.
#شهادت_حضرت_زهرا
#گریز_به_کربلا
#زبان_حال_چادر_حضرت_زهرا
سالها بیقرار بودم من
بیقرار نگار بودم من
که به حسرت دچار بودم من
بسکه چشمانتظار بودم من
گرهام بعد سالها وا شد
قسمت من حجاب زهرا شد
جلوهی عفت و حیا هستم
بین سجاده با خدا هستم
با نماز شب آشنا هستم
تا سحر غرق ربنا هستم
ظلمتم تا به نور مَحرَم شد
هر نخَم دستگیر عالم شد
روز و شب بیقرار زهرایم
همدم شام تار زهرایم
خوشبهحالم که یار زهرایم
تا قیامت کنار زهرایم
سعی کردم که محرمش باشم
زخم اگر دید مرهمش باشم
از وجودم وقار میبارد
از وقارم قرار میبارد
از قرارم بهار میبارد
گرچه از من غبار میبارد
ریشههایم به خاک حساس است
تار و پودم معطر از یاس است
راویِ روضههای کوچه منم
گریهی بیصدای کوچه منم
شاهد ماجرای کوچه منم
علت هایهایِ کوچه منم
دو سه ماه است گریه میبارم
دو سه ماه است که عزادارم
مثل بانو به خاک افتادم
حبس شد بین سینه فریادم
دست در دست مجتبی دادم
گریههایش نرفته از یادم
تا قیامت دلی حزین دارم
من به این روضهها گرفتارم
آسمان داشت تیره تر میشد
پسری داشت خونجگر میشد
کوچه خالی ز رهگذر میشد
آتش کینه شعلهور میشد
پای ابلیس نخنمایم کرد
روضهی باز کوچههایم کرد
سایههای سیاه را دیدم
اضطراب نگاه را دیدم
عامل سدِ راه را دیدم
مادری بیپناه را دیدم
گر چه خوردم شبیهِ او سیلی
صورت من ولی نشد نیلی
ناگهان حرمت حرم گم شد
کوچه هم در غبار غم گم شد
راه خانه از آن ستم گم شد
از قضا گوشواره هم گم شد
آسمان چرخ زد به دور سرم
خاک غربت نشست روی پرم
داغ پیغمبر و غم بسیار
غربت یار و آن همه آزار
کوچه و آتش و در و دیوار
همه هم دست هم شدند انگار
تا که دست امیر بسته شود
حرمت خانهاش شکسته شود
بعد از آن خواب فاطمه کم شد
آب شد پیکرش قدش خم شد
گریه و نالهاش دمادم شد
عاقبت رفتنش مسلم شد
زخم من تا همیشه کاری شد
رنگ من رنگ سوگواری شد
فاطمه رفت و بیقرار شدم
آخرین یادگار یار شدم
سرِ زینب که ماندگار شدم
باز هم صاحب افتخار شدم
فاطمه در برم مجسم شد
ناگهان موسم مُحرَم شد
کربلا بود و غربت و غم بود
گریهها بیصدا و نمنم بود
آسمان هم اسیر ماتم بود
نه علمداری و نه مَحرم بود
دور زینب سپاه میدیدم
خیمه را بیپناه میدیدم
دیدهام گریههای زنها را
تن افتاده بین صحرا را
جسمی از نیزه اربا اربا را
پسری روی دست بابا را
خودم او را به خیمهها بردم
غصه بهر حسین میخوردم
بعد اکبر حسین تنها شد
بعد عباس از کمر تا شد
تک و تنها میان صحرا شد
روضهخوانِ حسین، زهرا شد
دیدم افتاد از روی مرکب
میکشید آه از جگر زینب
دیدم آنجا دوباره مادر را
التماس نگاه خواهر را
بدنی روی خاک پرپر را
شمر دستش گرفت خنجر را
لب گودال خواهرش افتاد
تهِ گودال مادرش افتاد
کربلا از عطش لبالب بود
آنکه قد خم نکرد زینب بود
شام عصر دهم همان شب بود
که تنِ شاه نامرتب بود
باز هم گشت شعلهور آتش
مثل من سوخت خیمه در آتش
کربلا را غبار میدیدم
با همین چشم تار میدیدم
همه را بیقرار میدیدم
لشکری نیزهدار میدیدم
دیدهام روی نیزه قرآن را
پیکری روی خاک، عریان را
زینب آن لحظه با سرش افتاد
پای جسم برادرش افتاد
یاد بوسه به حنجرش افتاد
گرچه گفتند معجرش افتاد
ولی از قامتش حجاب نرفت
از سر و روی او نقاب نرفت
پاسبان خیام را بردند
عزت و احترام را بردند
روشناییِ شام را بردند
سایهی مستدام را بردند
من و زینب سوار بر ناقه
نیزهای بود بین هر ناقه
راه را بر عقیله سد کردند
به یتیم حسین بد کردند
از دل قتلگاه رد کردند
بدن ماه را لگد کردند
سخت بر ما گذشت در آن شب
سر شکسته نشد ولی زینب
رفت بزم حرام، بودم من
بین بازار شام، بودم من
در دل ازدحام، بودم من
سنگ از پشت بام، بودم من
هر کجا رفت با حجابش بود
نور حق هر کجا حجابش بود
#کربلایی_رضا_باقریان
#حضرت_زهرا #سلام_الله_علیها
............____________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
.
#ماه_رمضان
#گریز_به_کربلا
در مناجات خدا از همه بهتر گریه است
آب تطهیر گناه، اول و آخر گریه است
زحمت پای ورم کرده ی مادر شده است
تا بفهمیم که قصد از می کوثر گریه است
مرتضا سفره می انداخته در نخلستان
پدرم گفته فقط رزق خدا در گریه است
شرّ به پا کرده ام و با عجله آمده ام
با معاصی که پی اش چند برابر گریه است
برنگشتم که معطل بشوم پشت درت
آنچه آورده مرا یک شب دیگر گریه است
اشک من را که بگیری دل من می گیرد
شب قدر است و شده آنچه مقدّر گریه است
شاید امشب نفسم بند بیاید، بروم
لَنگی بندگی ام در صف محشر گریه است
`بهترین حالت بنده به خدایش سجده است
بهترین هدیه ی ارباب به نوکر گریه است”*
آه شش گوشه! ببین خواب ندارم شب و روز
از جدایی تو هر گوشه ی بستر گریه است
در تب و تاب حرم بودم و گفتند بیا
شب جمعه شب رحم است و سراسر گریه است
جان عالم به فدای لب عطشان حسین!
آنچه روی لب تو ریخته مادر گریه است
بی وضو آمد و بر گیسوی تو چنگ انداخت
کار زینب پس از آن کُندی خنجر گریه است
همه دارند به دنبال سرت می گردند
نیزه ی آهنی و پاره ی حنجر گریه است
اینکه شد پیرهن خونی تو دست به دست...
اینکه خواهر ببرد دست به معجر گریه است
#رضا_دین_پرور✍
#مناجات #گریه #اشک #حال_بکاء
گریز به #امام_حسین
...........................................
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
.
السلام علیک یااهل بیت النبوه
بیا و مستی خود، پای جام کوثر کن
به عشق آل نبی، عمر خویش را سرکن
به صبح روز قیامت شفیع خود دریاب
نجات اگر طلبی، اقتدا به حیدرکن
به یاد رنج و مصیبات آل الله
دل رمیده خود پر ز سوز و آذر کن
ز جام دیده فشان می ز پی بنال ایدل
هماره ناله به یاد شهید بی سر کن
تو ای شکسته دل از رنجهای کرب و بلا
دلت فسرده به یاد گلان پرپر کن
اگر که طالب آبی لبان خشکت شد
دمی تو یاد لبان علی اصغر کن
به هرکجاکه سخن ازشراب وساقی بود
بسوز و یاد علمدار آب آور کن
گذارت ار به گلستان لاله ها افتاد
دمی تو گریه به یاد علی اکبر کن
ز نام اهل حرم هر کجا که بشنیدی
تو یاد غارت گوشواره ها و معجر کن
#اسلام_مولایی ✍
#پنج_تن #گریز_به_کربلا
...............................................
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#امام_زمان
#گریز_به_کربلا
روز را شب می کنم با درد بی بال و پری
هیچ دردی نیست از این درد ، درد بد تری
ماجرای من شده مانند مرد یخ فروش
آب دارد می شود عمر و ندارم مشتری
نیمه ی شب از خیابان ها سراغم را بگیر
روزگار عاشقی یعنی همین در به دری
گریه هایم را بگیرى زیر گریه میزنم
هر چه را دارم بگیر از من بده چشم ترى
کربلایم دیر دارد میشود کاری بکن
بی کسی ام را نکن با دوری ات یادآوری
یا ولی الله، کارم لنگ گوشه چشم توست
رب نمی بخشد مرا تا از گناهم نگذری
نوجوان بودم شدم دیوانه ی کویت حسین
آه از آن ساعتی که... روضه های کوثری...
تازه میگردد برایم روضه ی عصر دهم
چشم من هر بار می افتد به معجر، روسری
پیش چشم مادرت پیش نگاه خواهرت
حنجرت را ریش ریشش کرد آخر خنجری
نعل تازه ساختند و بر تنِ تو تاختند
پشت و رویت را یکی کردند از خیره سری
مثل نعلی که کمی از پیکرت را کند و برد
برد همراه خودش انگشت را انگشتری
بچه هاى فاطمه از قافله جا مانده اند
ساربان آهسته تر داری مگر سر مى برى
زجرهای زجر این ضرب المثل را باب کرد:
صد پسر در خون بغلتد گم نگردد دختری”
گروه یا مظلوم ✍
#ابراهیم_لآلی #امیر_علوی #ایمان_دهقانیا #حسین_زارع_زاده #رضا_حسین_زاده
.............................................................
کانال اشعار ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه آموزش مقتل
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.
#حضرت_زهرا
#گریز_به_کربلا
جهان افتاده از پا و علی از پا نیفتاده
شکسته قامت هفت آسمان، اما نیفتاده
شکسته ساقهی یاس کبود، اما بگو «اسما»
نگاه باغبان بر صورتش آیا نیفتاده؟!
علی آیینهی خاک است و زهرا مادر آب است
پس این آتش به جان حضرت دریا نیفتاده
لگد، تهدید، سیلی، تازیانه، هیزم و آتش
در این فهرستِ خونین، هیچ ظلمی جا نیفتاده
چگونه آب را با آب میشویند نه جز اشک
از اوجِ آبشاران بر تن دریا نیفتاده
من از تفسیرهای سورهی «زلزال» میترسم
بگیرد «فضه» ایکاش آسمان را، تا نیفتاده!
همین که ماهِ کامل پشت در روی زمین افتاد
نمیدانم چرا خورشید ازآن بالا نیفتاده
چهل جنگاور وحشیتر از کفتار در آن سو
در این سو بر زمین جز مادری تنها نیفتاده
تفاوت دارد اینجا با زمینِ کربلا، یعنی
کسی اینجا نیفتاده؛ کسی آنجا نیفتاده
در این بیت از گریزی کربلایی ناگزیرم، آه...
که هرگز اتفاقی مثل عاشورا نیفتاده
نباید بی طهارت از حدود کربلا رد شد
مگر اکبر تنش بر کل این صحرا نیفتاده؟!
عمو جان هست! پس لشکر هنوز از هم نپاشیده
علم از دستهای خستهی سقا نیفتاده
بنازم چشم زیبابینِ زینب را که میفرمود:
به عالم اتفاقی این چنین زیبا نیفتاده...
#احمد_علوی✍
.
.
#مناجات
#فاطمیه
#گریز_به_کربلا
ای باخبر ز زندگیِ موبهموی من
چشمِ خدا تویی همه جا، کوبهکوی من
میبینی اَم نفَس به نفَس، لحظه لحظه اَم
ایکاش روبراه شود، سمت و سوی من
رفتارِ من، مؤیدِ گفتارِ من نشد
با یک نظر، درست شود خلق و خوی من
بوی گناه، گاه احاطه کند مرا
یادِ تو باز، تازه کند عطر و بوی من
آب از سرم گذشت، نجاتم دِه ای عزیز
ای در میان موجِ بلا، چاره جوی من
عادت بده زبانِ مرا هم به ذکرِ خود
ای همزبانِ فطرتِ تسبیح گوی من
هرچند بر تو نوکرِ نالایقم، ولی...
رویی نشان بده دگر، ای ماهروی من
بگذار با تو گریه کنم، بهرِ مادرت
پر کن ز اشکِ روضه دوباره سبوی من
میگفت پشتِ دربِ حرم، با زبانِ حال:
در قتلگاهِ من، شده با خون وضوی من
مسمار، خونِ سینۀ من را زیاد ریخت
خوشحال شد ز لِه شدنِ من، عدوی من
این دنده های پهلوی من، از لگد شکست
بهرِ علی شهیده شدن، آرزوی من
ارثیۀ شهادتِ من را حسین برد
باشد شهیدِ کرب و بلا، راهپوی من
میگفت: جای بوسۀ مادر نمیبُرد
خنجر مَکِش دوباره به زخمِ گلوی من
بس کن، سرم به پیشِ حرم از جفا مَبُر
لب تشنه را، سر از بدنش از قفا مَبُر
#حاج_محمود_ژولیده ✍
.