eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5هزار دنبال‌کننده
275 عکس
174 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. عجل اللّه تعالی فرجه الشریف و روضه‌یِ حضرت زهرا سلام اللّه علیها فاطمیه قصّه‌یِ حالِ پریشانِ مرا هر که شنید گوشه‌ای زانویِ غم زد بغل وُ آه کشید هر کسی ذرّه‌ای از زندگی‌ام را حس کرد لبِ خود از غمِ عمری که هدر رفته گَزید چقَدَر با عملم آبرویش را بردم چقَدَر او پدرانه به سرم دست کشید نفسِ سرکش به کجاها نکشانید مرا ؟! بازگرداند مرا قطره‌یِ اشکی که چکید مثلِ ویرانه دلم سرد وُ خراباتی بود روضه گرمی وُ صفا را رویِ قلبم پاشید وسطِ روضه‌یِ مادر یادتان افتادم بینِ آن روضه که میخی نفسِ یاس برید مادری پشتِ درِ سوخته‌ای خورد زمین از رویِ در شده رد هر که سویِ خانه دوید فَأَغِث مادرتان خورده زمین أدرکنی العجل اِی پسرِ مصحف وُ آیاتِ امید .
. السلام علیک یا مولانا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بی مهر او جهان که به دردی نمی‌خورد بی مدح او زبان که به دردی نمی‌خورد وقتی ردیف و قافیه وقف علی نبود دیوان شاعران که به دردی نمی‌خورد وقتی که صحبت از علی و دلبری اوست تصویر دلبران که به دردی نمی‌خورد وقتی که حرف گنبد و ایوان مرتضی‌ست این سقف آسمان که به دردی نمی‌خورد در پیشگاه جلوه‌ی ایوان طلای او زیبایی جهان که به دردی نمی‌خورد دنیای بی نجف نمی‌ارزد به ارزنی بی شمس کهکشان که به دردی نمی‌خورد ما ریزه‌خوار سفره احسان حیدریم چون نان این و آن که به دردی نمی‌خورد هر جا نبود نام علی بعد مصطفی آن مسجد و اذان که به دردی نمی‌خورد خیرالعمل محبت زهرا وحیدر است دین بی ولایشان که به دردی نمی‌خورد تا سائلان در به در جود حیدریم الطاف دیگران که به دردی نمی‌خورد ما را خریده فاطمه تا حیدری شویم بی مرتضی جنان که به دردی نمی‌خورد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍ .
. غمِ هجرانِ تو آتش زده بر جان مهدی غصّه در قلبِ من از هجرِ تو مهمان مهدی بند بندِ بدنم در طلبِ وصلِ شماست کی شود وصلِ تو مشمولِ غریبان مهدی دل اگر سوخته از دوریِ تو نیست عجب مشتعل شد زِ فراق آتشِ سوزان مهدی قطره‌هایی که به گونه‌َست عیان باران نیست شاهکاری بود از دیده‌یِ گریان مهدی خاطراتِ سفرِ کرب‌وبلا تا سرداب عاشقت سخت نموده‌َست پریشان مهدی روزِ این عاشق اگر همچو شبِ تار شده به قدومت شود این شام چراغان مهدی ✍ .
.   مدح و مرثیه‌یِ حضرت زهرا سلام اللّه علیها اگر چه خَیِّره‌ای   خِیرِ روزگار ندیدی چه رنج‌ها نکشیدی چه غصّه‌ها نچشیدی تو که برایِ ولایِ علی زِ خویش گذشتی چه ضربه‌ها که نخوردی چه طعنه‌ها‌‌ نشنیدی نَفَس‌نَفَس زدَنَت اِی نَفَس بریده‌یِ خانه هَوار می‌زند از دردِ دنده سخت خَمیدی بمیرم از غمِ تو  اِی جوانِ پیر و کمانی سِپر شدی و بلا را به جانِ خسته خریدی به رویِ پهلو و بازویِ تو نشانِ تولّاست پِیِ ولی تو دَویدی ولی چه شد نرسیدی قسم به چادر و قبری که هر دوتا شده خاکی که هر کجا شده‌ام نااُمید  روحِ اُمیدی همین که پایِ عَلَم می‌زنم نَفَس همِه‌دَم حمد چه مادرانه خودت آبرویِ رفته خریدی صدایِ اَلعجل از سینه‌یِ شکسته می‌آید به انتظارِ نگار و شنیدنِ « وَ نُریٖدی »   .
. نه تنها مادرِ سادات زهراست که حتی فاطمه ام ابیهاست من از طرزِ دعاهایی که می‌کرد، یقین کردم که زهرا مادرِ ماست چه مادر، مادرِ سبطینِ طاها چه بانو، بانویِ عرشِ مُعلاست فقیهه، عالمه، اِنسیه، حورا فهیمه، فاطمه، ریحانه، عَذراست بهشتی که به زیرِ پاش اُفتاد همانا مُزدِ شیعه صبحِ فرداست اگر آدم غلامِ مرتضی بود کنیزِ حضرتِ صدیقه حواست فقط نَه ماه و خورشید و فَلک، نَه تمامِ کائنات از آنِ زهراست اُمیدِ «ملتمس» بر چادر اوست همان چادر که خونآلودِ غمهاست .
. به دادِ مادر برس کوچه عذاب‌آور است روزیِ سینه‌یِ یاس ضربه و میخِ در است اینکه به پشتِ درِ خانه نفس می‌زند نیلوفریِ غمِ اباالحسن کوثر است پشتِ درِ خانه‌اش حامیِ اسلام شد خونابه ردِّ پایش از کوچه تا بستر است بازویِ شیرِ خدا بسته شد و بازویِ .... مادرِ قدکمانِ تو سپرِ حیدر است در کوچه‌یِ بی‌کسی سیلی به رویش زدند این ردِّ پنجه‌هایِ سنگینِ غارتگر است آقا بیا که مادر زار و زمین‌گیر شد این روضه‌ها فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر است مدینه چشم انتظار کرب‌وبلا بی‌قرار ندبه‌یِ جمعه راهِ زیارتِ دلبر است ✍ .
. روضه‌یِ پایِ یک بی سروُپا که رویِ چادر باشد باید از شرم دلِ شیرِ خدا پُر باشد دستِ حق بسته وُ باز است دو دستِ شیطان حق بده حضرتِ حق مضطر و دلخور باشد هیزم وُ آتش وُ مسمار وُ لگد در دیوار در مدینه همه ابزارِ تشکّر باشد از رویِ شانه عبا را به رویِ یاس انداخت تا که مخفی کمی از چشمِ حسد دُ‌‌ر باشد صبرِ ایّوب کجا ؟! طاقتِ این زوج کجا ؟! روضه‌یِ فاطمیه فوقِ تصوّر باشد فاطمه آیِنه‌ای بود که شد خُرد ولی .... بازتاب است که در حالِ تکثُّر باشد چه مراعاتِ نظیری؟! مادرِ خوبِ حسین مادری کرد که از اهلِ حرم حر باشد سربه‌زیر آمد وُ در عرش سرافرازی کرد کربلا مبتکرِ اصلِ تهاتُر باشد اَیُّهاالنّاس گلِ یاس دعاگویِ شماست بر سرِ منتظران سایه‌یِ چادر باشد 📃۱۴۰۳/۹/۵ ✍ .
. سلام اللّه علیها همه جایِ بدنت زخم نشسته چه کنم ؟! مثلِ قلبم پر وُ بالِ تو شکسته چه کنم ؟! ورمِ بازویِ تو قاتلِ جانم شده است فاتحِ بدرِ تو از پای نشسته چه کنم ؟! شده با روضه هماهنگ نفسهایِ علی نفسم بی تو شده تنگ و گسسته چه کنم؟! پایِ من ماندی و سیلی و لگد خوردی وای بی تو با زندگی و این دلِ خسته چه کنم ؟! تو به بخشیدن و لطف و کرم عادت داری آمده کم کفنی در دلِ بسته چه کنم ؟! لحظه‌یِ غسل و کفن یادِ حسین افتادم یک تن و نیزه و خنجر دسته دسته چه کنم ؟! پایِ تابوتِ نگارم العجل می‌گویم با فراقِ مهدی و دلِ شکسته چه کنم ؟! سلام_الله_علیها ✍ .
. شرح‌ غمت نمی‌شود این بیت‌های لال باید نوشت از غم تو سالیان سال آن روز کاش پشت در خانه مثل قبل سائل رسیده بود به دنبال عرض حال هیزم و شعله‌های حسد هم قسم شدند تا روسیاهی اش بشود قسمت ذغال این خانواده منتظر یک مسافرند با استعاره روضه بخوانم در این مجال با استعاره روضه‌ بخوانم که بهتر است با دست باد‌ می‌شکند زودتر نهال آیینه‌ی تمام نمای پیمبری اما چرا شکستن آیینه شد حلال؟ از آسمان چشم تو غم چکه می‌کند مرثیه خواندن است اذان گفتن بلال دلتنگ اقتدا به قد و قامت پدر ! دلتنگ یک قنوت شدی با فراغ بال بازوی تو دوباره دری وا نمی‌کند ؟ پر باز کرده‌ای بروی ای شکسته بال؟ یعنی بدون بدرقه‌ات می‌رود علی ؟ باور نمی‌کنم بشود ممکن این محال؟ مثل پری سبک شده ‌ای از وبال تن بگذار بگذرم دگر از شرح کالخیال ✍ .
سخت بر ثانیه ها می گذرد دیر شدن پای این قحطی  ظلمت کده  زنجیر  شدن سفره ای باز نمودی و نگفتی سخت است نانتان خوردن و یک عمر نمک گیر شدن چه کند دست خودش نیست گدای در تو از همین نان و نمک خوردن خود سیر شدن سیرگردیده ولی این دل آلوده غم از شما گفتن و یک عالمه تحقیر شدن قصد تعجیل نداری  برسی  مقصد خویش وای از این فرصت کوتاه من و پیر شدن پیرمان کرد شب جمعه و  یک حس سرور جمعه بی تو و هر ثانیه دلگیر شدن شنبه هم گر برسی چشم به راهت دارم عادتم چون شده تسلیم به تقدیر شدن من واین ثانیه های گذران دم عمر تو و آن ثانیه ی دست به شمشیر شدن .
. شکرِخدا گدایِ   تواَم  أَیُّهاَالعزیز مسکینِ سامرایِ تواَم أَیُّهاَالعزیز هر کس به پایِ عشقِ کسی مانده است و من تا پایِ جان به پایِ تواَم أَیُّهاَالعزیز والیِ مطلقِ علوی  أَیُّهاَالنّقی دلبسته بر ولایِ تواَم أَیُّهاَالعزیز عمری نشسته‌ام سرِ این سفره‌یِ کرم جیره‌خورِ عطایِ تواَم أَیُّهاَالعزیز حاتم گدایِ دائمیِ خوانِ رأفتَت مدیونِ این سخایِ تواَم أَیُّهاَالعزیز چشم انتظارِ روزِ ظهورِ حقایقم بی‌تابِ دلربایِ تواَم أَیُّهاَالعزیز ✍ .
. علیه_السلام دل تا نشست روز ازل روی بام او عمداً گذاشت پای خودش را به دام او ما را فقط هوای نجف مست می‌کند چون لب نهاده ایم به لب های جام او شیرینی دهین نجف را چشیده است هرکس که باز کرده دهان را به نام او هرجا که کار عالم و آدم گدایی است مانند پادشاه می‌آید غلام او توحید خوانده هرکه میان نماز خویش خوانده است در مقابل او از مقام او عالم نشسته گوش به فرمان منبرش لکنت گرفته روح جهان از کلام او هر کس که جان سپرده به پای محبت‌اش ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام او «پیچند رخ به مقنعه مردان روزگار» تیغ‌اش برون بیاید اگر از نیام او در کارزار دهر،جهان پهلوان علیست مرشد! بگیر ضرب و بخوان از مرام او خیر‌ش به دشمنان خودش هم رسیده است گسترده است سایه‌ی لطف مدام او بعد از اُحد اگر چه پر از زخم کاری است لبخند فاطمه است فقط التیام او هفت آسمان به محضر او می‌دهد سلام مانده است بی جواب اگر چه سلام او خون حسین می‌چکد از دستشان هنوز آن سائلان که سیر شدند از طعام او .