.
«یادش بخیر مادرم از کودکی مرا
میبرد تکیه که نذر شما کند
یادم نمیرود که مرا فاطمیهها
میبرد با حسین شما آشنا کند»
شعر از: حسن بیاتانی
..............
.
#فاطمیه #حضرت_زهرا
#شهادت_حضرت_زهرا
ابریست کوچه کوچه، دل من ـ خدا کند
نمنم، غزل ببارد و توفان به پا کند
حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است
چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند
مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید
شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند
با واژههای از رمق افتاده آمدم
میخواست این غزل به شما اقتدا کند
حالا اجازه هست شما را از این به بعد
این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟
مادر! دوباره کودک بیتاب قصهات...
تا اینکه لایلای تو با او چها کند
یادش بخیر مادرم از کودکی مرا
میبرد تکیه تکیه که نذر شما کند
یادم نمیرود که مرا فاطمیهها
میبرد با حسین شما آشنا کند
در کوچههای سینهزنی نوحهخوان شدم
تا داغ سینهی تو مرا مبتلا کند
مادر! دوباره زخم شما را سرودهام
باید غزل دوباره به عهدش وفا کند:
یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه – مانده بود
دست تو را چگونه ز مولا جدا کند
باور نمیکنم که رمق داشت دست تو
مجبور شد که دست علی را رها کند...
تو روی خاک بودی و درگیر خار بود
چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند
نفرین نکن، اجازه بده اشک دیدهات
این خاک معصیتزده را کربلا کند
زخمی که تو نشان علی هم ندادهای
چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند
باید شبانه داغ علی را به خاک برد
نگذار روز، راز تو را برملا کند...
گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟
افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند
با بغض، مردی آمد از این کوچهها گذشت
میرفت تا برای ظهورش دعا کند
از کوچهها گذشت... و باران شروع شد
پایان شعر بود که توفان شروع شد
#حسن_بیاتانی ✍
.
اشعار حسینی و آموزش مداحی
. #مدح_حضرت_زهرا محتاج نگاه و با دلی غرق گناه بردیم به نام حضرت نور پناه وا شد گره کور هرآنجا گفت
.
#حضرت_زهرا
کشتیی شکسته ایم در بحر گناه
هستیم در اندیشهٔ یک پلک نگاه
ما جز تو بگو که به کجا رو بزنیم
یا فاطمه اشفعی لنا عند الله
ــــ ـــ ـــ
.
مولا و غم و شبِ بلا جو چه کند؟
با مرثیهٔ کبود بازو چه کند؟
از داغ غم تو خانه هم می گرید
بعداز تو ابو تراب بانو چه کند؟
#محمد_صادق_بخشی ✍
#شهادت_حضرت_زهرا
.
.
#هجوم_به_بیت_وحی
ندیده بود از ما غیر خوبی
همونی که رسید بعدش لگد زد
نه اینکه من بگم ، تو نامه گفته
جدای از لگد ، حرفای بد زد
چقدر آتیش آوردن پشت در که
تموم خونمون خاکستری شد
تمومه خونواده غصه دارن
چراغ زندگیمون بستری شد
یه دنیا خستگی رو شونه هاشه
واسه اینه نمیتونه بخوابه
دقیقا حالت خواب و بیداریش
شبیه فردای طفل ربابه
دوتا از برگ گل نازک تری که
یکیشون میخ یکیشون تیر خورده
به این زخم گلو و زخم سینه
میاد که انگاری شمشیر خورده
نوه مادر بزرگ و دوست داره
علی اصغر میمیره واسه زهرا
هزارتا هم شباهت داشته باشن
یه فرقی هست که گریه ام میره بالا
به قبر فاطمه نیزه نخورده
علی رو نیزه ها بیرون آوردن
لبای خشک و خونیش رو که دیدن
همه پایین نیزه اش آب خوردن
#شهادت_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#علیرضا_وفایی_خیال ✍
.
.
#فاطمیه
گرفت از من توان راه رفتن را غم ات زهرا
تنم در آتش افتاده ز روی مبهم ات زهرا
خمیدی و خمیدم هر دو مثل هم شدیم اما
تو از پهلوی مجروح و من از قد خم ات زهرا
تو روی از من گرفتی نشکنم از دیدن رویت
شکستم در خودم با آه و اشک نم نم ات زهرا
دو دستی که در خیبر ز جا کنده است میبینی ؟
ندارد تاب ، گیرد اشک چشم همدم ات زهرا
ستون خانه ام بودی تو ، لرزیدی و افتادی
ببین لرزه به سر تا پایم از عمر کم ات زهرا
همه رفع امور طفل هايت با خودم اما
بیا بر یاری ام بر جسم طفل درهم ات زهرا
#شهادت_حضرت_زهرا
#داریوش_جعفری ✍
.
.
#حضرت_زهرا
دیدم که مادرم شب جمعه شب قرار
گل میگرفت باغ قنوتش برای یار
پیوسته در نماز و رکوع و سجود خود
کوه قیام داشت و چشمان آبشار
قدش خمیده بود ولی تا عمود صبح
از شانههای خستهی شب میگرفت بار
از بس که وصل بود در آیینهی خدا
جبریل را ز واسطهی وحی زد کنار
از صبح سابقون به شب آخرالزمان
دست دعای مادر من بود در گذار
اما در این مناظرهی عشق هرچقدر
در صحن گریههاش نشستم به انتظار
دیدم دمی برای خودش پر نمیزند
وقتی که روی بال دعا میشود سوار
رفتم سلام کردم و گفتم پس از سلام
ای برقرارِ بر سر سجاده بیقرار
از هرکسی میان قنوت اسم برده ای
الا خودت که پیش خدا داری اعتبار
از این سپاه تربت تسبیح پس چرا
یک دانه هم نگشت برای خودت نثار
اشک از کبود صورت خود پاک کرد و گفت
آه ای عزیز مادر ، الجار ثم الدار
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا
#وحید_عظیم_پور
.
.
#فاطمیه
هر کسی هست در این بزم به یارش مشغول
شمع می سوزد و پروانه به کارش مشغول
فارق از خلق که سرگرم به عیشند و معاش
هست بین همه عاشق به قمارش مشغول
عاشقان طالب یارند و تمنای وصال
فکر بلبل شده گل، گل به بهارش مشغول
بود مجنون پیِ لیلی،پیِ شیرین فرهاد
یوسف از دست زلیخا به فرارش مشغول
طور میقات کلیم است و تجلای نگار
مصطفی در طلب یار به غارش مشغول
رطب مهر علی روزیِ میثم را داد
بود هر روز به عشقی سرِ دارش مشغول
مرتضی کعبه عشق است که زهرایش بود
عاشقانه همه دم دور مدارش مشغول
در پیِ یار چنان رفت که در آتش سوخت
میخ در داغ شد و باغ به نارش مشغول
شاخه وقت ثمرش بود که طوفان سر زد
داس شد در صدد کندن بارش مشغول
بعد از آن کوچه و آن ضربه سیلی زهرا
شد به زخم بدن و دیده تارش مشغول
آن چنان ذوب علی گشت که هستند هنوز
همه در یافتن جای مزارش مشغول
#شهادت_حضرت_زهرا
#مناجات_اهل_بیت
#اسماعیل_روستایی ✍
.
.
#فاطمیه
گل شمّهای از آیهی تطهیر تو باشد
گر آینه در آینه تکثیر تو باشد
خود کیستی ای سورهی کوثر که حسینت
تا کربوبلا رفت که تفسیر تو باشد
بر سفرهی نان و نمکت دست علی هم
برداشت نمک را که نمکگیر تو باشد
اکسیر کنیز تو طلا کرد مِسم را
خود فضّه طلاگشتهی اکسیر تو باشد
در آب به تصویر کسی زل زده عباس
عشقش فقط این است که تصویر تو باشد
ای دستِ پر از پینه ز چرخاندن دستاس
عالم همه در گردش تقدیر تو باشد
در خوابِ شهیدان جهان یکّهسواریست
کِی میرسد از راه که تعبیر تو باشد
#شهادت_حضرت_زهرا
#مهدی_جهاندار ✍
#حضرت_زهرا
.
.
#شهادت_حضرت_زهرا
ای که با دست ورم کرده ی خود پای منی
با نفس های کمت نیز مسیحای منی
ماه ماه است عزیزم چه گرفته چه هلال ...
رو بگیری ز علی ، باز تو زهرای منی
ماندنت درد من و رفتن تو زجر من است
غم امروز منی ، حسرت فردای منی
آه زانو به بغل کردن من دیدنی است؟!
از پس پوشیه سرگرم تماشای منی
همه ی زندگی ام ،مرگ تمنا نکنی ...
خسته ای ، بی رمقی؟! باز تمنای منی
خواست دنیای مرا تیره کند ، سیلی زد
دشمنم نیز خبر داشت تو دنیای منی
رو به قبله مشو ای قبله ی بی سوی علی
یار بی صحبت من ، همدم شبهای منی
#فاطمیه
#ناصر_دودانگه
#حضرت_زهرا
.
.
#شهادت_حضرت_زهرا
مثل من مظلوم بین ناس نیست
غربتی هرگز در این مقیاس نیست
نان حیدر بعد از این خون دل است
رونقی دیگر در این دستاس نیست
خسته تر آشفته تر پژمرده تر
از علی در بین این خناس نیست
آب آوردم بریزم بر روی
شاخه یاسی که دیگر یاس نیست
هیچ کاری مثل غسل پیکری
که در آتش سوخته حساس نیست
غسل زیر پیرهن لطف تو بود
لیک در دستم مگر احساس نیست؟
شستن خونابه خیلی کار برد
ور نه غسال تو را وسواس نیست
#فاطمیه
#اسماعیل_روستایی
#حضرت_زهرا
.
.
#فاطمیه
آتش گرفتی ، سوختی پیش نگاهم
جانِ علی قربانِ تو ، پشت و پناهم
بین در و دیوار گیر افتاده بودی
انگار در ، تکیه زده به تکیه گاهم
بر زندگی ما شرر انداخت مسمار
سوراخ شد با پهلویت دستِ دعاهم
خوردی زمین در ازدحامِ مردها ؛ آه...
افتاد با افتادنِ تو مرتضی هم
من بودم و قنفذ سرِ تو داد میزد
شرمندهٔ روی توام ای پا به ماهم
گاهی لگد ، گاهی غلاف و تازیانه
میزد تو را با ضربه های بی هوا هم
بین منو ، تو لحظه ای هجران؟ محال است
نُه سال ، لحظه لحظه اش بودیم با هم
ناموس من را عده ای اوباش کشتند
رفته است تا عرش معلی ، سوزِ آهم
#محمد_کیخسروی ✍
#شهادت_حضرت_زهرا
#حضرت_زهرا
.
.
#فاطمیه
روز روشن بانویی را تیره دلها میزدند
دختر خیرالبشر را بی حیاها میزدند
فاطمه در بین شعله بود و حیدر گُر گرفت
فاش میگویم علیِ مرتضی را میزدند
کاش میبستند چشمان علی را جای دست
نامسلمانان به پیش چشم مولا میزدند
مثل جوجه دختری لرزید آنجا تا که دید
دسته جمعی بین کوچه مادرش را میزدند
عده ای با تازیانه می زدندو با غلاف
عده ای در آن شلوغی با کف پا میزدند
بر نمیگردد سر زهرا میان بسترش
چون میان کوچه او را بی محابا میزدند
این زدن ها باز، در کرب و بلا تکرار شد
یوسفی را در ته گودی خدایا میزدند
پهلویش، پهلوی یک پهلو شکسته نیزه خورد
زخم ها را بر تن او، پیش زهرا میزدند
از تنش چیزی نمانده غیر مشتی استخوان
لشگری دیدند آقا مانده تنها، میزدند
زخم قلب داغداران، بار دیگر تازه شد
اسبها را نعل تازه پیش زنها میزدند
پیکری عریان به روی خاک و جمعی کف زنان
خواهری را در هیاهوی تماشا میزدند
با که گویم؟ کاش میمُردم نمیگفتم سخن
دختری را در کنار جسم بابا میزدند
#شهادت_حضرت_زهرا
#محمود_اسدی ✍
#حضرت_زهرا
.
.
#غزل_مصیبت
#شهادت_حضرت_زهرا سلام اللّه علیها
همه جایِ بدنت زخم نشسته چه کنم ؟!
مثلِ قلبم پر وُ بالِ تو شکسته چه کنم ؟!
ورمِ بازویِ تو قاتلِ جانم شده است
فاتحِ بدرِ تو از پای نشسته چه کنم ؟!
شده با روضه هماهنگ نفسهایِ علی
نفسم بی تو شده تنگ و گسسته چه کنم؟!
پایِ من ماندی و سیلی و لگد خوردی وای
بی تو با زندگی و این دلِ خسته چه کنم ؟!
تو به بخشیدن و لطف و کرم عادت داری
آمده کم کفنی در دلِ بسته چه کنم ؟!
لحظهیِ غسل و کفن یادِ حسین افتادم
یک تن و نیزه و خنجر دسته دسته چه کنم ؟!
پایِ تابوتِ نگارم العجل میگویم
با فراقِ مهدی و دلِ شکسته چه کنم ؟!
#غزل #فاطمیه
#شام_غریبان_حضرت_زهرا
#حضرت_زهرا سلام_الله_علیها
#حسین_ایمانی ✍
.