.
#اربعین
من زنده ام که زنده بماند صدای تو
برگشته ام که روضه بگیرم برای تو
این شانه ی شکسته و این قد سوخته
این مو سفید خواهر خسته فدای تو
ای تشنه ی کنار فرات ای شکسته دل
تازه شروع می شود اینجا عزای تو
ای پاره پاره پیکر رفته به نیزه ها
در من دوباره زنده شده ماجرای تو
اینجا هنوز بوی تو دارند سنگ ها
مانده به روی خیلی از اینها حنای تو
ای کاش که حسین چهل روز پیش از این
من تشنه ذبح می شدم اینجا به جای تو
اینجا عصای پیری ات از هم شکسته شد
اما نه قطعه قطعه شد اینجا عصای تو
بی دست تا که پیکر سقا به خاک ریخت
آورد نیزه ای تن او را برای تو
با محرمان رسیدم و نامحرمان مرا
بردند دست بسته از این کربلای تو
از کوفه تا به شام چهل بار لااقل
نیزه به نیزه شد سر از تن جدای تو
#حسن_کردی شهریورماه ۱۴۰۲✍
#حضرت_زینب_سلام_الله
#زبانحال_حضرت_زینب
.
.
#اربعین #حضرت_زینب
من پَیام آورِ توام برخیز
مونس و یاورِ توام برخیز
میزبانی کن، ای تنِ بی سر
زینبم، خواهرِ توام برخیز
یادگار از غروبِ عاشورا
مانده از لشکرِ توام برخیز
همه جا بود نامِ تو به لَبم
یا حُسین، مِنبرِ توام برخیز
روضه خوانِ تمامِ گُل های
نیلی و پَرپرِ توام برخیز
.
گرچه از غُصّه ها خَمیدم من
شُکر، تا کربلا رِسیدم من
.
رفته ای تو اگرچه، خواهر ماند
پای تو، تا به روزِ آخر ماند
تو شدی کُشته، من اَسیر شدم
تا به جا، مَکتَبِ پیَمبر ماند
کوفه، در مجلسِ عُبِیدُالله
خُطبه خواندم چُنان که، او درماند
دادم عبّاس، معجرم را نه!
به سَرِ تو قسم، که معجر ماند
گرچه از خون و خاک رنگین شُد
چادُرِ یادِگارِ مادر ماند
.
گریه کردم ز بَس، زمین، تَر شد
چَشم هایم، شَبیهِ مادَر شد
.
بس که آزارِ کارِوان دادند
در بیابان دو طِفل، جان دادند
ما به هر منزلی که میرَفتیم
بَدترین جایِمان مَکان دادند
تا که ما بیشتر شِکنجه شَویم
کارِوان را به رومیان دادند
دور دیدند، چَشم های تو را
خواهَرت را به هَم نشان دادند
تا اَبد، این دلیلِ باران است؛
غِمِ من را به آسِمان دادند
.
خاطِرم هَست، بینِ گودالَت
لشکرِ کوفه کَرد، پامالَت
.
تِکّه ای آستین، مرا بس بود
به خدا که همین، مرا بس بود
روسَری کُهنه، یا که پارچه ای
تا کِشَم بَر جَبین، مرا بس بود
ساعَتی تا که دَردِ دِل بِکُنیم
گوشه ای از زمین، مرا بس بود
تا که زَجرم دَهند، بازی با
سَرت اِی نِی نِشین، مرا بس بود
داغِ مَرگِ سه ساله اَت دَر شام
قَبل اَز این اَربعین، مرا بس بود...
.
...تا که از عُمر، نا اُمید شَوَم
...تا که یِکباره موسِپید شَوَم
.
گُلِ زَهرایم و گُلاب شدم
بعدِ پَنجاه سال، آب شدم
صبر را مَن زِ پا دَر آوَردم
این چِهِل روز، بَس عَذاب شدم
خیز و بنگر، خَمیده چون مادَر
زیرِ این بارِ بی حِساب شدم
هم نگهدارِ دُختران بودم
هم اَنیسِ غَمِ رُباب شدم
مَن که ناموسِ مُرتَضی بودَم
واردِ مَجلسِ شَراب شدم
.
خِیزَران که، روی لَبَت میخورد!
کاش بر چَشمِ زِینَبَت میخورد!
.
تا رِسیدم به شَهرِ شام، حُسین
زندگی شُد به مَن حَرام، حُسین
هرچه میشُد، به شَهرِشان دیدم
جُز کَمی لُطف و اِحترام، حُسین
آتَش و سَنگ و چوب بود، که ریخت
به سَرِ مَن زِ روی بام، حُسین
سَرِ هَر کوچه، چَشم آن اوباش
سوی مَن بود، عَلَی الدَّوام، حُسین
مَجلِسِ بَزم! یا خَرابه ی سَرد!
بِدَهَم شَرحی از کُدام؟ حسین...
.
شامیان، خارِجی به ما گُفتَند
پیشِ چَشمِ تو، ناسِزا گُفتَند
.
✅رضا رسول زاده ۱۴۰۲✍
#زبانحال_حضرت_زینب سلام_الله_علیها
.
.
#اربعین
#زبانحال_حضرت_زینب
از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم
تو بر نی بودی و دیدی چهها دیدم، چهها کردم
گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمیبردم
ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم
به یادم مانده آن روزی که میجستم تو را اما
تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزهها کردم
تو را ای آشنایِ دل اگر نشناختم آن روز
مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم
تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم اما
برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم
بهسان شمع، آبم کرد بانگ آبآب تو
اگرچه تشنه بودم چشمههای چشم وا کردم
میان خیمههای سوخته همچون دلم آن شب
نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم..
ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل
سخنرانی میان دشمنان چون مرتضی کردم
#حاج_علی_انسانی✍
.................
#زائر_کربلا
هیهات منا الذله
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟
چشمهها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟
جادههای پیش پا افتاده بسیارند، لیک
ای دل راهی! حواست هست که این راه کیست؟
بندگی یعنی عطش، تنها شدن، بیسر شدن
او که دل شد بندهاش، خود بندۀ درگاه کیست؟
انتقامی سرخ بعد از انتظار سبز ماست
لالههای این چمن در حسرت خونخواه کیست؟
هر کران پژواکی از «هیهات منا الذله» است
این که آتش زد به عالم جملۀ کوتاه کیست؟...
✍🏻 #رضا_یزدانی
🏷 #زیارت_اربعین
🇮🇷
.
#حضرت_زینب
#زبانحال_حضرت_زینب
این همه راه دویدم ز پی دلدارم
به امیدی که در این دشت برادر دارم
کاش میشد بهکنار بدنت جان بدهم
فکر همراهی با شمر دهد آزارم
خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند
منکه از راهی بازار شدن بیزارم
اسبها! پایخود از سینهٔ او بردارید
من هم از این تن بیسر شده سهمی دارم
یک عبا داشتی و خرج علیاکبر شد
با چه از روی زمین، جسم تو را بردارم
به #وداع من و تو خیره بُود چشم رباب
خواندم از طرز نگاهش که منم دل دارم
#سعید_خرازی✍
.
.
#زبانحال_حضرت_زینب
سر داشته ای؟
آن روز که وقت ذبح گردنها بود
یادت که نرفته زینبت تنها بود
یادت که نرفته رفتی و جا ماندم
ناموس تو بین کوی و برزن ها بود
آن روز که روی خاک جان می دادی
کشتی تو مرا سر به سنان می دادی؟
می خواست که جان من در آید وقتی
سر را به سر نیزه نشان می دادی
می گردم و از گل خبری نیست که نیست
حتی ز گلابش اثری نیست که نیست
ناگاه بدیدم که من از با غ گلم
جا مانده بجز مشت پری نیست که نیست
دیدم که لباس را تو برداشته ای
دیدم به زمین لاله ی خون کاشته ای
آنگونه بریده اند سر از تن تو
انگار نه انگار که سر داشته ای
گفتم که بگو برادرم هستی تو
با من تو بگو تاج سرم هستی تو
هنگام وداع پیکرت خسته نبود
آیا که حسینِ (ع) مادرم هستی تو
گفتم که بگو مادر تو زهرا (س) نیست؟
آیا که پدربزرگ تو طه (ص) نیست؟
ای زینت دوش مصطفی بر خاکی؟
برخیز که جایگاه تو اینجا نیست
من می روم و همره من می آیی
ای سر به روی نی چقَدَر زیبایی
باید که سرت بلند و بالا باشد
باید که بدانند که تو آقایی
#جواد_محمودآبادی
.
.
#راس_الحسین_علیه_السلام
#امام_حسین_علیه_السلام
#زبانحال_حضرت_زینب
#اسارت
واقعا سخت است بیمحرم سفر کردن حسین
بر رخ محرم به نوک نی نظر کردن حسین
واقعا سخت است بعد از شش برادر داشتن
از صف نامحرمان تنها گذر کردن حسین
واقعا سخت است ماندن پشت یک دروازه و
شهر را بهر تماشايت خبر كردن حسين
واقعا سخت است با راسی کنار محملت
از نگاه دشمنان دون حذر کردن حسین
واقعا سخت است رفتن رو ی پشت بامها
دامن خود را پر از سنگ و حجر کردن حسین
واقعا سخت است در تشت زری با خیزران
لعل لبهای کسی زیر و زبر کردن حسین
#سید_محمدتقی_ساداتیه
.
.
زبان حال حضرت زینب(س)- اربعین
چهل منزل سرت بر نیزه ها بود
چهل منزل دلم غرق بلا بود
چهل منزل تو را آزار دادند
چهل منزل به جان ما فِتادند
چهل منزل تو بودی قاری من
چهل منزل به ما دشنام گفتن
چهل منزل نگهبانم تو بودی
چهل منزل شکستم از کبودی
چهل منزل دو چشمت اشک بارید
چهل منزل گل یاس تو خشکید
چهل منزل عدو بر تو محک زد
چهل منزل مرا دشمن کتک زد
به کوفه بر تو سنگ از بام خورده
زِ رأس خون تو قلبم فِشرده
به شام از نی به تشت آمد سر تو
به ویران مُرد زین غم دختر تو
#مجتبی_دسترنج_ملتمس ✍
#زبانحال_حضرت_زینب
#حضرت_زینب
#اربعین
.
.
#زبانحال_حضرت_زینب
بیابانی که خون بر قلب زینب شد همینجا بود
همانجا که تن تو نامرتب شد همینجا بود
تنت پامال سم چند مرکب شد همینجا بود
اسیر مردمان نامؤدب شد همینجا بود
همینجا بود افتادی و من هم با تو افتادم
تو در گودال جان دادی و من صدبار جان دادم
صدایت قطع شد بین حرم واویلتاه افتاد
نگاهت قطع شد از ما به سمت ما نگاه افتاد
سرت را میبرید و سمت ما لشکر به راه افتاد
سرت با شمر بیرون رفت تن در قتلگاه افتاد
تنور و دامن شمر و درخت و بر سنان رفتی
مگر خواهر نداری روی دست این و آن رفتی
به دنبال سرت غم بی قرین خوردم چهل منزل
چه طعنه ها که از شمر لعین خوردم چهل منزل
به پایت سنگها از آن و این خوردم چهل منزل
تو از نیزه زمین خوردی زمین خوردم چهل منزل
چهل منزل به هر سنگی که خوردی سنگ هی خوردم
سرت را که بغل کردم ببوسم کعب نی خوردم
الا یا ایهاالساقی ادرکاسا و ناولها
شترها بی جهاز آمد فراوان گشت مشکلها
بگویم دختران رفتند بی محرم به محملها
چه ها بر ما گذشت آه ای برادر بین محفلها
عزیزم روضه ها باز است دل را آب و آتش کرد
فقط سربسته میگویم سکینه چند جا غش کرد
تو را از من گرفتند و عزا کردند عیدم را
بگویم چه کشیده ها که خوردم چه کشیدم را
نمیدیدند اگر نامحرمان شمع چکیدهم را
نشان میدادمت یک لاخه از موی سفیدم را
جوانی هام قربان سر تو که مقدس بود
همان بزم شراب شام بهر پیری ام بس بود
#وحید_عظیم_پور ۱۴۰۳
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اربعین
.
.
#اربعین
#زبانحال_حضرت_زینب
برگشتم ازسفر گل درخون طپيده ام
اي سرو سرفراز ببين قدخميده ام
وقتي دلم به خون جگر موج ميزند
گوئي كه من به جاي تودرخون طپيده ام
بابوسه برگلوي تورفتم زكربلا
باشوق بوسه اي به مزارت رسيده ام
شمعم كه ازشرارغمت آب گشته ام
گرقطره قطره برروي خاكت چكيده ام
ازكربلا به كوفه وازكوفه تابه شام
تنها به شوق ديدن رويت دويده ام
اززخم تازيانه ندارم شكايتي
زخم زبان زكوفي وشامي شنيده ام
ازجذبه نگاه توازروي نيزه بود
باخطبه ام حماسه اگرآفريده ام
داغ رقيه تودرآن شام غم نهاد
يك داغ ديگري به دل داغديده ام
باكلو له بار غم بسويت آمدم ولي
هرگز خلل نديدو نبيند عقيده ام
اين چامه اي كه گفت«وفابي»زقول من
تنها اشاره اي بود از آن چه ديده ام
#سیدهاشم_وفایی ✍
.
.
#زبانحال_حضرت_زینب
#راس_الحسین_علیه_السلام
از دیدن رویش مرا تحریم کردند
پیراهنش را بین خود تقسیم کردند
عشق مرا با خنجر کندی گرفتند
یک پیکر بی سر به من تقدیم کردند
#ابوذر_رئیس_میرزایی ✍
.
.
#زبانحال_حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
از من غریب تر احدی در جهان نبود
جانا فراق،حقّ من نیمه جان نبود
یک اربعین برای غمت گریه کرده ام
در صورتم به جز غم و اشک روان نبود
شرمنده ام که پیکر تو شد رها به خاک
آخر برای دفن تن تو زمان نبود
عصر دهم خمیده رسیدم به قتلگاه
دیدم به پهلوی تو به غیر از سنان نبود
دیگر پناه برد ربابت به آفتاب
میگفت روی پیکر تو سایه بان نبود
با دیدن علی به نوک نیزه ناله زد
ای کاش دست حرمله تیر و کمان نبود
رفتم میان مجلس نامحرمان به زور
بزم شراب جای من و دختران نبود
شمشیر و سنگ و نیزه و شلاق یک طرف
دردی شبیه تهمت و زخم زبان نبود
هرکس رسید بر رخ ما تازیانه زد
در این مسیر هیچکسی مهربان نبود
بودند مثل یاس ولی بعد کربلا
دیگر به جز بنفشه در این کاروان نبود
با دست خویش دخترکت خاک کرده ام
من را به سختجانیِ خود این گمان نبود
از ترس زجر بود که لکنت زبان گرفت
دیگر رقیه دختر شیرین زبان نبود
#اربعین
#سید_علیرضا_چاوشی
.
.
مرثیه بازگشت کاروان آل الله به شهر مدینه
#بازگشت_به_مدینه
#زبانحال_حضرت_زینب سلاماللّهعلیها
آمدم از سفر، مدینه سلام
خسته و خون جگر مدینه سلام
با شکوه و جلال رفتم من
دیده ای با چه حال رفتم من
وقت رفتن غرورِ من دیدی
آن شکوهِ عبورِ من دیدی
محملم پرده داشت یادت هست؟
جای دستی نداشت یادت هست
ثروت عالمین بود مرا
دلبری چون حسین بود مرا
دستِ عباس پرده دارم بود
علیِ اکبرم کنارم بود
هر زنی یک نفر مُلازم داشت
نجمه مه پاره ای چو قاسم داشت
کاروان آیه های کوثر داشت
روی دامان، رباب اصغر داشت
حال بنگر غریب و سرگشته
کاروان را چگونه برگشته
با غمِ عالمین آمده ام
زینبم ، بی حسین آمده ام
ای مدینه خمیده برگشتم
زار و محنت کشیده بر گشتم
با رسولِ خدا سخن دارم
بر روی دست پیرهن دارم
دل من شاکی است یا جدّاه
چادرم خاکی است یا جدّاه
سو ندارد ز گریه چشمانم
پینه بسته ببین به دستانم
خاطرت هست ناله ها کردم
دست بر سر تو را صدا کردم
از حرم سویِ او دویدم من
هر چه نادیدنی ست دیدم من
من غروبی پر از بلا دیدم
شاه را زیر دست و پا دیدم
آن چه را کس ندیده من دیدم
صحنۀ دست و پا زدن دیدم
خنجری کُند و حنجری دیدم
تَه گودال پیکری دیدم
آه جَدّاه امان ز صوتِ حزین
جملۀ آخرم به اُمّ بنین
پسرت تکیه گاه زینب بود
مرد بود و سپاه زینب بود
پسر تو ز زین اسب افتاد
ضربه هایِ عمود کار دستش داد
او زمین خورده و بلند نشد
سرِ او روی نیزه بند نشد
بعد عباس قلبم آزُردند
تا زمین خورد ، معجرم بُردند
#قاسم_نعمتی ✍
#ورود_مدینه
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
.