل ِ اهل حرم قرار دستور از او رسیده: عَلیکُنَّ بِالفَرار با اشک ،شسته پیکر غرق ستاره را بر بوریا نهاده تن پاره پاره را او را سوار ناقه ی عریان نموده اند تا شهر شام رفته دو دستش میان بند بر روی نیزه دیده سر زخمی پدر او هم شبیه فاطمه ها گشته محتضر رفته میان هلهله های حرامیان شد آشنای طعنه و دشنام ِ شامیان مانده به روی پیکر او ردّ ِ سنگ بام او هم کشیده درد نوامیس و ازدحام در مجلس شراب ِ عدو رفته از جفا دق کرده از شرار لب و چوب بی حیا هر چند او گرفته ز زهر جفا امان شد قاتل حقیقی او چوب خیرزان ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
داری میان ناله ی ما ناله می زنی با روضه های کربوبلا ناله می زنی حاضر شدی به مجلس و دور از نگاه ما داری امام ِصبر و رضا ناله می زنی هر مقتلی که خوانده شود روبروی توست حق می دهم که صبح و مساء ناله می زنی وقت عزای حضرت سجاد، جدّ توست آقا بگو دوباره کجا ناله می زنی حتما کنار قبر امامی که مانده است عمری بدون صحن و سرا ناله می زنی از جدّ نیمه جان و غریبت سوال کن تا کی به یاد شام بلا ناله می زنی مانده صدای هلهله در گوش تو هنوز از طعنه های قوم ریا ناله می زنی هرگز نرفته داغ علی اکبر از دلت با یک نظر به سمت عبا ناله می زنی وقت نگاه بر علم و مشک آب هم با یاد دست های جدا ناله می زنی یک تکّه سنگ روی زمین دیده ای و باز از داغ بام و سنگ جفا ناله می زنی تا کی همین که لب به دعا باز می کنی با یاد خیزران و عصا ناله می زنی در وقت آب خوردن ِخود گویی ای پدر (کشتند از چه تشنه تو را) ناله می زنی ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. گریز: حضرت فاطمه بنت الحسن همسر حضرت زین العابدین علیهماالسلام دنیای بی امام، سرای فتن شده‌ مهد هزار غصه و درد و محن شده دلها به جای عشق گل نرجس از چه رو لبریز عشق اطلسی و یاسمن شده هر نیمه شب، قنوت نماز شب امام توبه برای جرم و گناهان من شده ما بیخیال غیبت اوئیم و مادرش در روضه های غربت او سینه زن شده گوید کنار لاله ی دور از وطن؛حسین یک عمر، از چه مهدی من بی وطن شده در مجلس شهادت چارم امام ما صحبت ز داغ فاطمه بنت الحسن شده او هم کشیده داغ  ِ روی داغ را ولی کمتر از او میان مجالس سخن شده او هم شبیه همسر خود زین العابدین مضطر ز داغ آن بدن بی کفن شده مانند زینبین، شکسته دل و حزین از ناسزای کوفی پیمان شکن شده در شام روی ناقه به همراه باقرش خونین جگر ز طعنه ی هر مرد و زن شده راضی شده به مرگ خودش زین العابدین وقتی مرامشان زن و کودک زدن شده در کوچه باز، فاطمه ای را کتک زدند ذکر علی ، دوباره(گلم را مزن) شده ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. نمازعشق بخوان حسين غريبم ،كه سخت دل گيرم نگاه كن كه زداغت ،چه خسته و پيرم به رحل نيزه توقرآن بخوان ،عزيز دلم كه باز از نفس اطهرتو جان گيرم چه غافل ند چنين مردمی كه پندارند به سنگ كينه ی خود می كنند تحقيرم بخوان مفسر قرآن،« لِيُذهِبَ عَنكُم» بخوان و شرح بده آيه ای ز تطهيرم بخوان «ولّيكم الله»را،كه تا از جهل كسی دگر نگشايد زبان به تكفيرم كمان ابرويت از سنگ شاميان بشكست دگرمخوان كه غمت می زند به دل تيرم مخوان كه خون ز گلويت به نيزه می ريزد قسم به قطره ی خونت زعمرخود سيرم فرشتگان به تو کردند اقتدا ، ازعرش نمازعشق بخوان با صدای تكبيرم چگونه باتو بگويم كه غيرت اللهی كشيده ديده ی نامحرمان به تصويرم نوشته است«وفایی»به اشك خونين اش كه من رضا به رضای خدا و تقديرم ✍ .
. منکه تنها یادگار کربلای عترتم حافظ دینم، امامم، پاسدار عصمتم پیشوا از عصر عاشورا به کلِ خلقتم شاهد نهضت، امین وحی، غرق محنتم غربتم این بس، که در بینِ شهیدان مانده ام با تنِ تبدار همراه اسیران مانده ام با دلی غمبار، شد آغاز مسئولیتم خورد در شام غریبان حکمِ ماموریتم گرچه فرقی نیست در تعریفِ معصومیتم فرق دارد با همه، واللهِ مظلومیتم منکه بینِ حلقه ی آتش، امامت کرده ام مثل بابایم به حفظ دین، قیامت کرده ام از میانِ نیزه و شمشیر و خون و خاک و گِل شد امامت، از تَهِ گودال، بر من منتقل با همه سنگینیِ بار امامت، خسته دل از زمین برداشتم آنرا، نگشتم منفعل ابتدا با اذنِ حق، این امرِ سنگین را که دید عمه ی مظلومه ام، بارِ ولایت را کشید منکه بودم ناگزیز آنشب، به قلبی بیقرار در پیِ الهامِ وَحیانی، به وضعِ اضطرار امر کردم بر همه اهل حرم، حکمِ فرار گم شدند از ترس، اطفالِ حرم در شامِ تار عمه جانِ من، پیِ اطفال آل الله گشت او بجای من، بدورِ کشته ی گودال گشت من به چشم خویش دیدم در ضمیرِ قتلگاه ریزشِ برگ خزان را در مسیر قتلگاه غنچه های فاطمی را سربزیرِ قتلگاه بیعت آل علی را در غدیر قتلگاه اشک بود و آه بود و ناله بود درد بود تازیانه بر یتیمان، سهم هر نامرد بود کاروانی از حرم تا قتلگه آواره بود هر سری بشکسته بود و هر دلی بیچاره بود همچو معجرهای پاره، گوشها هم پاره بود دستهاشان پر ز سیلی، ناسزا همواره بود راسها بر نیزه بود و جسمها نقش زمین کاروانی خسته بود و چشمهایی در کمین چشمهای بی حیا، بدتر ز غارت بود، وای تازه اینجا اولِ راهِ اسارت بود، وای کارِ شمر و خولی و اَخنس جسارت بود، وای قصدِ دشمن، طرحِ تحقیر و حقارت بود، وای نسبتی دادند ما را، دونِ شَانِ ما و من خارجی خواندند ما را، اُمتی پیمان شکن من پیامِ روضه را از قتلگاه آورده ام دستهای بسته را با سوز و آه آورده ام آل عصمت را ز انبوهِ نگاه آورده ام اشک را تا کوفه ی غرق گناه آورده ام نان و خرما، خستگی را صد برابر کرده بود آبروی آل زهرا را به کوفه برده بود چونکه آوردند ما را بینِ مردم با عتاب دخترانِ فاطمه، در ازدحام و بی نقاب پرده های خانه ی اُم حبیبه شد حجاب ناگهان زینب، علی گونه صدا زد با خطاب وای بر مردانتان، مردانِ ما را کشته اند حال بر زنهای آل الله گریان گشته اند بارها در خطبه‌های ما سپاهی گریه کرد دشمنِ غدّارِ ما با روسیاهی گریه کرد گاه بر این افتضاح و این تباهی گریه کرد گاه خندید و به ظاهر با نگاهی گریه کرد اشکهای کِذبِشان، از ظلمشان مانع نشد هیچ هتاکی ز پاسخهای ما قانع نشد پاکیِ ما را، به تهمت ناروا پنداشتند آیه های کبریا را ناسزا پنداشتند احتجاجِ آل عصمت را خطا پنداشتند با تمسخر، شام را هم کربلا پنداشتند پاسخِ فریادِ ما، بارانِ سنگِ شام بود بر سرِ ما شعله ی آتش ز درب و بام بود وای از شامِ بلا، که آبروداری نکرد بر درِ دروازه ی ساعات همکاری نکرد بینِ بازارِ یهودیها بجز خاری نکرد جز سرِ بر نیزه، ما را هیچکس یاری نکرد آنچه ما دیدیم در این شهر، هیزی بود و بس آنچه ما را کشت، اظهارِ کنیزی بود و بس ✍ .
. کاروانی که در آن، داغِ محارم کم نیست آمده شام، ولی هیچکسی محرم نیست محرمان یا سر نی، یا تنِشان در خاک است هیچ مشهود، بجز دیده ی نامحرم نیست چه مصیباتِ عظیمی است، به دروازه شام ازدحامی که چو او در همه ی عالم نیست سرِ بازارِ یهودی چه شلوغ است، مگر یک مسلمان که کند یاریِ شان یک دم نیست پشتِ دروازه ی ساعات جگرها خون شد هیچکس بر جگرِ آل علی مرهم نیست به صراحت همه اِنکارِ حسینش کردند همه گفتند که این سر، پسرِ خاتم نیست سرِ سجاد، ز آتش چقدَر در هم شد بخدا راسِ روی نیزه چنین درهم نیست شامیان در زدنِ زخم زبان قهارند زخمِ شمشیر کُشنده است، ولی هر دم نیست آنقدر درد و غمِ مقنعه ی زینب هست که دگر غصه ی پیراهنِ کهنه غم نیست آستینی که خودش، زیرِ کتک پاره شده دیگر این پارچه ی پاره، حجابی هم نیست دختران در طلبِ یاریِ راسِ پدرند سرِ بابا ولی انگار به نِی، محکم نیست غیرِ سنگِ سرِ بام و شررِ آتشِ خصم با سر و صورت زنهای حرم، محرم نیست آنقدر سنگِ نوازش به یتیمان زده اَند که نیازی به نوازشگریِ همدم نیست خودبخود گوشه ی ویرانه شبی میمیرد آن یتیمی که صدا زد ز چه بابایم نیست ✍ .
. مدح و مرثیه بانوی با اقتدار، شریفه بنت الحسن عزیز پروردگار، شریفه بنت الحسن سلام سینه زنان، درود گریه کنان به محضرِ تو نثار، شریفه بنت الحسن دختر شاه کرم، عالمه و محترم اُسوه‌ی حُجْب و وقار، شریفه بنت الحسن فاطمه را کوثری، تو نوه ی حیدری تویی پیمبر تبار، شریفه بنت الحسن تویی عفیف و شریف، شدی به دشمن حریف قاسمِ هر کارزار، شریفه بنت الحسن تو همدم زینبی... ، مدافعِ مکتبی... نطق تو چون ذوالفقار، شریفه بنت الحسن قبله‌ی حلّه تویی، فاتح قُله تویی حسین را جان‌نثار، شریفه بنت الحسن تجلی مجتبی، ضریح تو دلربا به شیعیان افتخار، شریفه بنت الحسن طبیبه‌ی اهل‌بیت، حبیبه‌ی اهل‌بیت تابِ دلِ بی‌قرار، شریفه بنت الحسن هر که به تو رو زده، در حرمت آمده رها شد از بند نار، شریفه بنت الحسن ای به فدای غمت، اسیری و ماتمت شدی به غم‌ها دچار، شریفه بنت الحسن پای تو پر آبله، دست تو در سلسله شد زِ بدِ روزگار، شریفه بنت الحسن تو رفته ای بزم می، تو دیده ای روی نی رأس گلِ شیرخوار، شریفه بنت الحسن گرچه که قَدّت خمید، شدی به حلّه شهید نرفته ای شام تار، شریفه بنت الحسن ندیده ای ظلم شام، هلهله و سنگ و بام جسارت نیزه دار، شریفه بنت الحسن ندیده ای خیزران، زینب و قدِ کمان به مجلسی دل‌فَکار، شریفه بنت الحسن به کنج ویرانه ها، دختر و رأسی جُدا ندیده ای گشته زار، شریفه بنت الحسن ای غم و دردت عظیم، کریمه بنت الکریم به «ملتمس» لطف دار، شریفه بنت الحسن .