eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
278 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. بر شانه گرفتیم از اول علم ات را بر سینه نشاندیم سپس داغ غم‌ات را در روضه و در سینه زنی های محرم خواندیم فقط شعر تر محتشم‌ات را ((ای اهل حرم میر و علمدار)) که گفتیم هی باد نشان داد به عالم علم‌ات را ما فاصله داریم که احساس نکردیم آغوش پر از لطف و لطیف حرم‌ات را هرگز نفروشیم به جنات پر از شور شیرینی این عشق پر از پیچ و خم‌ات را شاعر بِنِشین گریه کن از درد فراق‌اش بگذار زمین دفتر شعر و قلم‌ات را ✍ گروه ادبی یاقوت سرخ .
. همیشه باز خواهد شد گره از کار با گریه شفا میگیرد آخر آدم بیمار با گریه گرفتاری ندارد روز محشر آن که در روضه سلامی داده سمت تو فقط یک بار با گریه به یاد تشنگی ها و ترک های لبت با بغض همیشه آب خوردم لحظه‌ی افطار با گریه به یاد دخترت با دخترم دیروز با سرعت گذشتم از میان کوچه و بازار با گریه همیشه میگذارم در فراق صحن تو سر را به جای شانه ات بر شانه‌ی دیوار با گریه دوباره اسمی از دیوار آمد ناگهان در من نوای روضه های کوچه شد تکرار با گریه شنیدم از همان روزی که زهرا پشت در افتاد چَکُش را می‌زند بر میخ در نجار با گریه .
. بنده‌نواز به لطف خنده ی او آسمان منوّر شد جهان به‌عطر نفس‌های او معطّر شد به‌اشک شوق دوتا دیده‌ی نبی‌تر شد به‌نام‌فاطمه این‌روز؛ «روز مادر» شد فلک به‌دور سر او طواف‌ها کرده است به‌زیر سایه‌ی او اعتکاف‌ها کرده است رسیده رزق دو‌عالم به‌لطف دستانش ملائکه همه هستند تحت فرمانش به‌دشمنان و محبان رسیده احسانش نشسته‌ایم سر سفره‌ی حسن‌جانش ملائکه همه از خادمان فاطمه‌اند که تا ابد همه مدیون نان فاطمه‌اند به‌سمت خانه‌ی او بابهانه آمده‌ایم به هربهانه پی یک‌نشانه آمده‌ایم نشانه‌ اوست، به این آشیانه آمده‌ایم کبوتریم و پی آب و دانه آمده‌ایم فقط نه ما، که به‌اقرار کل اهل یقین گدای خانه‌ی زهراست جبرییل امین به تیرگی شب شهر ماه آمده است برای گم‌شدگان نور راه آمده است برای عالم و آدم پناه آمده است برای قلب علی تکیه‌گاه آمده است دلیل خلق زمین‌وزمان شده‌معلوم دخیل چادر اویند سیزده‌معصوم هر آن دلی که به زهرا محبتی دارد چه‌رفعتی، چه‌جلالی، چه‌شوکتی دارد غلام خانه‌ی او نیز عزتی دارد اگرچه خاک زمین سخت غربتی دارد غریب‌نیست ولی هرکسی‌که بازهراست گره‌گشای دوعالم نوای؛ «یازهراست» برآورنده‌ی هرچه نیاز فاطمه است جواب کامل هر رمز و راز فاطمه است به روز حشر فقط چاره ساز فاطمه است شدیم بنده و بنده‌نواز فاطمه است خدا به‌خاطر او آفرید دنیا را فقط برای علی آفرید زهرا را به هوش باش و به او اقتدا کن ای شاعر به ذکر او گره از کار وا کن ای شاعر زمان غم فقط او را صدا کن ای شاعر به مدح او همه را آشنا کن ای شاعر بخوان در آخر این شعر مدح مولا را رباعیات غرور‌آفرین «نیما» را ((صدبار شکست و بست و در هم پیوست تا نام علی مرا در آیینه ببست من بگسلم از تو با جفای تو ولیک از مهر علی دلم نخواهد بگسست)) ... ((آن کس که نه با علی دل خویش بباخت چیزی نشناخت، گر چه بس چیز شناخت گر ساخت دلم به هر بدی، لیک دلم با آن که به لب بد علی داشت، نساخت)) .
. تقدیم به روح بگو که بعد تو ما این فراق را چه کنیم؟ غم نهفته،در این اتفاق را چه کنیم؟ تو در میان مه و دود و ابر جا ماندی فراق ماهِ میان محاق را چه کنیم؟ بهار می‌شود این فصل سرد پاییزی ولی غبار غمِ روی باغ را چه کنیم؟ به روی شانه‌ی تو داغ بارِ خدمت بود بگو به شانه‌ی دل بارِ داغ را چه کنیم؟ حرم قرار دل بی قرار هاست ولی غمی که خفته به کنج رواق را چه کنیم؟ عزیز تر شده ای و برای دیدارت هجوم شعله‌ی این اشتیاق را چه کنیم؟ تو غرق شوقِ وصالی کنار زائرها بگو که بعد تو ما این فراق را چه کنیم؟ ✍ .
. علیه_السلام دل تا نشست روز ازل روی بام او عمداً گذاشت پای خودش را به دام او ما را فقط هوای نجف مست می‌کند چون لب نهاده ایم به لب های جام او شیرینی دهین نجف را چشیده است هرکس که باز کرده دهان را به نام او هرجا که کار عالم و آدم گدایی است مانند پادشاه می‌آید غلام او توحید خوانده هرکه میان نماز خویش خوانده است در مقابل او از مقام او عالم نشسته گوش به فرمان منبرش لکنت گرفته روح جهان از کلام او هر کس که جان سپرده به پای محبت‌اش ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام او «پیچند رخ به مقنعه مردان روزگار» تیغ‌اش برون بیاید اگر از نیام او در کارزار دهر،جهان پهلوان علیست مرشد! بگیر ضرب و بخوان از مرام او خیر‌ش به دشمنان خودش هم رسیده است گسترده است سایه‌ی لطف مدام او بعد از اُحد اگر چه پر از زخم کاری است لبخند فاطمه است فقط التیام او هفت آسمان به محضر او می‌دهد سلام مانده است بی جواب اگر چه سلام او خون حسین می‌چکد از دستشان هنوز آن سائلان که سیر شدند از طعام او .
. تا نمایان کرد ابروی کمان خویش را نذر کردم پای چشمش جسم و جان خویش را زیر ایوان نجف،با گریه در آغوش او می‌شمارم غصه های بی‌کران خویش را از کرم پر کرد چندین مرتبه از خمره‌اش تا نشان دادم به ساقی استکان خویش را خوش به حال آن که پس داده شبیه قنبرش در وفا داری به مولا امتحان خویش را مزه‌ی شیرینی نام علی حس می‌شود می‌کشم دور دهانم تا زبان خویش را مرتضی در لحظه‌ی افطار، بخشید از کرم بر گدای خانه سهم آب و نان خویش را یاعلی گفتم،شراب از آسمان بارید و من باز کردم مثل یک ساغر دهان خویش را خوش به حال آن یتیمی که کشیده بوتراب بر سر او دست های مهربان خویش را ✍ .
. وقتی که نبرد نا برابر باشد ننگ است که بر پیکر ما سر باشد ما فاتح قلعه‌ایم ای اسرائیل هرچند دوباره جنگ خیبر باشد ✍ .