.
#ورودیه
#شب_دوم_محرم
آه دل
دراین جا کرده ای منزل برادر
نشاندی برزمین محمل برادر
دلم دراین بیابان غرق غم شد
چه آهی می کشی از دل برادر
منزل آخر
درون سینه ام توفان به پا شد
دل غم دیده ام ماتم سرا شد
شنیدم منزل آخر رسیدم
میان کربلا دل پربلاشد
#سیدهاشم_وفایی✍
#ورودیه_کربلاء
.
.
#مرثیه
#شب_دوم_محرم
پستی بلندیهای آن جنجال دارد
این سرزمین تل دارد و گودال دارد
اینجا هزاران نیزه و شمشیر و خنجر
از کاروانت قصد استقبال دارد
شش ماههات بد خواب خواهد شد یقیناً
این سرزمین بسیار قیل و قال دارد
غارتگران بازارشان گرم است اینجا
هر زیوری آوردهای دلال دارد
از نسل پاک مرتضی بودن حرام است
اینجا علی اکبر شدن اشکال دارد
از لاله کی خالی شود این دشت و صحرا
تا هر شهیدی پیکر پامال دارد
هر کس که نعل تازهای دارد به مرکب
ملک ری و دنیا به او اقبال دارد
خاری که میروید سر ناسازگاری
با هر یتیم و دختر ِکمسال دارد
#سعیده_کرمانی ✍
.
.
#شب_دوم_محرم
#ورودیه به کربلا
در بیابانی از عطش لبریز
کاروانی غریب می آید
از لب هر کجاوه ای با آه
ناله ی یا مجیب می آید
کاروانی ز مکه برگشته
آمده تا که حج تمام کند
کعبه دنبال قافله آید
تا به این قبله استلام کند
پای خورشید خسته تاول زد
بسکه دنبال نور قافله بود
آسمان با تمام وسعت خویش
خاک پای عبور قافله بود
کربلا در دلش چه غوغایی ست
که بهارش ز راه می آید
برسانید بی پناهان را
که جهانْ تکیه گاه می آید
بر تن ناقه ها حریر بهشت
گرمی آفتاب بی تآثیر
مشک ها سلسبیل می بردند
بادها بود تحت امر امیر
دور ماه قبیله وقت نزول
آسمانی پر از محارم بود
لشکری تا فدای او بشود
فقط از او اشاره لازم بود
چه صفی بسته اند زانوها
تا رکاب پرِ عقیله شوند
هیجده تا ستاره آمده اند
سایه سار سرِ عقیله شوند
آفتاب آمده به پابوسِ
ماه در پرده ی حیای حسین
اولین بار می رسد امروز
پای زینب به کربلای حسین
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شب_دوم
#حسن_کردی
.
.
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_دوم_محرم
#ورودیه
بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست
کسی که با تو می آید سفر دیگر پریشان نیست
کنارِ تو کسی دلواپسِ خار مغیلان نیست
بیابان گَردمان کردی، ولی زینب پریشان نیست
اگر در به درِ کوه و بیابانم کنی عشقست
اگر زخمیِ صد خارِ مغیلانم کنی عشق است
پریشانم کنی عشق است،حیرانم کنی عشق است
اگر دنبال معشوق است دل،دنبالِ سامان نیست
بپرسی جای جای کربلا را شرح خواهم داد
بپرسی مو به موی ماجرا را شرح خواهم داد
مسیر کوفه تا شامِ بلا را شرح خواهم داد
هر آنچه از تو پنهان نیست،از من نیز پنهان نیست
برادر جان تو ثارالله، ثارالله دیگر من
حسینِ قبلِ خنجر تو،حسینِ بعدِ خنجر من
تجلی میکنم در تو،تجلی میکنی در من
شهادت یا اسارت هر دو آغاز است،پایان نیست
بنه پا بر زمین،این خاک ها مشتاقُ لبریزند
تمام دختران یک یک مُژه بر پات میریزند
نباید هم به مهمان داریت این قوم برخیزند
چرا که خلق میدانند صاحبِ خانه مهمان نیست
میانِ کاروانِ تو ندیدم غیر زیبایی
جوانان رشید و نونهالانِ تماشایی
به همره بارِ گل اورده ام آن هم چه گل هایی
غلط گفته هرآنکه گفته که این صحرا گلستان نیست
نقاب افکن مرا با مظهر حق رو به رو گردان
طنابی گردنِ زینب ببند و کو به کو گردان
همان گونه که مردی از شهادت نیست رو گردان
به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست
محال است از میانِ خیمه آهِ سرد برخیزد
ز کوهِ صبرِ من حتی نشان درد برخیزد
اگر زن شیر زن باشد،به جنگ مرد برخیزد
بجنگم با سنان؟ هرگز سنان که جزوِ مردان نیست
به زیر سایبانِ قد و بالای تو می خوابيم
من و این کاروان از چشمه ي فیض تو سیرابیم
نه اینکه دست ما دور است از آب و پیِ آبیم
فراتِ بی لیاقت لایقِ لبهای طفلان نیست
چه خوشبخت ست طفلی که به حلقومش نگات اُفتد
چه خوشبخت ست آنكس كه روی نعشش عبات اُفتد
یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات اُفتد
دلِ سلطانِ عالم را بدست آوردن آسان نیست
به طفلانِ تو گریه بر پدر کردن نمی آید
به زینب معجرِ پاره به سر کردن نمی آید
برادر جان به ما اصلاً سفر کردن نمی آید
کسی در خیمه های ما به جز شش ماه خندان نیست
صدا زد:آی مَردم! این شهید ما مسلمان است
بزرگِ خاندانم را نمی بینید عریان است
جوابِ قاریِ قرآنِ زینب بوسه باران است
جوابِ قاریِ قرآنِ زینب سنگ باران نیست
#علی_اکبر_لطیفیان✍
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_دوم_محرم_ورودیه
قلم شدم بنویسم قسم به باور زینب
قسم به عشق ، حسین است نامِ دیگر زینب
حسین اول زینب حسین آخر زینب
دخیلِ چادر او آسمان و هفت فلک هم
فقیرِ درگَهِ او تا همیشه نان و نمک هم
نَه ما که مُلک و مَلک هم به زیر شهپرِ زینب
ملیکهی ملکوت و جلیلهی جبروت و
بهشتِ هر بَرَهوت و تمام ، غرق ثبوت و
و روشن است عَوالم به نورِ انورِ زینب
اگر به خُطبه نشیند علیست در کلماتش
اگر که جلوه کند فاطمه است در جلواتش
که زنگِ قافلهی عشق هم مسخر زینب
خداست مَحوِ حجابش نبیاست ماتِ نقابش
حسن زمانِ نمازش گرفته است به قابش
تمامِ خانهی زهرا به گِردِ محورِ زینب
اگر که پَرده تکانَد زمین به خاک نشاند
و هرچه هست در عالم به دورِ خویش دَوانَد
که میبَرند همه روزی از در زینب
حمایل است برایش دو تیغِ اَبروی عباس
نشسته نقشِ قدومش به رویِ زانوی عباس
به سینه است دو دستش همیشه در بَرِ زینب
صدای اکبرش آمد دَمِ اذان که رسیدیم
قدم گذار بر این خاک عمه جان که رسیدیم
دلش گرفت از اینجا دلِ مطهر زینب
برادران همه هستند در این زمان همه هستند
هزار شکر به گِردش که مَحرمان همه هستند
دو صف شدند رَوَد خیمه لشکرِ زینب
رسید و دید بلا را شنید همهمهها را
نشست و ریخت به معجر غبارِ کرببلا را
به گریه گفت مَرو آه حسین از سرِ زینب
چقدر حول و هیاهو چقدر نیزه در آنسو
چقدر تیغِ بلند و چقدر تیرِ سه پهلو
قسم به اینهمه بانو قسم به مادرِ زینب
بجای آب فقط سنگ و خار و سراب است
صدای نالهی من نَه که التماس رُباب است
بیا بزن دو سه باره گِره به معجرِ زینب
گذشت روزِ دهم شد دو طفلِ سوخته گُم شد
دوباره شانهی خانم اسیرِ زخمِ صدم شد
میانِ خیمه و گودال دویده یکسره زینب
چقدر نیزه کشیده میان دشت دویده
چقدر خورده زمین و گمان کنم که بُریده
و خیره مانده به جایی نگاهِ آخر زینب
دوید شیرزن آمد به جنگ تن به تن آمد
رسید موقعِ غارت برای پیرهن آمد
ولی چه دیر رسید و شکست پیکر زینب
میان آنهمه دشمن صدا زد ای سرِ بی تن
حرامی است و حرامی حسین چشم تو روشن
هزار دشمن و یک زن همه برابر زینب
به ناله گفت نخندید به خاک و خون ننشانید
به داد گفت نَدُزدید به هر طرف نکشانید
زد آنقدر زِ جگر داد سوخت حنجرِ زینب
"سری به نیزه بلنداست در برابر زینب
خداکند که نباشد سر برادر زینب"
رسیده ناقه* کجایی امیر لشکرِ زینب
*در مقاتل آمده است امام سجاد علیهالسلام که ناقهی عریان من لنگ و علیل و ناقهی عمه مان لاغر و استخوانی بود.
(حسن لطفی)
#ورودیه #شب_دوم_محرم
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_دوم_محرم
روی پرهای فرشته کعبهای عالی مقام
میرود در بینِ صحرا میرود بیتُالحرام
میرود دریا ، به دنبالش مدینه مثل رود
میرود باران ، به دنبالش مدینه تشنه کام
آفتابِ مکه در محمل نشست و بار بست
صبح و شامِ مکه بعد از آن فقط شد شام شام
رد شد از یثرب رسولالله فرمود: الوداع
رد شد از سمتِ نجف شاه نجف گفتا سلام
کیست او نورِ مفاتیحالجنانی مستجاب
کیست او طوفانی از نهجالبلاغه در کلام
کیست او وقتی که زهرا را ادامه میدهید
حجةالله است زهرا دخترش قائم مقام
فاطمه وقتی تجلی کرد زینب نام شد
فاطمه شبهای قدر و زینبش ماه صیام
کیست: اقیانوس آرام است اما با حسین
مرتضایی در حجاب و ذوالفقاری در نیام
کیست زینب ابتدایِ حاء و سین و یا و نون
کیست زینب انتهای شعرهای ناتمام
حق بده عُمان اگر از زینباللهی نوشت
حیرتش بود و خودش با واژههای خام خام
این علی یا فاطمه یا که حسن یا که حسین...
در شگفتم از زنی اینگونه دارد چند نام
آسمان در کُلِ عمرِ آسمانیاش ندید
از تمامیِ برادرها کنارش جز قیام
سایهاش را چشم همسایه ندیده نیم قرن
سایهاش هرچند باشد بر دو عالم مستدام
کَس ندیده کوه را وقتی که میآید چنین
کَس ندیده چادری اینگونه غرقِ استلام
کربلا در کربلا آمد اگر زینب رسید
کربلا شد کربلا با نام زینب والسلام
بین عرش و فرش حائل زانویِ عباس بود
ورنه عالم را نباشد طاقتِ آن نیم گام
در شگفتم از زمینی که تحمل میکند
تا که او آهسته بگذارد قدم با احترام
جعفر و عون و محمد قاسم و اکبر همه
گِرد او هستند گیرند از دو دستش هرکدام
گِرد گردش از برادرها شلوغ افسوس گفت :
آه از حُسنِ شروع وای از حُسنِ ختام
چار پرده روی محمل داشت اما عاقبت
دید طوفان شد زمین خونین هوا شد سرخ فام
پردههای محملش را با حرم آتش زدند
میدود دنبال دخترها خدایا در خیام
خوب شد این صحنه را چشم عزیزانش ندید
شاه بانویی زمین اُفتاد در بینِ عوام
هرچه خانم گفت عباسم ولی او پانشد
وای از احوالِ زینب وای از چشم حرام
عاقبت همسایهها دیدند او را بر زمین
عاقبت او دید شاگردانِ خود را رویِ بام
سختتر از هر جراحت دیدن لبخند بود
از مسلمانهای کوفه از یهودیهای شام
جای طفلان یتیم خسته بیبی ، خورد خورد
تازیانه جای آب و خیزران جای طعام
دید وقتی که کنیزش نان تعارف میکند
خواست از آنجا رود اما امان از ازدحام....
(حسن لطفی)✍
#ورودیه
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_دوم_محرم_ورودیه
شش ماه راه آمد که راه غم بگیرد
شش ماه آمد بر دلش مرهم بگیرد
اما رسیده مجلس ماتم بگیرد
جایی که دلها را غم عالم بگیرد
حق دارد این خانوم قلبش غم بگیرد
این کیست این نامی نفسگیر است زینب
این کیست معنای تفاسیر است زینب
بالاتر از درک تعابیر است زینب
او کاف و هاء و یاء تقدیر است زینب
باید که شام و کوفه را باهم بگیرد
با محملی که راهدار آن خلیل است
با کعبهای که پردهدارش جبرئیل است
با پردهای که آفتاب آنجا دخیل است
بر ناقهای که تحت فرمان کفیل است
بانو رسیده پهنهی عالم بگیرد
تا کربلا تا کربلا را دید زینب
آمد سرش از آنچه میترسید زینب
بعد از حسن هرگز نمیخندید زینب
گرچه به این عالم نفس بخشید زینب
میگفت غم راهِ نفسهایم بگیرد
آنقدر دارد دلهره شاید بمیرد
راحت نمیگردد فقط باید بمیرد
پایش بر این صحرا اگر آید بمیرد
اکبر اگر این پرده بگشاید بمیرد
باید که دستش را علی محکم بگیرد
عباس زانو زد رکابش را گرفته است
اکبر دو دست مستجابش را گرفته است
حالا حسینش اضطرابش را گرفته است
با خواهرش دور رُبابش را گرفته است
بابا زِ چشم دختران شبنم بگیرد
عباس علم کوبید یعنی شیر اینجاست
یعنی که صاحب صولتِ شمشیر اینجاست
یعنی علی یعنی دَمِ تکبیر اینجاست
یعنی به مرگِ بی رگان تعبیر اینجاست
در پیش خانوم است تا پرچم بگیرد
سینه سپر کرده سواری را نبیند
قد راست کرده نیزهداری را نبیند
تا چادر خانوم غباری را نبیند
دامان طفلان ردِ خاری را نبیند
با تیغ خود ذکر هوالاعظم بگیرد
فرمود با بانو امیر کربلا من
با مرتضی تا مرتضی یا مرتضی من
پیش تو خاک و پیششان واویتلا من
هرقدر لشگر هرقَدَر نامرد با من
با غم بگو دارد جگر راهم بگیرد
اما هزاران بار غم را دیده زینب
از کودکی دست قلم را دیده زینب
پیشانی و ضرب علم را دیده زینب
بی او حرامی و حرم را دیده زینب
پنجاه سال این نوحهها را دم بگیرد
در زیر لب میگفت با تکرار ای وای
از قتلگاه و تل و چشمِ تار ای وای
از ازدحام و خنده و انظار ای وای
از شعله و از خیمه و اشرار ای وای
دور مرا نامرد و نامحرم بگیرد
دارد دعا طفلی زِ محمل تا نیافتد
جسم حسینش پیش قاتل تا نیافتد
این سر به دستان اراذل تا نیافتد
دعوا سرش بین قبایل تا نیافتد
تا در بغل آن پیکر درهم بگیرد
(حسن لطفی)
#ورودیه #شب_دوم_محرم
.
.
#امام_زمان
#شب_دوم_محرم
#ورودیه کاروان به کربلا
وقتی که تو برای همه نور رحمتی
از چه همیشه ساکن صحرای ظلمتی
غافل شدیم از تو که این گونه ای طرید
بیش از هزار سال تو در بند غیبتی
تنها شدی چرا پدر مهربان ما
در خیمه های بی کسی ات غرق محنتی
ای مجری عدالت حیدر ظهور کن
پر شد بدون تو همه جا بی عدالتی
آقا بیا که رزق حلالی نمانده است
در فکر ثروتند همه با چه قیمتی!؟
حق می دهم اسیر هزاران بلا شویم
وقتی غریب عصر، گرفتار غربتی
حالا که پای عمه به کربوبلا رسید
دیگر نمانده در دل تو صبر و طاقتی
داری کنار عمه به خود لطمه می زنی
گویا به فکر روز دهم، عصر غارتی
آقا نه اینکه ماه محرم، تمام سال
صبح و مساء تو شاهد عصر جسارتی
آقا بگو به عمه که قدری صبور باش
امروز در کنار محارم، تو راحتی
عمّه هنوز پیکر بی سر ندیده ای
بر حنجر حسین ندیدی جراحتی
از کعب تازیانه که حرفی هنوز نیست
نشنیده ای هنوز تو سبّ و اهانتی
در ازدحام و کوی یهودی نرفته ای
از رقص و هلهله تو نداری شکایتی
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#محرم_۱۴۰۴
#شب_دوم_محرم
#ورودیه
سالیانیست نشستیم کنار گذرش..
تا بیوفتد به سر ما کمی از خاک درش
پدرم باد به قربان همان بانویی..
که به اون نائبة الفاطمه گفته پدرش
چه خدایی که چنین زینب کبرایی ساخت
بگو احسنت بر آن خالق بر این هنرش
برو موسی جلوی خیمه زینب بنشین
صدو ده میوه ی توحید بگیر از شجرش
روح او روح حسین است دوتا نیست یکی ست
گره خورده به حسین امر قضا و قدرش
شاهبانوی عرب رو به بیابان کرده
کربلا ریخت به هم از جلوات خبرش
علی اکبر طرفی ساقی لشکر طرفی
طیب الله به شمس و قمر دور و برش
باد از محمل او رد نشده بی اذنش
نور خوشید نیوفتاده به این سو نظرش
شمر اصلا عددی نیست حریفش باشد
همه را خار کند آتش خشم جگرش
دختر فاطمه انگار خودش فاطمه است
ذره ای ترس ندارد ز بلا و خطرش
پوشیه بسته به صورت چه حجابی دارد
سایه ای نیست به جز سایه ی آقا به سرش
عاشق از هرچه به جز حضرت معشوق جداست
او نگاهش به حسین است نه حتی پسرش
چند روز دگر این آینه ی پوشیده
زخمی کینه ی کوفه ست همه بال و پرش
این سوی دشت زنی سیلی محکم بخورد
لشکر کوفه بخندند به سوی دگرش
زیورش را وسط شعله به غارت ببرند
وسط غائله با روسری شعله ورش..
یک نفر میزند اورا دوسه جا با شلاق
یک نفر اورا میزند اورا دوسه جا با سپرش
#شروع_مجلس
#سید_پوریا_هاشمی✍
.
.
#شب_دوم_محرم #ورودیه
#روضه_ورود_به_کربلا
کاروانِ نور همچون ماهتاب
آمد از شبهای تارِ التهاب
تا کند در شامِ ظلمت انقلاب
با عزیزانی ز نسل بوتراب
"آفتاب آمد دلیل آفتاب"
آمد از نزد حرم، صاحب حرم
شاه مظلومان و سلطان کرم
با زنان و دخترانی محترم
گفت یارب این من و این لشکرم
این لبانِ تشنه، این سقای آب
ای علمدارم، وفا را ساز کن
در همینجا بار خود را باز کن
مِهرِ خود، بر قافله اِبراز کن
کودکان را با محبت ناز کن
یک به یک با احترامِ بیحساب
با جوانانِ غیورِ کاروان
خیمهها برپا کن اینجا همزمان
خیمهی طفلان، خیام بانوان
دور از چشمِ سپاهِ دشمنان
تا بخوابد در حرم طفل رباب
خواهر اما در هَراس از جانِ یار
با برادر گفت: ای والا تبار
این بیابان چیست نامش ای نگار؟
کرده این صحرا دلم را بیقرار
پس برادر داد خواهر را جواب:
این بیابانِ پر از غم کربلاست
آری این صحرا دیاری پر بلاست
هر که با ما هست اینجا مبتلاست
خاکِ این صحرا سراسر اِبتلاست
میشود اینجا محاسنها خضاب
گفت زینب، دل ندایی میدهد
این زمین بوی جدایی میدهد
هم خبر از کشتههایی میدهد
هم خبر از ماجرایی میدهد
من از این اخبار دارم اضطراب
کوفیان ما را اسیری میبرند
کوه را با سربزیری میبرند
گاه با قصدِ حقیری میبرند
گاه مانند اَجیری میبرند
یادِ کوفه میکند قلبم مذاب
در دلِ من شور و غوغایی بپاست
با خدای خویش نجوا کارِ ماست
نیزه ها پیداست، نخلستان کجاست
این بیابان قتلگاه اولیاست
گفت با خود، جز صبوری برمتاب
بانوان همدردیِ زینب کنند
دختران نجوای زیر لب کنند
کودکان هم درکِ این مطلب کنند
مَحرمان تکریمِ آن کوکب کنند
زانوی عباس و اکبر شد رکاب
یاد آن روزیکه یک مَحرم نماند
با دلِ زینب کسی همدم نماند
گِردِ او جز داغ و درد و غم نماند
پورِ خاتم را دگر خاتم نماند
غارتِ انگشت و انگشتر ثواب
معجر اینجا پاره پاره میشود
حمله بر هر گوشواره میشود
دست گَردان گاهواره میشود
عصمتِ زهرا نظاره میشود
ای دریغ از کوفه و شامِ خراب
#محمود_ژولیده ✍
.
#ورود_کاروان_به_کربلا
یالَلعجب چه حال عجیبی است حال من
اینجا کجاست؟ دلهره دارد سؤال من
گفتند کربلا و دلم ریخت بی هوا
حس می کنم تمام شد آخر مجال من
این ها که نخل نیست، همه تیغ و نیزه است
دیدی چه بود عاقبتش، این خیال من
هجده هزار نامه چه شد، وعده ها چه شد؟
پس حق بده اگر شده آشفته حال من
این بوی سیب چیست که پیچیده در نسیم؟
این ماجرا چه بود، شده سهم فال من
عباس و قاسم و علی اکبر رسیده اند
دور و برم که حفظ بماند جلال من
پنجاه و شش بهار، بهارِ دلم شدی
ای دلربای روز و شب و ماه و سال من
خیره شدی به گودی گودال از چه رو؟!
رحمی کن ای حسین به اشک زلال من
حتی کفن برای تنت نیست در حرم
وای از غم تو، دلبرِ نیکو خصال من
قد هلال من به تنت سایه می شود
وقتی سرت شود نوک نیزه، هلال من
سهمم پس از فراق تو، رخت اسیری است
راضی مشو حسین به رنج و ملال من
#محمد_جواد_شیرازی ✍
#شب_دوم_محرم #ورودیه
.
#ورود_کاروان_به_کربلا
وزن شعر: (أعوذُ بِاللهِ مِنَ الکربَلا)
خواهر غم دیده ی من زینبا
سوخته قلب من ازین نام ها
غاضریه، وادی طَف، نینوا
عَقْر چه نامی است، پر از ابتلا
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الکربَلا
ناقه، به گل ماند و زمینگیر شد
غم به دلم ریخت و تکثیر شد
اشکِ دو چشمم که سرازیر شد
خیره به گودال شدم بی هوا
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الکربَلا
وای اگر قوّت قلب حرم
شبه پیمبرم، علی اکبرم
پا بکشد روی زمین در برم
جمع شود جسم علی در عبا
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الکربَلا
دلنگران، نزد بنی هاشمم
بر غم عظمای حرم، عالِمم
بند به بند بدن قاسمم
با سم مرکب بشود آشنا
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الکربَلا
هست دوا به هر غمم ابالفضل
باب عطا و کرمم ابالفضل
پشت و پناه حرمم ابالفضل
وای به حالم پس از آن دلربا
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الکربَلا
شرم، خبر از دل حیران دهد
داغ پسر، سینه ی سوزان دهد
اصغر من در بغلم جان دهد
تیر سپر می کند او را فدا
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الکربَلا
زینب من، همدم و هم صحبتم
خواهر نورانی و خوش صولتم
نیمه ی جانم، نفس راحتم
آمده وادی جدایی ما
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الکربَلا
ماند به مقتل بدنم، صبر کن
رفت اگر رختِ تنم، صبر کن
لحظه ی پر پر زدنم صبر کن
جدا شود سر از تنم از قفا
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الکربَلا
آن که نشسته با طمع در کمین
می بَرد انگشت مرا با نگین
بعد سه روز و شب تنم از زمین
جمع شود میان یک بوریا
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الکربَلا
#محمد_جواد_شیرازی
#شب_دوم_محرم