eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
278 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ 🍁 عمر سفر آمد به سر مدینه داغ دلم شد تازه تر مدینه فریاد زن اعلام کن خبر ده برگشته زینب از سفر مدینه از کربلا و شام و کوفه سوغات آورده ام خون جگر مدینه هم داده ام از دست شش برادر هم دیده ام داغ پسر مدینه از کاروان بی حسین و عباس ام البنین را کن خبر مدینه گردیده جسم یوسف پیمبر از قلب زینب پاره تر مدینه پیراهن او را بگیر از من بر مادرم زهرا ببر مدینه بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه جان مرا لب تشنه سر بریدند هجده عزیزم را به خون کشیدند  هم پیکرش را پاره پاره کردند هم سینه اش را از سنان دریدند گه دور خیمه گه به دور مقتل با کعب نی دنبال ما دویدند با کام خشک از هیجده عزیزم بین دو نهر آب سر بریدند از کربلا تا شام لحظه لحظه رأس حسینم را به نیزه دیدند اعضای او گردیده سوره سوره آیات قرآن از لبش شنیدند حالا که آمد این سفر به پایان اکنون که از ره کاروان رسیدند بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه دادم ز کف گل های پرپرم را عبدالله و عباس و اکبرم را راهم مده راهم مده که با خود نآورده ام گل های پرپرم را دیدم به روی شانة ذبیحم با کام عطشان ذبح اصغرم را تا سر بریدند از تن حسینم دیدم لب گودال مادرم را وقتی سکینه تازیانه می خورد کردم صدا جد مطهرم را دردا که با پیشانی شکسته دیدم به نی رأس برادرم را تا بر حسین خود کنم تأسی بر چوبة محمل زدم سرم را یک روزه یک باغ گلم خزان شد از دست دادم یار و یاورم را بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه عریانِ تن در خون شناورش بود پیراهنش گیسوی دخترش بود آبی که زخمش را به قتلگه شست در آن یم خون اشک مادرش بود وقتی که جسمش را به بر گرفتم لب های من بر زخم حنجرش بود یک سوی او نعش علی اکبر یک سوی او دست برادرش بود من زائر جسمش کنار گودال زهرا به کوفه زائر سرش بود پیشانی اش را جای سنگ دشمن نقش سم اسبان به پیکرش بود با من بنال از داغ آن شهیدی کز نوک نی چشمش به خواهرش بود از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر بر زخم دیگر زخم دیگرش بود بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه (استاد سازگار) ‌...__________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
. به آغوش مدینه عاقبت مادر رسیدم من اگر چه قد کمان و مو سپیدم،روسفیدم من تو میدانی چه آمد بر سرم، ای مادر خسته هر آنچه از مدینه تا مدینه بود، دیدم من مپرس از من، چرا پس کاروانت بی حسین آمد که دیدم ذبح اعظم را به گودال و خمیدم من چه اوضاعی، چه احوالی، چه طوفانی، چه گودالی غباری آمد و دیگر حسینم را ندیدم من خدا میخواست او را کشته، من را دربدر بیند به امر حق بلا و داغ را بر جان خریدم من دمی که اسب بی صاحب به خیمه غرقِ خون آمد ز خود بیخود شدم مادر، گریبان می دریدم من چه گویم مادر مظلومه، بهتر که ندیدی تو چه جوری از حرم تا قتلگه را میدویدم من دو دستم را که زیر نعش او بُردم، به او گفتم: نه از حق نا امیدم من، نه از تو دل بریدم من به او گفتم برادر جان؛ صبوری میکنم اما دعایم کن، که خود راه اسارت برگزیدم من منم اُم المصائب دخترِ اُم اَبیهایم چهل منزل همه بارِ ولایت را کشیدم من قسم بر آن مصیبتهای سنگینِ تو در کوچه مصیباتِ تو را، از شام تا کوفه چشیدم من به ناموسِ علی هم شام، هم کوفه، جسارت شد جواب یاحسینم، حرفهای بَد شنیدم من مکرر معجر پاره، مکرر گوش و گوشواره مکرر چادر خاکی، خود از نزدیک دیدم من چگویم یا رسول الله، شرم از درد دل دارم از آن چشمانِ هیزی که هزاران خار چیدم من در آن مجلس که بیگانه یتیمت را کنیرك خواند فقط با حربة نفرین، نفسهایش بریدم من قسم بر پرچم عباس، فاتح آمدم مادر قسم بر چادر خاکی علمدار رشیدم من بنام نامیِ حیدر سخن آغاز چون کردم سپاهِ کوفه را با خطبه ام از هم دریدم من دوباره بعد دهها سال شد نام علی زنده پیام کربلا دادم، سفیر هر شهیدم من خرابه رفتم اما دینِ حق آباد شد تا حشر به این فتح و ظفر با دختری کوچک رسیدم من ز کلُ یومٍ عاشورا هزاران اربعین خیزد و دشمن نا امید اما ز دل غرق امیدم من محمود ژولیده .‌...__________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
. امید ِ نا امیدم ای مدینه دل خسته رسیدم ای مدینه سرا پایم نشان از غصه دارد به دل داغ شهیدم ای مدینه مرا سختست دیدار تو امروز حسینم را ندیدم ای مدینه مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را خبر کن سرو تو قدش خمیده گل نیلوفرت خورده کشیده دویده روی صحرای مغیلان به دنبال سرش خولی دویده همه بردند چون گوشواره ها را ز گوش لاله هایت خون چکیده مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مادرم را خبر کن از سفر بر گشته زینب خبر کن بی برادر گشته زینب به ضرب تازیانه تا چهل بار کبودی پای تا سر گشته زینب به راس روی نیزه تا چهل بار به هر منزل برابر گشته زینب مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را خبر دِه از من آشفته احوال مرا داغ حسینش برده از حال پرستویی که تو دادی نوازش نمانده در تن زخمش پر و بال تمام عمر زینب یک نفس بود که آن هم شعله شد در بین گودال مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را اگر خواهد خبر از این حزینه که حالا آمدم سوی مدینه خدا شاهد بود بودم سپر من برای اُم کلثوم و سکینه ولی نگذاشتم آن دم ببینند نشسته شمر ملعون روی سینه مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را خبر کن پیکرش را دوره کردند به روی نی سرش را دوره کردند نبودی ای مدینه تا ببینی که تنها خواهرش را دوره کردند برای کَندن یک گوشواره سه ساله دخترش را دوره کردند مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را محسن غلامحسینی✍ __________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
. عمر سفر آمد به سر مدینه داغ دلم شد تازه تر مدینه فریاد زن اعلام کن خبر ده برگشته زینب از سفر مدینه از کربلا و شام و کوفه سوغات آورده ام خون جگر مدینه هم داده ام از دست شش برادر هم دیده ام داغ پسر مدینه از کاروان بی حسین و عباس ام البنین را کن خبر مدینه گردیده جسم یوسف پیمبر از قلب زینب پاره تر مدینه پیراهن او را بگیر از من بر مادرم زهرا ببر مدینه بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه جان مرا لب تشنه سر بریدند هجده عزیزم را به خون کشیدند هم پیکرش را پاره پاره کردند هم سینه اش را از سنان دریدند گه دور خیمه گه به دور مقتل با کعب نی دنبال ما دویدند با کام خشک از هیجده عزیزم بین دو نهر آب سر بریدند از کربلا تا شام لحظه لحظه رأس حسینم را به نیزه دیدند اعضای او گردیده سوره سوره آیات قرآن از لبش شنیدند حالا که آمد این سفر به پایان اکنون که از ره کاروان رسیدند بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه دادم ز کف گل های پرپرم را عبدالله و عباس و اکبرم را راهم مده راهم مده که با خود نآورده ام گل های پرپرم را دیدم به روی شانة ذبیحم با کام عطشان ذبح اصغرم را تا سر بریدند از تن حسینم دیدم لب گودال مادرم را وقتی سکینه تازیانه می خورد کردم صدا جد مطهرم را دردا که با پیشانی شکسته دیدم به نی رأس برادرم را تا بر حسین خود کنم تأسی بر چوبة محمل زدم سرم را یک روزه یک باغ گلم خزان شد از دست دادم یار و یاورم را بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه عریانِ تن در خون شناورش بود پیراهنش گیسوی دخترش بود آبی که زخمش را به قتلگه شست در آن یم خون اشک مادرش بود وقتی که جسمش را به بر گرفتم لب های من بر زخم حنجرش بود یک سوی او نعش علی اکبر یک سوی او دست برادرش بود من زائر جسمش کنار گودال زهرا به کوفه زائر سرش بود پیشانی اش را جای سنگ دشمن نقش سم اسبان به پیکرش بود با من بنال از داغ آن شهیدی کز نوک نی چشمش به خواهرش بود از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر بر زخم دیگر زخم دیگرش بود بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه ........__________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
. سوی دروازه های شهر نبی کاروانی زدور می آید کاروانی که از میانه ی آن عطر عشق و حضور می آید زودتر زانکه قافله برسد قاصدی آمده ز جانبشان قاصدی که سیاه پوشیده مو پریشان و دیده اش گریان در میان مدینه با ناله میدود داد میزند: مردم "پور شیر خدای را کشتند عوض چند کیسه ی گندم همه از خانه ها برون آیید حاجی داغ دیده آمده است دختر سید زنان جهان قدو بالا خمیده آمده است بین پس کوچه های شهر آنروز کودکی ناله ی بشیر شنید ناخود آگاه سوی دروازه با قدمهای کوچکش بدوید این پسر کیست کانچنین رویش زده بر روی دست کوکب و ماه یک نفر گفت هاشمی باشد؟ نوه ی حیدر است عبیدالله آن یکی گفت : این گل زیبا آخرین کودک ابالفضل است مونس غصه های ام بنین پسر کوچک اباالفضل است دیگری گفت :چهره ی عباس از کمان دو ابرویش پیداست پنج سالش نگشته گرچه هنوز قدرت او به بازویش پیداست قافله آمد و عبیدالله در هیاهوی شیون و فریاد دید آید بسوی او یک مرد او که باشد؟ پسرعمو سجاد عمه زینب زدور شیون کرد شهر را غرق شور وآتش کرد ام کلثوم از نفس افتاد یاد زیبایی علمکش کرد سیدالساجدین به اشک روان شعر ذبح عظیم می خواند طفل عباس را نموده بغل او "فا ما الیتیم" می خواند* گاه بوسد لبان زیبایش گاه بوسه زند به بازویش اشک میریزد و به حال غریب میبرد دست بین گیسویش ناگهان شهر از نفس افتاد بغض شهر مدینه شد سنگین زینب از ناقه خویش را انداخت چونکه از ره رسید ام بنین مادر ساقی و خدای ادب دستهای عقیله را بوسید با دو چشمی ز اشک آکنده پرسشی را ز زینبش پرسید گفت: بی بی تصدق سرتان مجلس آرای عالمینم کو ذوالجناحش چرا هویدا نیست زینب من بگو حسینم کو زینبم گیسوی سیاه شما از چه رو اینچنین سپید شده ازچه رو روی دستهای شما تاول و جای بند غنچه زده؟ ناله زد دختر امیر عرب گشت افلاک جمله مدهوشش گفت ام البنین مپرس مپرس رفت در جان پناه آغوشش سر پاک برادر من را از بدن از قفا جدا کردند حجت الله را به دشت بلا کوفیان خارجی صدا کردند درمیان دو نهر آب روان گشت یک طفل شیرخواره شهید پیش چشمان بیقرار رباب دست و پا زد ز گاهواره پرید دعبل خسته دل دگر بس کن قلب عالم ز شعر تو خون شد دیده ی عرشیان از این مطلب به خدا هم چو رود جیحون شد .........__________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
. بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ آمدم از سفر، مدینه سلام خسته و خون جگر مدینه سلام با شکوه و جلال رفتم من دیده ای با چه حال رفتم من وقت رفتن غرورِ من دیدی آن شکوهِ عبورِ من دیدی محملم پرده داشت یادت هست؟ جای دستی نداشت یادت هست ثروت عالمین بود مرا دلبری چون حسین بود مرا دستِ عباس پرده دارم بود علی اکبرم کنارم بود هر زنی یک نفر مُلازم داشت نجمه مه پاره ای چو قاسم داشت کاروان آیه های کوثر داشت روی دامان رباب اصغر داشت حال بنگر غریب و سرگشته کاروان را چنین که برگشته با غمِ عالمین آمده ام کن نظر بی حسین آمده ام ای مدینه خمیده برگشتم زار و محنت کشیده بر گشتم با رسولِ خدا سخن دارم بر سرِ دست پیرهن دارم دل من شاکی است یا جدّاه چادرم خاکی است یا جدّاه سو ندارد ز گریه چشمانم پینه بسته ببین به دستانم خاطرت هست ناله ها کردم دست در سر تو را صدا کردم از حرم سویِ او دویدم من هر چه نادیدنیست دیدم من من غروبی پر از بلا دیدم شاه را زیر دست و پا دیدم آن چه را کس ندیده من دیدم صحنۀ دست و پا زدن دیدم خنجری کُند و حنجری دیدم تَه گودال پیکری دیدم آه جَدّاه امان ز صوتِ حزین جملۀ آخرم به اُمّ بنین پسرت تکیه گاه زینب بود مرد بود و سپاه زینب بود پسر تو ز زین اسب افتاد ضربه هایِ عمود کار دستش داد او زمین خورده و بلند نشد سرِ او روی نیزه بند نشد ..........__________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
. از میان غباری از اندوه از دل ریگهای صحرا ها کاروانی ز راه آمده بود کاروان قبیله ی دریا تا که پرسید از مدینه بشیر کيست درشهرتان بزرگ شما همه گفتند بیت ام بنین هست در کوچه ی بن الزهرا دید در کوچه ی بنی هاشم درب آتش گرفته ای وا شد پیشتر از تمام خانم ها مادری همچو کوه پیدا شد ديد در احترام مردم شهر به سوی کارون قدم برداشت رفت اما ز راه خود برگشت و به لب ناله ای مکرر داشت زیر لب گفت باز هم نرسید آنکه محو پریدنش بودم باز این کاروان نبود آنکه چشم بر راه دیدنش بودم حیف شد که نیامد و من هم نشنیدم سلام عباسم وندیدم دوباره پیش حسین پیش زینب قیام عباسم داشت او سمت خانه بر می گشت ناگهان ناله ای صدایش کرد زن پیری میان قافله باز مادرش خواند و در عزایش کرد زیر چادر به زیر گرد و غبار چهره ای سوخته پر از چین داشت خوب معلوم بود از سر و وضعش دیده ای تار و گوش سنگین داشت گفت:حق ميدهم كه نشناسي خواهری را که بی برادر شد دخترت را كه پاي گودالي قدكمان بود قدكمانترشد شانه ام جای دوش طفلانت زیر رگبار خیزران ها سوخت جرم زنجیر ها که جا وا کرد پوست تا مغز استخوانها سوخت مادرم،خوب شد ندیدی تو شمر به روی سینه اش جا شد وقت غارت كه شد خودم ديدم سر یک پیرهن چه دعوا شد ...........__________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
. غمِ دلِ اُمّ بنینه غمت روضه ی بازه چهره ی درهمت خیلی عوض شدی عزیز دلم منو حلال کن اگه نشناختمت اشک غریبی توی چشمام نشست مثل سر تو پشت من هم شکست زینبِ من بیا بگو دروغه این که میگن حرمله دستاتو بست حقیقته انگاری خواب نبودم ناراحتم پیش رباب نبودم بدجوری آبرو ریزی کرده شمر کاشکی من از بنی کلاب نبودم آسمونم رو بی قمر كی ديده پروانه ی بدون پر كی ديده ام بنين بهم نگی حق داری ام بنين بی پسر كی ديده سربریدن امید و احساسمو تبر زدن ساقه های یاسمو خواستی چهارتا قبر اگه بسازی کوچیک درس کن واسه عباسمو رفت و دل اهل حرم خالی شد دست امیر لشگرم خالی شد یه جور زدن با تیر به چشم نازش کاسه ی چشم پسرم خالی شد توو علقمه راهشو بند آوردن چی به روز قد بلند آوردن گریه م از اینه توی بزم شراب سرش رو با بگو بخند آوردن سراغشو از این و اون میگیرم جونی ندارم ولی جون میگیرم حالا که مادر نداره حسینم خودم میام براش زبون میگیرم بهم بگو كه نور عينم كجاست بگو غريب عالمينم كجاست جمعيت كاروونت كم شده فقط بگو، بگو حسينم كجاست روزی که رفت فکر اجل نکردم پیشش به دلشورم محل نکردم نخواستم حس کنه که بی مادره عباسمو اگه بغل نکردم گفتی تموم دشتو دشمن گرفت تک تک بچه هامو از من گرفت زینب من بگو آخر کی اومد؟! سر حسینمو به دامن گرفت عزیزم از روزیکه راه دور رفت شادی دیگه از این دل صبور رفت نمیتونم باور کنم هنوزم سر حسینم میون تنور رفت مردمِ شهر سر به سرم نذارید زخم زبون رو جیگرم نذارید گریه ی من فقط برا حسینه گریه مو پای پسرم نذارید غمَم ربابه که به غم اسیره طفل خیالیشو رو دست میگیره شبا هی از خواب میپره هی میگه آبش بدید ، آبش ندید ، میمیره رباب نميشه با غم تو سر كرد بدون گريه شبارو سحر كرد درد منو درد تو مثل همه حرمله دوتامونو بى پسر كرد شعر از گروه " " .________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
. ✍ به آغوش مدینه عاقبت مادر رسیدم من اگر چه قد کمان و مو سپیدم،روسفیدم من تو میدانی چه آمد بر سرم، ای مادر خسته هر آنچه از مدینه تا مدینه بود، دیدم من مپرس از من، چرا پس کاروانت بی حسین آمد که دیدم ذبح اعظم را به گودال و خمیدم من چه اوضاعی، چه احوالی، چه طوفانی، چه گودالی غباری آمد و دیگر حسینم را ندیدم من خدا میخواست او را کشته، من را دربدر بیند به امر حق بلا و داغ را بر جان خریدم من دمی که اسب بی صاحب به خیمه غرقِ خون آمد ز خود بیخود شدم مادر، گریبان می دریدم من چه گویم مادر مظلومه، بهتر که ندیدی تو چه جوری از حرم تا قتلگه را میدویدم من دو دستم را که زیر نعش او بُردم، به او گفتم: نه از حق نا امیدم من، نه از تو دل بریدم من به او گفتم برادر جان؛ صبوری میکنم اما دعایم کن، که خود راه اسارت برگزیدم من منم اُم المصائب دخترِ اُم اَبیهایم چهل منزل همه بارِ ولایت را کشیدم من قسم بر آن مصیبتهای سنگینِ تو در کوچه مصیباتِ تو را، از شام تا کوفه چشیدم من به ناموسِ علی هم شام، هم کوفه، جسارت شد جواب یاحسینم، حرفهای بَد شنیدم من مکرر معجر پاره، مکرر گوش و گوشواره مکرر چادر خاکی، خود از نزدیک دیدم من چگویم یا رسول الله، شرم از درد دل دارم از آن چشمانِ هیزی که هزاران خار چیدم من در آن مجلس که بیگانه یتیمت را کنیرك خواند فقط با حربة نفرین، نفسهایش بریدم من قسم بر پرچم عباس، فاتح آمدم مادر قسم بر چادر خاکی علمدار رشیدم من بنام نامیِ حیدر سخن آغاز چون کردم سپاهِ کوفه را با خطبه ام از هم دریدم من دوباره بعد دهها سال شد نام علی زنده پیام کربلا دادم، سفیر هر شهیدم من خرابه رفتم اما دینِ حق آباد شد تا حشر به این فتح و ظفر با دختری کوچک رسیدم من ز کلُ یومٍ عاشورا هزاران اربعین خیزد و دشمن نا امید اما ز دل غرق امیدم من ........................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. مرثیه بازگشت کاروان آل الله به شهر مدینه سلام‌اللّه‌علیها آمدم از سفر، مدینه سلام خسته و خون جگر مدینه سلام با شکوه و جلال رفتم من دیده ای با چه حال رفتم من وقت رفتن غرورِ من دیدی آن شکوهِ عبورِ من دیدی محملم پرده داشت یادت هست؟ جای دستی نداشت یادت هست ثروت عالمین بود مرا دلبری چون حسین بود مرا دستِ عباس پرده دارم بود علیِ اکبرم کنارم بود هر زنی یک نفر مُلازم داشت نجمه مه پاره ای چو قاسم داشت کاروان آیه های کوثر داشت روی دامان، رباب اصغر داشت حال بنگر غریب و سرگشته کاروان را چگونه برگشته با غمِ عالمین آمده ام زینبم ، بی حسین آمده ام ای مدینه خمیده برگشتم زار و محنت کشیده بر گشتم با رسولِ خدا سخن دارم بر روی دست پیرهن دارم دل من شاکی است یا جدّاه چادرم خاکی است یا جدّاه سو ندارد ز گریه چشمانم پینه بسته ببین به دستانم خاطرت هست ناله ها کردم دست بر سر تو را صدا کردم از حرم سویِ او دویدم من هر چه نادیدنی ست دیدم من من غروبی پر از بلا دیدم شاه را زیر دست و پا دیدم آن چه را کس ندیده من دیدم صحنۀ دست و پا زدن دیدم خنجری کُند و حنجری دیدم تَه گودال پیکری دیدم آه جَدّاه امان ز صوتِ حزین جملۀ آخرم به اُمّ بنین پسرت تکیه گاه زینب بود مرد بود و سپاه زینب بود پسر تو ز زین اسب افتاد ضربه هایِ عمود کار دستش داد او زمین خورده و بلند نشد سرِ او روی نیزه بند نشد بعد عباس قلبم آزُردند تا زمین خورد ، معجرم بُردند .
. با نور استجابت و ایمان عجین شدی وقتی که با ولی خدا همنشین شدی عطر بهشت در نفست موج می‌زند حالا دگر تو بانوی خُلدبرین شدی زهرا که رفت دلخوشی از خانه رفته بود تو آمدی و این همه شورآفرین شدی بی‌شک برای مادری زینب و حسین شایسته‌ای که فاطمهٔ دومین شدی... با خود دوباره خاطره‌ها را مرور کن از روزهای خوب مدینه عبور کن این روزها که خاطره‌ها همدمت شدند تنها انیس قلب پر از ماتمت شدند چندی‌ست پاره‌های دلت رفته‌اند آه تو مانده‌ای و نم‌نم این اشک گاه‌گاه با قلب تو حکایت هجران چه‌ها نکرد یک لحظه هم تو را غم و غربت رها نکرد تنگ غروب بود و دلت ناگهان گرفت مانند چشم ابری تو آسمان گرفت پر شد ز عطر سیب غریبی هوای شهر پیچید بوی پیرهنی در فضای شهر مثل نسیم کوچه به کوچه خبر وزید: مادر بیا که قافلهٔ کربلا رسید یک شهر چشم منتظر و اشک بی‌امان برگشته است از سفر عشق کاروان برگشته با تلاطم اشک و خروش آه دارد هزار خاطره از دشت و خیمه‌گاه تو می‌رسی و روضه هم آغاز می‌شود بغض از گلوی خاطره‌ها باز می‌شود هرکس نشسته گوشه‌ای و روضه‌خوان شده اما سکینه با دل تو همزبان شده هم‌ناله با دو چشم ترت، حرف می‌زند از جای خالی پسرت حرف می‌زند: یادش بخیر لحظهٔ شیرین گفتگو یادش بخیر زمزمه‌های عمو عمو یادش بخیر دیدهٔ بیدار کربلا شب‌ها صدای پای علمدار کربلا یادش بخیر مشک و علم در دو دست او آرامش تمام حرم در دو دست او سقای عشق و آب و ادب بود ماه تو نام‌آور تمام عرب بود ماه تو داغ تو تازه‌تر شده با حرف‌های او وقتش شده تو روضه بخوانی برای او رو می‌کنی به او که فدایت سکینه جان جانم فدای حُجب و حیایت سکینه جان شاید نگاه توست به قدّ خمیده‌ام یا این‌که شرم می‌کنی از اشک دیده‌ام دیگر شکسته قامت ام‌البنین، بخوان از روضه‌های ماه من ای نازنین، بخوان نام‌آوران به شوکت او بُرده‌اند رشک در علقمه چه شد که به دندان گرفت مشک؟ از چشم خون گرفته برایم سخن بگو از ماجرای تیر سه‌ شعبه به من بگو آخر چگونه بر سر ماهم عمود؟... آه دستی مگر به پیکر سقا نبود؟... آه شرمنده‌ام ز روی تو و مادرت رباب شرمنده‌ام اگر نرسیده به خیمه آب قلب مرا بیا تو رها از ملال کن آرام جان من! پسرم را حلال کن ✍ .