#حضرت_زینب_س
#شب_یازدهم_شام_غریبان
همین امروز اکبر داشتم حیف
همین امروز اصغر داشتم حیف
ندارم طاقتِ نامحرما رو
که من هفتا برادر داشتم حیف
کمانیتر از این خواهر نمیشُد
حریفِ گریهی مادر نمیشُد
میببخشی خواهرت زیرِ کتک بود
گلوت از این مرتبتر نمیشُد
کنارِ ناقههای بی جهازم
میخندن بر من و سوز و گدازم
جنازترو نمی شناختم ولی تو
دارم میرم بیا تشیع جنازم
رُباب این تیر دنیاتو گرفته
سکینه شمر باباتو گرفته
کنارِ ناقهی عریان سنانه
ببین عباس کی جاتو گرفته
رُباب است دلی پرتاب مهتاب
نتاب امشب به روی آب مهتاب
نزار موی یتیما رو ببینند
نتاب امشب به ما مهتاب مهتاب
زدن از پیش رو از پشت ای داد
زدن با سیلی و با مشت ای داد
جدا از پیکرت اصلا نمی شه
حرامی دخترت رو کشت ای داد
حسن لطفی
#حضرت_زینب_س
#شب_یازدهم_شام_غریبان
بگذار ناله از جگرِ خود برآورم
جانم بگیر تا شبِ غم را سرآورم
وقتی برایِ گریه ندارم ، نگاه كن
باید كه كودكانِ تو را دربرآورم
جسمی نمانده تا كه سپر بیشتر شود
چشمی نمانده تا كه دو چشمی تر آورم
باید دو طفلِ بی نفسِ زخم خورده را
از زیرِ خارهای بلا پَرپَر آورم
باید كه چند كودك ترسیدهی تو را
از خیمههای مانده در آتش در آورم
تا ساربان نیامده انگشت را بلند كن
باید روم زِ دست تو انگشتر آورم
باید برای دختركانِ یتیم تو
قدری بگردم و دو سه تا معجر آورم
پیراهن امانتی مادرم كجاست
گشتم نبود تا كه بر این پیكر آورم
نامحرمی به ناقهی عریان اشاره كرد
باید روَم به علقمه آب آور آورم
گیسوی مادرت زِ گلوی تو سرخ شد
باید كه چادری به سرِ مادر آورم
تا بازهم نگاه كنم بر حسینِ خویش
باید باز هزار نیزه شكسته درآورم
حسن لطفی
#حضرت_زینب_س
#شب_یازدهم_شام_غریبان
سوختم، برخاست باز از دل نوایی سوخته
چیست این دل؟ شعله ای از خیمه هایی سوخته
چیست این دل؟ یک نی خاموش خاکستر شده
که حکایت میکند از نینوایی سوخته
بند بندش از جدایی ها شکایت میکند
روضه میخواند به سینه با صدایی سوخته
روضه میخواند ز نی هایی و سرهایی غریب
پیش روی کاروان آشنایی سوخته
روضه میخواند از آن نی، آه، آه...آن نی که خورد
بر لبانی تشنه و بر آیه هایی سوخته
این سر اینجا، چند فرسخ آن طرف تر پیکری
غرقِ در خون در میان بوریایی سوخته
دل ز هم پاشید چون اوراق مقتل، گوییا
نسخه ای خطی ز داغ ماجرایی سوخته
تکه تکه در عبا آیینه روی نبی
آیه تطهیر میخواند کسایی سوخته
دختری چیده ست یک دامن گل از یک بوته خار
گل به گل دامانش آتش... دست و پایی سوخته
بر لبم گاه از دل این آتش زبانه میکشد
آتشی مکتوم از کرب و بلایی سوخته
محمدمهدی سیار
#حضرت_زینب_س
#شب_یازدهم_شام_غریبان
تمام حجم تنت را سوارها بردند
به زیر مرکبشان نیزه دارها بردند
به این دوچشم پرازاشک دیدم از روی تل
تورابه هرطرف دشت بارها بردند
برای کشتن تو بیقرار بودند و
قرار قلب مرا بیقرارها بردند
مسیح نیزه نشین منی که راس ات را
به بزم مستیه شمشیردارها بردند
لباس و جوشن وانگشترو عبایت را
حیا نکرده و بی بند و بارها بردند
غریب و بی کس و بی یار بودی و دیدم
چه وحشیانه تو را همقطارها بردند
فقط نه جسم تورا بلکه از قبیله ی من
چقدر مرد و زن و شیرخوارها بردند
محمد کابلی
#حضرت_زینب_س
#شب_یازدهم_شام_غریبان
بی سرپناه ، سایهٔ بر سر کجا روم
با شمر و با سنانِ ستمگر کجا روم
همراه خواهرت شده چشمان پستِشان
از ترس دستِ دشمن و معجر کجا روم
با گریهاش آخرش از دست می رود
من با ربابِ بی علی اصغر کجا روم
درآتش خیام به صحرا دویده ایم
از بغض شهر شام، برادر کجا روم
زد تازیانه لحظه محمل سواری است
وقتی که نیست شانه اکبر کجا روم
حامد آقایی
.
#حضرت_زینب_س
#شب_یازدهم_محرم
#شام_غریبان
بی سرپناه ، سایهٔ بر سر کجا روم
با شمر و با سنانِ ستمگر کجا روم
همراه خواهرت شده چشمان پستِشان
از ترس دستِ دشمن و معجر کجا روم
با گریهاش آخرش از دست می رود
من با ربابِ بی علی اصغر کجا روم
درآتش خیام به صحرا دویده ایم
از بغض شهر شام، برادر کجا روم
زد تازیانه لحظه محمل سواری است
وقتی که نیست شانه اکبر کجا روم
حامد آقایی
#روز_دهم_محرم
............................................
کانال اشعار ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه آموزش مقتل
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
#حضرت_زینب_س
#مصائب_کوفه
#اسارت
به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب
چه سازد چون کند بی تو دل غم پرور زینب
به سان شمع می سوزی به روی نی ولی افسوس
که چون پروانه از غم سوخته بال و پر زینب
جدایی من و تو ای برادر غیرممکن بود
اگر ممکن شود روزی، نگردد باور زینب
بخوان قرآن که قرآن خواندنت را دوست می دارم
که می بخشد صدای تو توان بر پیکر زینب
دهد هرتارموی تو خبر ازمادرم زهرا
گمانم بوده ای دیشب به نزد مادر زینب
من ژولیده می گویم که زینب گفت با افغان
به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب
ژولیده نیشابوری
#حضرت_زینب_س
#مصائب_کوفه
#اسارت
رسید وقت سفر سر به زیر شد زینب
حسین چشم تو روشن! اسیر شد زینب
هزار زخم روی پیکرت دهن وا کرد
هزارسال ز داغ تو پیر شد زینب
سه چهار مرتبه با شمر همکلام شده
نداشت چاره دگر ناگزیر شد زینب
چقدر پای غنیمت کتک ز لشگر خورد
چقدر زخمی مشتی فقیر شد زینب
گرسنه بود ولی تازیانه خیلی خورد
غذا نبود ولی خوب سیر شد زینب
همان زمان که به سرنیزه ها هلش دادند
نشست و حرف نزد گوشه گیر شد زینب
نبودن تو و عباس کار خود را کرد
و با سنان و شبث هم مسیر شد زینب
بگیر گوش خودت را! کسی صدایش کرد..
بلند شو همه رفتند دیر شد زینب!
سید پوریا هاشمی
#راس_الحسین_علیه_السلام
.....................................................
کانال اشعار ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه آموزش مقتل
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
#حضرت_زینب_س
#مصائب_کوفه
#اسارت
نمی گویم ز نوک نیزه با خواهر تکلم کن
نگاهت پاسخ من داد، بر طفلت ترحم کن
اگرچه غنچه ی بی آب، نشکفد اما
درِ فردوس را بگشا، به روی من تبسم کن
به چشم خارجی ما را تماشا می کند کوفی
به نی قرآن بخوان و رفع این سوء تفاهم کن
اگر بهر نماز شکر می خواهی وضو سازی
ندارم آب، با خاک سر زینب تیمم کن
تو قلب عالمِ امکانی و آگاهی از قلبم
به دریا با نگاه خود بگو، کم تر تلاطم کن
نگه با اختیار و اشک من بی اختیار آید
ز برج نی نظر ای ماه من امشب به انجم کن
اگر چه کاسه ی صبر مرا هم کرده ای لبریز
ز بهر حفظ جان کودکت با او تکلم کن
استاد علی انسانی
#راس_الحسین_علیه_السلام
.....................................................
کانال اشعار ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه آموزش مقتل
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
بانوی برتر
با چادرش قیامت عظما رقم زده
بانویِ برتری که جهان را بهم زده
در علقمه علم به زمین زَد برادرش
در شام و کوفه اوست که حالا علم زده
با«یاحسین»گفتن خود عشق می کند
او که فقط زِ عشق حسین آه.. دم زده
غم های او چو کوه بلند است و اُستوار
با صبر خود چه طعنه بر این کوهِ غم زده
از کودکی به غصّه و غم مبتلا شده
لطمه به صورتش زِ همان سنّ کم زده
زینب عفیفه ایست که در راه عفتش
معجر نداده، بوسه به دست قلم زده
از آسمان بپرس چه شد عاقبت، که او..
در کربلای خونِ خدایش قدم زده!
ای«ملتمس»قیام خدا زنده شد از او،
او زیرِ تازیانه دَم از این ستم زده..
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#مدح_حضرت_زینب_س
#شهادت_حضرت_زینب_س
#حضرت_زینب_س
................................................................
کانال اشعار ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه آموزش مقتل
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
السلام علیک یا عقیلة العرب یازینب
بی قرارِ عقیلة العربم
روضه دارِ عقیلة العربم
می زنم جار، جارِ يا زينب
مستِ جارِ عقيلة العربم
در مسيرش نمی شوم گم تا
در مدارِ عقيلة العربم
كار من نوکریِ اجدادش
گرمِ کار عقیلة العربم
شكر حق از تولّدم همه دم
جيره خوار عقيلة العربم
مادر من كنيز و بابم عبد
از تبار عقيلة العربم
چون تمام مدافعان حرم
سر بدارِ عقيلة العربم
تا نفس می کشم چونان اکبر
در كنار عقيلة العربم
جان زِ كف می دهم بِپای غمش
جانثارِ عقيلة العربم
مثل عباس نه..، مثال حبیب
پیرِ دارِ عقيلة العربم
حيدريم به عشق او، زِ وفا
ذوالفقار عقیلة العربم
هر کجای جهان که باشم در
سایه سار عقیلة العربم
سرخوش و خرم و شكوفايم
در بهار عقيلة العربم
سرفرازم به روز محشر هم
من که خوار عقیلة العربم
پر زدم چون کبوتری به دمشق
در جوار عقیلة العربم
گر شدم گریه کن برای حسین
افتخار عقیلة العربم
همچو مهدی به بَندِ غربت او
لاله بار عقیلة العربم
چشمه ی اشک و خون فشان غمِ
چشم تار عقیلة العربم
در غم كوفه و جسارت شام
سوگوار عقیلة العربم
«ملتمس» بر عقيله، شاکر آن
كردگار عقیلة العربم
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#حضرت_زینب_س_مدح
#شهادت_حضرت_زینب_س
#حضرت_زینب_س
................................................................
کانال اشعار ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه آموزش مقتل
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
#مناجات
#رمضان_المبارک
#امام_حسین_ع
#حضرت_زینب_س
عارضم خدمتت که ای یارم..
من به خال لبت گرفتارم
آنقدر از تو هرکجا گفتم
یک حسینیه ام که سیارم
پرچمت را بدوش من بسپار
فرض کن خشت روی دیوارم
گرچه گریه برای مرد بد است
مثل زن در غم تو میبارم
تربت تو نمازخوانم کرد
ورنه من سر به سجده نگذارم
نوکرانت برادر تنی اند
از حسودان روضه بیزارم
خودمانی بگویم این خط را
آی مشتی به تو بدهکارم!
به گنهکاریم نگاه نکن
مرد و مردانه دوستت دارم
گریه کردیم و خوب شد زخمت
برکتی داشت اشک بسیارم
به همه گفته ام رفیق توام
به بقیه نگو که سربارم
راه را باز کن که خسته شدم
آرزومند روز دیدارم
بعد تو بد گذشت بر زینب
زخمی داغ کوچه و بازارم...
#سید_پوریا_هاشمی