eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
278 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. السلام علیک یا علی بن الحسین یا علی اصغر مدد شش ماهه ای که هستی عالم فدای او کاری نموده که شده دل مبتلای او شش ماهه ای که جمع بزرگان نشسته اند در مکتب عنایت و لطف و ولای او دردانه ای که ساقی جام محبت است چشم هزار یوسف دل در قفای او نامش علیِ اصغر و شأنش چه اکبر است گویا که عالمی شده خلقت برای او ما را چه ارزشی که فداییِ او شویم باشد تمام جان دو گیتی فدای او با یک اشاره اش همه ی عالم وجود ریزد تمام هستی خود را به پای او قنداقه اش به دست حسین و رباب بود گل بوسه های سرخ عمو رونمای او دار و ندار عالمیان در پناه اوست ذکر فرشتگان سخن دلربای او مستانه جان دهند ملائک ز دیدنش صد نینواست مست نی و محو نای او با یک نگاه دلکش چشمان نافذش پر می زند کبوتر دل در هوای او آید اگر ز جانب دادار ، اختیار جان می دهند جمله ی مستان به جای او امضای نهضتِ گل زهرا وجود اوست باشد خدا به روز جزا خون بهای او جانانه ای که پیر خرابات نینواست باشد هزار ناله ی نی از نوای او باشد بهشت عشق خدا قبر اطهرش چون سینه ی پدر شده صحن و سرای او ✍ . .
. علیه‌السلام پیرِ همه بود اگرچه او کودک بود صبرش زِ غریبی پدر اندک بود می‌کرد به نی اشاره می‌گفت رُباب ای کاش سرِ نیزه کمی کوچک بود (حسن لطفی) .
. در اول روضه نام اصغر (ع) آورد اشک همه را چه بی هوا در آورد... مجلس ضربان گرفت و تا مقتل رفت بلوا شده بود و شمر خنجر آورد... .
🏴 علیه السلام عرشیان بوسه که دادند به رویش با هم دل سپردند سر طره ی مویش با هم طفل شش ماهه این قوم، کلیم الله است طور دیدند در انوار گلویش با هم با تلظّی لبش نادعلی می خوانند اهل عرفان همه دلداده ی هویش با هم کعبه دور سر گهواره ی او می گردد زمزم و نیل دو تا حاجی کویش با هم معنی نازک از آن حنجره برداشته اند شعرها تشنه ی یک جرعه سبویش با هم خون دویده است چرا بر لب طفل معصوم همه از خیمه دویدند به سویش با هم خون عرش است که بر شانه ی شاهنشاه است طفلِ در زیر عبا جان حجاب الله است آه ای بغض گلوگیر تو در حنجر آب نحر کردند تو را تشنه چرا در برِ آب؟ گوش تا گوش بهشت است پریشان شده است گوش تا گوش گلویت غم سر تاسر آب عرشِ خود را به روی آب بنا کرد خدا ربّ آب است رباب و تو شدی سرور آب روضه خوان لب تو ماهی هر دریا شد شد تلظی لبت مرثیه ی منبر آب حوریان زخم گلو را به لطافت بستند مرهم زخم تو تنها شده چشم تر آب پیکرت را پدرت بر پدر خاک سپرد؟ یا به آغوش کشیده است تو را مادر آب؟ بر سر نیزه عزیز دلم آرام بخواب می سپردند تو را کاش به آغوش رباب .
. از چه ای آب فرات از تو لبی تر نشده؟ قطره ای از تو، به کام علی اصغر نشده؟ از تو سیراب طیورند و وحوشند، ولی ذره ای از لب عطشانِ حرم تر نشده ناله‌ی العطش از اهل خیام است بلند دلت ای موجِ خروشان ز چه مضطر نشده؟ آب مهریه ی زهرا و از این دریا هیچ... جرعه‌ای سهمِ لبِ غنچه‌ی کوثر نشده رحمی ای قوم، که نوزادِ رباب عطشان است تا کنون آهِ دلی مرهم مادر نشده حرمله خنده مزن، بچه‌کُشی نیست هنر کودکی تا به کنون، این‌همه پرپر نشده مَردِ جنگی نشده طفکِ نورس، تا حال... هدفِ تیر سه‌شعبه گُلِ حنجر نشده غبغبِ کودکِ شش ماهه چقدر است مگر قدِّ این تیرِ سه‌پر، قامت اصغر نشده زاده‌ی فاطمه حیران، وسطِ میدان ماند هیچ فرمانده به جنگ، این‌همه مضطر نشده سر به یک دست، بدن مانده روی دستِ دگر قبری آماده‌ی این، یک ذره پیکر نشده این همان ذبحِ عظیم است که قرآن فرمود هیچ قربانی از این ذبح که برتر نشده سری از کوچکی از ناحیه‌ی صورتِ خود بر سرِ نیزه به اندازه‌ی این سر نشده علیه_السلام ✍ .
🏴 ۱۴۰۴ علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ برای خشکی لبِ تو آب گریه می‌کند فرات، در کویری از سراب گریه می‌کند ببین چطور با صدای ریشخندِ حرمله حسین با محاسنِ خضاب گریه می‌کند سئوال کن "بِأَیّ ذَنب" و گوش کن سکوت را خدا هم از غم تو در جواب، گریه می‌کند بخواب روی خاک گاهواره‌ی مزار خود که تا ابد کنار تو رباب گریه می‌کند دعای ربّ آب بی‌جواب ماند و تا ابد به حالش آسمانِ مستجاب گریه می‌کند به خونِ ردّ دستبندِ مادرت نگاه کن که در غم اسارتش طناب گریه می‌کند رباب سوخت زیر بارِ داغ و زیر سایه‌اش نشسته از خجالت آفتاب گریه می‌کند دوباره خیس شد لهوف و روضه ناتمام ماند دواتِ چشمِ ماست، یا کتاب گریه می‌کند؟! .
. حضرت علی اصغر علیه السلام نه بادی نه تکه سحابی جان مادر در زیر زلِّ آفتابی جان مادر خواباندمت بر روی مشک خالی اما گرما نمی زارد بخوابی جان مادر خیلی برایت نقشه ها در سر کشیدم چیزی نمانده جز سرابی جان مادر طاقت بیاور اندکی ای مرد کوچک تو مرد مَردان ربابی جان مادر ... تیر سه شعبه قصد جانت کرد جانم پرتاب شد با چه شتابی جان مادر شیری که خوردی از دهانت ریخت بیرون از بس گلویت خورد تابی جان مادر از گوش تا گوشت بریده شد، گرفتند از برگ برگ تو گلابی جان مادر بابا برایت پشت خیمه قبر کنده با چشم باز آخر چه خوابی جان مادر ۱۴۰۴/۰۴/۱۰ علیه_السلام   ✍
. همه دیدند که گهواره به تاب افتاده تب و تابی به دل طفل رباب افتاده هم دیدند که برخاست زگهواره علی گر چه شش‌ماهه ولی بهر خودش بود یلی دید تنها شده مولایش ابا عبدالله هیچ کس نیست دگر دور و بر ثارالله هر چه میدید به دوروبر مولا کشته همه اصحاب فدای سر مولا کشته نیست سقایی و عباس دلاورر کشته قاسمش کشته ی کین و علی اکبر کشته اسلم و شوذبش و عون و جعفر کشته مسلم و جون و حبیب ابن مظاهر کشته هم بریر و وهب و هم که زهیرش کشته همه اصحابش و هفتاد و دو یارش کشته گفت برخیز پدر جان که امیدیست هنوز یک علی مانده که سرباز رشیدی ست هنوز بسکه این دشت ابوفاضل و اکبر دیده دامن دشت پر از بوی علی گردیده پهلوانی چو علی ابن ابیطالب نیست هیچ کس بر علی و آل علی غالب نیست من ز نسل ولی الله ام و از این ایلم تو خلیل هستی و من حضرت اسماعیل ام ای پدر لحظه ی جانبازی من آمده است وقت ایثار و سر افرازی من آمده است ذره ای نیست مرا واهمه ازضربت تیر خیز و قنداقه ی من را به سر دست بگیر وقت جانبازی من جانب قربانگاه است تو خلیل الله و اصغر چو ذبیح الله است هر که آورده به همراه گلی خوشبو را تا که قربان بنمایند مهی خوشرو را زینب آورده به همراه دو فرزندش را نجمه آورده به همراه دو دلبندش را بهر یاری شما فاطمه ی ام بنین چار فرزند فرستاده همه ماه جبین ام لیلا که فرستاده علی اکبر را تا بریزد به برت شاخه گلی پر پر را مادر من که فقط داشت مرا بی کم و بیش نذرکرده ست برای تو همین کودک خویش رمز پیروزی تو خون علی اصغر توست حنجر نازک گلگون علی اصغر توست تو شوی حاجی و من ذبح تو در کوی منا حاجی کرب و بلا، ساکن در کوی بلا هیچ ترسی به دل پاک بنی فاطمه نیست به خداوند قسم در دل من واهمه نیست مادرم گفته ز ما تا به خدا فاصله نیست مادرم گفته علی جان عددی حرمله نیست نقش سربند سرم یا علی و یا زهراست چشم من تا به ابد بر لب خشک سقاست تشنه ام لیک کجا تشنه ی این آب فرات تشنه ی کوثرم و تشنه ی از آب حیات قرنها بعد کزین کرب وبلایت خبرست خون من بهر قیامت سندی معتبرست طفل ششماه چه غوغا کده ای راه انداخت شور اندر حرم و خیمه گه شاه انداخت خود برداشته عمامه به سر بنهاده تبغ و اسب و سپرش را به غلامش داده با شتر آمده اینبار به‌ سوی لشگر که سر جنگ ندارد پسر پیغمبر گفت ای قوم اگر آدمیت می فهمید جرعه ای آب به این کودک تشنه بدهید حرمله حاضر و آماده ی دستور امیر دهم اول پدرش یا که پسر را دم تیر گفت تیرت چو سپیدی گلویش گیرد پدر طفل ز داغ غم او می‌میرد تیر در چله و در دست گرفته ست کمان تا به یک تیر سه شعبه بزند او دو نشان ناگهان تیر رها شد ز کمان شد از شست با شتاب آمد و بر حنجر اصغر بنشست همه دیدند حسین است که بر می‌گردد چه گرفته است در آن دست که بر میگردد چیست در زیر عبا آه خدا رحم کند چه خبر شد وسط راه خدا رحم کند پشت خیمه چه کند آه خدا می‌داند رفته قبری بکند؟ آه خدا میداند مادرش آمده از طفل خبر می‌خواهد از پدر آمده قنداق پسر می خواهد آه و افسوس و دریغ از دل پر خون رباب آه شرمنده شد و غرق خجالت ارباب شد غروب و سر پاک پسرش را بردند صبح فردا به روی نیزه سرش را بردند .
. با هر غمی شبیه و برابر نمی شود هر روضه ای که روضه ی اصغر(ع) نمی شود زخمی گذاشت حرمله بر قلب اهل بیت زخمی که بسته تا صف محشر نمی شود شش ماهه را ز شیر مگر می شود گرفت!!!؟ باشد، به دست تیر که دیگر نمی شود اصلا به فرض جرم پدر، هیچ کودکی با حکم هیچ محکمه کیفر نمی شود آخر جواب اشک و تلظی ،سه شعبه نیست آنهم روانه سوی کبوتر نمی شود ظلمت به روی پیکر خورشید اگر چه تاخت بر روی جسم غنچه ی پر پر نمی شود! باب الحوائجی است که جز با نگاه او احوال شهر غم زده بهتر نمی شود هرکس گرفت حاجت از او غرق اشک گفت: هر روضه ای که روضه ی اصغر(ع)نمی شود .
. مادرانه ای سلام الله علیها ➖➖➖ از خنده ات شد چشم من روشن دوباره شب های من باتوست مادر!پرستاره.. تا بوسه بارانت کنم هرشب حسابی، ماهم! در آغوش خودم باید بخوابی تا دست از غم های این دنیا بشویم، باید کمی زیر گلویت را ببویم پایت نسوزد! زیر پایت نرم باشد ! بادی نیاید!جای خوابت گرم باشد ! . . لالا گلم !مانند بابا پهلوان باش مانند بابا مهربانِ مهربان باش مثل عموعباس باید مرد باشی از هر چه جز لطف خدا دلسرد باشی باید بیاموزی از او حیدر شدن را.. باید بیاموزی علی اکبر شدن را.. الله اکبر!دشمنان ما ذلیل اند طیراً ابابیلیم ما هرچند فیل اند لالا گلم!دنیا پر از ظلم و دروغ است باطل همیشه بی خودی دورش شلوغ است.. در خواب دیدم بی زِره رفتی به میدان کابوس‌ها کردند خوابم را پریشان . . طاقت ندارم لحظه ای بی تابی ات را لب های خشک و زخمی ات! بی آبی ات را حالا بمیرم تشنه ای !بی آب و شیرم دریا اگر بودم ولی حالا کویرم نذر قیامت می کنم، نذر امامت... من سربلندم با تو در روز قیامت بابا در آغوشت گرفته با غم و درد مادر برو آبی بنوش و زود برگرد زیر عبا آرام خوابیدی عزیزم؟ از آن همه دشمن نترسیدی عزیزم ؟ ای کاش وقت تیر خوردن خواب بودی! یا لااقل مادر! کمی سیراب بودی .. ای خاک! قدری با گل من مهربان باش ای ابر! بالای سر او سایه بان باش .. من دور باشم از تو ؟نه عادت ندارم رفتی به روی نی چرا ؟طاقت ندارم .. حالا ببین من ماندم و آغوش خالی ای آرزوی در دلم! دیگر محالی ... ✍ ➖➖➖ .
دو تا چشم گیرا که خوابش پریده دو تا ابروی ذوالفقارش خمیده سر صبح رویش منور منور شب گیسویش موج موج آرمیده عرق نیست اینها که بر جبهه ی اوست گلاب است بر گونه هایش دویده به شش ماه سیب زنخدان حسنش به دست کدامین بهارش رسیده؟؟؟ به زیبایی و دلربایی و صورت چنان احسن است این که دیده ندیده یدالله در روی این نازدانه عجب حُسن خال و خطی را کشیده سر ظهر اوج عطش در بیابان زمان ملاقات با حق رسیده نه در گاهواره که بر دست بابا چنان پادشاهان به مسند لمیده بمیرم عطش حنجر و نای او را شبیه طنابی که در هم‌ تنیده .... ...به هم تاب داده است و تابش ربوده به حدی که حتی قدش هم چمیده شد از تیر چون خنجر ابن کاهل گلویش مُقَطَّع ، صدایش بریده به کامش عطش بیشتر گُر گرفته که از آب تیر سه شعبه مکیده قریب الوقوع است که سر بیفتد چنان تیر در عمق حلقش خزیده چه اندازه دارد مگر حنجر او که این تیره خنجر چنینش دریده رد زخم سرخی که بر حنجرش هست غروبی است در قلب صبح سپیده به پشت اوفتاده سر نازنینش در این قامت از حرارت تکیده بمیرم که بابایش از مادر او خجالت کشیده خجالت کشیده بمیرم که از ریش با آبرویش عرق های شرمندگی هم چکیده
ثواب شعر تقدیم به روح مطهر شهید بزرگوار مسعود شانه‌‌ئی حرارت، دیده ات را تار کرده لبت را خشک و رعشه دار کرده عمیقاً گودیِ در زیر پلکت دوتا چشم مرا خونبار کرده ربابه مادرت را بین خیمه فراقت، تشنه‌ی دیدار کرده به مرکب آب دادند و به ما نه تنت را تشنگی تبدار کرده تلظّی کردنت مانند ماهی جهان را بر سرم آوار کرده برایم دردِ شیری که نخوردی ترک‌های لبت اظهار کرده کمانِ حرمله دل‌سنگ بود و... مرا دل‌خون، در‌این پیکار کرده علی‌جانم شدی مانند محسن سه‌شعبه، جلوه‌ چون مسمار کرده تمام عرش را، خون گلویت شبیه دشتِ لاله زار کرده خجالت از رباب و گریه هایش عجب کار مرا دشوار کرده سرت سمتِ عقب برگشته انگار سه‌شعبه با تو بد رفتار کرده بخواب این شام آخر تا ببینی تو را فردا نبی بیدار کرده شنیدم که برایت حق تعالی به جنت، مُرضعه احضار کرده تو می‌بینی سرت فردا به نیزه ربابه مادرت را زار کرده .