#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#روضه
بی مروت در نمازم ساق پایم را شکست
عاقبت در سجده مُهرِ کربلایم را شکست
نیمه شب آمد مرا از خواب بیدارم کند
در دعا بودم، ولی قلب دعایم را شکست
کُنده و زنجیر، اعضاء مرا لِهْ کرده بود
باز هم هر استخوان جا به جایم را شکست
گریه میکردم برای مادرم، افسوس که...
با لگد این بار هم آمد صدایم را شکست
پنجهاش را باز کرد و موی من را میکشید
مجلس اشکم میانِ نینوایم را شکست
با سلاح بد زبانی مادرم را یاد کرد
اینچنین در گوشهی زندان بهایم را شکست
بارها با تازیانه رو به روی من نشست
ظالمانه میزد و دست عطایم را شکست
رضا باقریان
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#غزل #مرثیه
چشمی که از داغ عزایش هر سحر تر نیست
لایق برای دیدنش فردای محشر نیست
زندان عقول ناقص مستان قدرت بود
زندان مکانی هستکه موسی بن جعفرنیست
حتی زن بد کاره هم ایمان به او آورد
تا صورتش را دید فهمید او ستمگر نیست
از روزه هایش، «روضه» ی شلاق بدتر بود
در قعر زندان های هارون چیز بهتر نیست
زنجیر ها با شوق جسمش را بغل کردند
آنقدر که جایی برای بوسه دیگر نیست
خورشید را بر تخته ای کوتاه می بردند
تابوت او دست کم از شمشیر و خنجر نیست
در روز عاشورا برای اشک ثارالله
قطعا دلیلی بهتر از لبخند اصغر نیست
در آن هیاهو یک مسیحی گفت: ای مردم!
این جسم خونین جسم فرزند پیمبر نیست؟
اسلام را در روز روشن زیر پا بردند
شاید گُمان کردند در گودال مادر نیست
زینب نگاهی کرد سوی علقمه وقتی
می خواست در محمل رَوَد اما برادر نیست
#علی_اصغر_یزدی
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#سبک خداحافظ
✅بنداول زبانحال مستمع
دلم خونه_چشام بارونه بازم من
به تن دارم _دوباره رخت ماتم من
⚫️
گرفتاره _توهستم یا ابا السلطان(ع)
عزاداره _توهستم یا ابا السلطان(ع)
⚫️
چهارده سال_ زندان بود جای تو اقا
بستن زنجیر_به دست و پای تو اقا
⚫️
چهار ده سال _ازین زندون به اون زندون
بمیرم که_نداره غصه هات پایون
غریب آقام غریب آقام
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
✅بنددوم
چهار ده سال _چه زجرایی کشیدی تو
چهار ده سال _چه دشناما شنیدی تو
⚫️
چهار ده سال _اسیر طعنه و آزار
چهار ده سال _سیلی خوردی جای افطار
⚫️
چهار ده سال کشیدی سختیا اقا
چهار ده سال دیدی رنج ومصیبت ها
⚫️
بمیرم که _کسی نشنید صداهاتُ...
شنیدم که_شکستن ساق پاهاتُ...
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
✅زبانحال امام کاظم
غریبم من _اسیر این سیاه چالم
غریبم من_میره تا آسمون نالم
⚫️
رضا جانم _کجایی هستیِ بابا
رضا جانم_دارم میرم ازین دنیا
⚫️
خلاصم کن _خداوندا ازین زندان
خلاصم کن_ازین زندان و زندان بان
⚫️
خلاصم کن_ازین درد و ازین هجرون
خلاصم کن _خدا از ظلمای هارون
غریب آقام غریب آقام
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
✅بندچهارم گریزبه کربلا
می سوزونه_ شرار زهر وجودم رو
زده آتیش_ تموم تارو پودم رو
می سوزم من _ به یاد لبهای سقا
یادجدم_ بیاد روز عاشورا
میسوزم من _به یاد راس بریده
لب تشنه_ که عمه م اونو بوسیده
می افتم من_به یاد لحظه ی آخر
یاد عمه م _به یاد رگ های حنجر
حسین جانم حسین جانم حسین جانم
#کربلایی_رضانصابی
#کربلایی_مجیدمرادزاده
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#استاد_حاج_على_انسانى
بيهوده قفس را مگشائيد، پرى نيست
جز مُشتِ پری گوشهٔ زندان اثری نیست
در دل اثر از شادی و امّید مجویید
از شاخه ی بشکسته، امید ثمری نیست
گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم
امّا به سیه چال، صبا را گذری نیست
گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گویم؟
دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست
امّید رهایی چو از این بند محال است
ناچار بجز مرگ، نجاتِ دگری نیست
ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست
تا بال و پری بود قفس را نگشودند
امروز گشودند قفس را که پری نیست
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
باب الحوائجی و سرا پا عنایتی
بر درد بی دوا تو کلید شفاعتی
ماه تمام در شب تارم تویی تویی
خورشید مهربانی و لطف و کرامتی
نور دو چشم حیدر و زهرایی و حسین
تو هفتمین ستاره ی شام ولایتی
دست کریم تو به سرم باد تا ابد
آقا نظر نما که تو باب سعادتی
چشم امید نوکر درمانده ات به توست
جانم فدای تو که شفیع قیامتی
زندان شده محل عبادت برای تو
یک عمر همدم غل و بند اسارتی
مانند مادرت شده ای یابن فاطمه
چشم انتظار لحظه ی وصل و شهادتی
#وحید_زحمت_کش_شهری
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
در مدح و مصیبت موسی بن جعفر علیه السلام
مرحوم میرزا یحیی مدرس اصفهانی
خیزید و دوای دل مجروح بیارید
در قالب بی روح خرد روح بیارید
درکشتی طوفان بلا نوح بیارید
چون راه نجاتم شده مفتوح بیارید
هنگام صبوح از خم سبّوح بیارید
شایق بصباحم بصبوحی من قلّاش
در طور دل ای چهر منیرت کف موسی
یک جلوه کن و شعله صد طور هویدا
زلف تو چه فرعون و چه موسی به تجلی
کاورده پدیدار ز اژدر ید بیضا
زین مصر ملاحت که تو او را شده دارا
دعوی اَناالله چه فرعون بکن فاش
افروخته با چهرۀ او آذر نمرود
زلف تو زند چنگ چه نمرود بمعبود
آن خط چه خلیل آتش رخ جنت موعود
بشکستن بازار بتان بود چه مقصود
بستی و شکستی همه زین طلعت مسعود
مقصود توئی خواه صمد خواه صنم باش
ترسم که ز زنّار و چلیپای تو ترسا
در کعبه کنم جای چه ترسا بکلیسا
کردی پی قتلم بکشیشان چه مواسا
جان را برسان زود بیاسا و بیاسا
ای چهر توخورشید و لب لعل تو عیسی
از عیسیم آن فیض که خورشید بخفاش
شد بر سر خورشید بلال حبشی تاج
یا چهر محمد بود اندر شب معراج
یک روز عیان ساخته در دو شب داج
در آن دو شب داج تیرت دلم آماج
ای طلعت خلد آیت تو کعبه حجاج
زان ابروی چون قبله و خال حجر آساش
من موسی و گردیده مرا خضر ملازم
از بندگی سبط نبی موسی کاظم
مصباح هدی شمس ضحی ذخر اعاظم
از دوحه زهرا شرف دوده هاشم
نقشی که مزین شد از او خاتم خاتم
مرآت خدا بنگر و بیدار علی باش
منهاج مناهج شد و معراج معارج
ترتیب مقدم شد و انتاج نتایج
هم قاضی حاجت شد و هم باب حوائج
مشکوة هدایت شد و مرقات مدارج
حلال مشاکل شد و مصباح مناهج
لاشیء برش هستی و ایجاد برش لاش
بر موسی اگر جلوه گر آن نور شده از طور
خرّ صعقاً داشت الی الحشر از آن نور
و الطور کتابیست که از او شده مسطور
و النجم خطاییست کز او آمده منظور
انوار جلالت ز نبی یافته موفور
در طور هویت بخدا داشته کنکاش
ای عنصر فرخنده زیبای منیفت
زان بیش که ادارک کند عقل لطیفت
مخلوق تو را ضیف و شد آفاق مضیفت
در خوان عطاماه و خور آمد دو رغیفت
اعلی شرفک عقل سوی ذات شریفت
پی میبرد ار پی ببرد نقش بنقاش
در معرفت ذات تو ای گوهر نایاب
در بحر فنا کشتی عقل است بگرداب
موج است نمی از یم و خس تابع سیلاب
هرگز نتوان دید که مستسقی و سیراب
در مطبخ انعام توخورشید جهانتاب
بیقدرتر و خوارتر از دانه خشخاش
فریاد ز جور فلک و کینه دوران
زنجیر ستم زهر جفا گوشه زندان
ضعف بدن و جسم نحیف و دل نالان
هتاکی و بی باکی عباسی نادان
واموده نمودن برطب زهر فراوان
همچون جگرت پاره شد ارکان جهان کاش
در گوشه زندان بخدا داشت مناجات
کی ناجی هر هالک وای قاضی حاجات
ای حل کن هر مشکل و کافی مهمات
بر نیک و بد و زشت و نکو از تو مکافات
زندانی هارون و گرفتار به آفاق
که مطرح اطفالم و گه سخره اوباش
موسی شده افسرده ودلخسته و دلگیر
از صدمه زندان بلا و غل و زنجیر
گر همدم من نیست بجز ناله شبگیر
یارب تو خلاصم کن از اظلام مطامیر
هارون جفا پیشه ز من دیده چه تقصیر
کازار دم از طعنه گهی گاه ز پرخاش
دورم ز عیال خود و هفتم بود این سال
زندانیم و بیخبر از حالت اطفال
نه باخبر از حال و نه آگاه ز احوال
ایکاش مرا مرگ دهد مرسم آجال
مرگ است مرا عین بقا غایت آمال
من شایق وصل ویم و نعمت عظماش
آن ناله و آن گریه که در شام و سحر کرد
از خاک شرر زا شد و در سنگ اثر کرد
اندر رطب آن زهر اثر چون بجگر کرد
بنیاد وجودش ز ستم زیر و زبر کرد
از ناله چه اقطاع جهان پر ز شرر کرد
زد بر دل «یحیی» شرر از آه شرر زاش
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#روضه
ساق پایش شکستگی دارد
داد می زد ز درد، سجاده
غل و زنجیرها اجازه دهید
در قنوتش به زحمت افتاده
درد تا مغز استخوان می رفت
با لب تشنه تا لگد می خورد
رسم این خانواده است انگار
چقدر بی هوا لگد می خورد
وحید قاسمی
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#روضه
افتاده است روی زمین درد میکشد
پایش شکسته زیر فشار شکنجه ها
با تازیانه روزه ی خود باز می کند
مردی که مانده بین حصار شکنجه ها
کنج سیاه چاله به این فکر می کند
معصومه ام میان مدینه چه می کند؟
دردی شدید سوی دو پهلوش می رود
وقتی که یاد فاطمه و کوچه می کند
لحظه به لحظه چهره ی او زرد میشود
جسمش به زیر بار بلا تیر می کشد
با دستهای بسته ی خود روی خاک ها
تصویر یک جراحت زنجیر می کشد
گر چه میان مَحبس تاریک مانده بود
اما چه خوب شد که کنارش کسی نبود
با یاد عمه زینب خود زار می زند
وقتی که دست بسته کنارش سکینه بود
محمدحسن بیات لو
تا عشق، کارِ حضرت موسی بن جعفر است
دل در مدار حضرت موسی بن جعفر است
عیسی نفس کشیده به لطف شفای او
موسی دچار حضرت موسی بن جعفر است
مردی که با اشارۀ او نیلِ قلب ما
وا شد دوباره، حضرت موسی بن جعفر است
آنکه رئیس مذهب عشق است در جهان
آموزگار حضرت موسی بن جعفر است
لبخند و مهر در عوض خشم، این صفت
در انحصار حضرت موسی بن جعفر است
زندان حصار روح امامست؟ نه... جهان
خود در حصار حضرت موسی بن جعفر است
تنها نه ما که شاه خراسان امام عشق
دل بیقرار حضرت موسی بن جعفر است
امشب کلید قلب رضا جان و خواهرش
در اختیار حضرت موسی بن جعفر است
از هر امامزاده که حاجت گرفتهای
ایل و تبار حضرت موسی بن جعفر است
دوری نبود مانع من در زیارتش
قلبم مزار حضرت موسی بن جعفر است
آمادۀ عزای حسین است بعد از این
هر کس که یار حضرت موسی بن جعفر است
#حسین_اسحاقی
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم
ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم
فیضش به گوشه گوشۀ ایران رسیده است
یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم
هستی ماست نوکری اهل بیت او
ما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم
قم آستان رحمت آل پیمبر است
در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم
با مهر و رأفتش دل ما را خریده است
ما بندۀ مُکاتَب موسی بن جعفریم
چشم امید اهل دو عالم به دست اوست
مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم
حتی قفس براش مجال پرندگی ست
مدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم
دلسوخته ز ندبۀ چشمان خستهاش
دلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم
آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش
با دست بسته غرق سجود است حضرتش
از طعنههای دشمن نادان چه میکشید
بین کویر، حضرت باران چه میکشید
در بند ظلم و کینۀ قوم ستمگری
تنها پناه عالم امکان چه میکشید
خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود
در بین این قبیلۀ عصیان چه میکشید
با پیکرش چه کرده تب تازیانهها
با حال خسته گوشۀ زندان چه میکشید
شکر خدا که دختر مظلومهاش ندید
بابای بی شکیب و پریشان چه میکشید
اما دلم گرفته ز اندوه دیگری
طفل سه ساله گوشۀ ویران چه میکشید
با دیدن سر پدرش در میان طشت
هنگام بوسه بر لب عطشان چه میکشید
وقتی که دید چشم کبودش در آن میان
خونین شده تلاوت قرآن چه میکشید
می گفت با لب پر از آهی که جان نداشت:
ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
عالم همه تفسير لبخند تو ای عشق
از بای بسمِ اللَّه بخوان تا سينِ وَ النّاس
باب الحوائج تشنهتر از ديگران است
اين راز را تنها تو میدانی و عباس
تاريخ را هر جا ورق زد باد، ای داد
پايی به زنجير است يا دستی به دستاس
امّا تو میبخشی، تو بابای رضايی
والكاظمينَ الغيظ وَ العافينْ عنِ الناس
#مهدی_جهاندار
اشعار حسینی و آموزش مداحی
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت احساس از هفت آسمان میبارد، احساس بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟ عال
امّا تو میبخشی، تو بابای رضايی
والكاظمينَ الغيظ وَ العافينْ عنِ الناس
😭😭😭
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
باب الحوائجی و گرفتار آمدیم
درمانِ دردهایی و بیمار آمدیم
ما سال هاست در به درِ مشهد و قمیم
با رزق و روزی تو چنین بار آمدیم
در ساحل نجاتِ تو پهلو گرفته ایم
آلوده آمدیم .... گنهکار آمدیم
دستانمان تهیست ؛ به بازار عشق تو
تنها به این خوشیم خریدار آمدیم
چیزی برای عرض ارادت نداشتیم
با یک کلاف بر سرِ بازار آمدیم
اینبار آمدیم کمی یارتان شویم
میثم شدیم و در طلبِ دار آمدیم
دیر آمدیم...قلب تو لبریزِ ماتم است
این روزها نصیبِ دلت غصه و غم است
یک عُمر در قفس نفست بند آمده
گر جان دهیم از غمِ تو باز هم کم است
"آه ای رها کننده ی گل از میان سنگ"*
این ناله های کیست که جانسوز و مبهم است؟!
زندان به حال و روز تو خون گریه می کند
با تو صدای ضَجّه ی زنجیر همدم است
در زیرِ تازیانه فقط یادِ مادری
مانندِ فاطمه شده ای قامتت خم است
از سوزِ زهر تشنه شدی بی رمق شدی
حالا بساط روضه برایت فراهم است
"کرب و بلای تو شده قعرِ سیاه چال"
"باز این چه شورش است که در خلق عالم است"
باران گرفته چشمِ تو با یاد روضه ها
آه ای غریب ... اشک به زخم تو مرهم است
*ترجمه فرازی از مناجات امام موسی کاظم سلام الله علیه در زندان
#محمد_صادق_ابراهیمی
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
عمري زديم از دل صدا باب الحوائج را
خوانديم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزي ما كرده خدا باب الحوائج را
ازمانگيردكاش "يا باب الحوائج " را
هركس صدايش كرد بي چاره نخواهد شد
كارش به يك مو هم رسد پاره نخواهد شد
يادش بخيرآن روزها كه مادر خانه
گه گاه ميزد پرچمي را سردر خانه
پرمي شداز همسايه ها دور وبر خانه
يك سفره نذري، قدروسع شوهر خانه
مادر پدرهامان همينكه كم مياوردند
يك سفره موسي بن جعفر نذر ميكردند
عصرسه شنبه خانه ما رو به را ميشد
يك سفره مي افتادو درد ما دوا ميشد
با اشك وقتي چشم مادر آشناميشد
آجيل هاي سفره هم مشكل گشا ميشد
آنچه هميشه طالبش چندين برابر بود
نان وپنير سفره موسي بن جعفر بود
گاهي ميان روضه ما شور مي آمد
پيرزني از راه خيلي دور مي آمد
با دختري از هردوچشمش كور...مي امد
بهر شفاي كودك منظور مي آمد
يك بار در بين دعا مابين آمينم
برخاست از جا گفت دارم خوب مي بينم
آنكه توسل ياد چشمم داد مادر بود
آنكه ميان روضه مي زد داد مادر بود
آنكه كنارسفره مي افتاد مادر بود
گريه كن زنداني بغداد مادر بود
حتي نفس در سينه او گير مي افتاد
هر باركه ياد غل و زنجير مي افتاد
مي گفت چيزي برلبش جز جان نيامد...آه
در خلوت او غير زندانبان نيامد...آه
اين بار يوسف زنده از زندان نيامد آه
پيراهنش هم جانب كنعان نيامد...آه
از آه او درخانه زنجير شيون ماند
بر روي آهن تا هميشه ردّ گردن ماند
اين اتفاق انگار كه بسيار مي افتاد
هرشب به جانش دست بد كردار مي افتاد
نه نيمه ي شب موقع افطار مي افتاد
انقدر ميزد دست او از كار مي افتاد
وقتي كه فرقي بين شان در چشم دشمن نيست
صدشكر كه مرد است زيردست وپا،زن نيست
#محسن_عربخالقی
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#گریز #روضه #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
دم مغرب مرا آزار می داد
به من دشنام او بسیار می داد
الهی صورتش آتش بگیرد
که با سیلی به من افطار می داد
__
چه مظلومانه بردند پیکرم را
به تخته پاره جسم لاغرم را
برای دختر چشم انتظارم
نبردند در طبق دیگر سرم را
#عبدالحسین
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#دوبیتی #باب_الحوائج
نگاهی کن به این چشمانِ مضطر
هزار امید آوردم بر این در
من و این اشک، یا بابالحوائج
من و این آه، یا موسی ابن جعفر
#یوسف_رحیمی
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
ذره ای در نزد خورشید درخشان توییم
تشنه ای در حسرت یک جرعه باران تو ایم
سالها نان خورده ایم از سفره ی اولاد تو
روزی ما می رسد چون بر سر خوان تو ایم
گوشه ای از صحن آیینه و یا صحن عتیق
هرکجا هستیم گویی کنج ایوان تو ایم
زائران دختر تو زائران فاطمه اند
تا ابد ممنون این لطف دو چندان تو ایم
ما غذای خانه هامان هم غذای حضرتی ست
درمیان خانه هم در اصل مهمان تو ایم
بچه های تو در ایران پادشاهی میکنند
حضرت غربت نشین! مدیون احسان تو ایم
شش امامی نیستیم و نیستیم اهل وقوف
امر، امر توست آقا، تحت فرمان تو ایم
بی گمان بی حب تو اسلام ابتر می شود
دین هر کس پای خود ما که مسلمان تو ایم
ما مسلمان تو؟! نه...از پیر خود آموختیم
پیش شانت در مقام کلب دربان تو ایم
قبله ی ما را کشاندی سوی مشهد، در عوض_
بنده ی ناقابل شاه خراسان تو ایم
عبد صالح بوده ای، باب الحوائج بوده ای
ماهم آقا از مریدان عموجان تو ایم...
#مجید_تال
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
دل شکسته ی خود را مجدد آوردیم
چقدر غصه در این رفت و آمد آوردیم
طواف کوی تو قسمت نشد ، بد آوردیم
بنا به سنت مان رو به مشهد آوردیم
به تربت تو قسم کاظمین ما اینجاست
شروع یک سفر ناب کربلا اینجاست
گهی به شوق شب کاظمین در سفریم
گهی به پنجره فولاد عرض دل ببریم
میان این دو حرم از نخست در به دریم
اسیر و خانه به دوش شما پدر- پسریم
رعیت ات شده ایم و جهان رعیت ماست
غلامی پسرت افتخار و عزت ماست
دو عالم است گدای تو یا اباالسلطان
گدای دست رضای تو یااباالسلطان
در انتظار عطای تو یا اباالسلطان
نشسته ایم به پای تو یا اباالسلطان
فقیر تو چه غنی شد به عرض یک هفته
کرامت و کرم تو به مادرت رفته
صبیه هات دعاگوی نسل سلمان اند
نواده هات همه صاحبان ایران اند
همان قبیله که دروازه های قرآن اند
تمام خلق سر سفره ی تو مهمان اند
هر آنچه هست ز الطاف دخترت داریم
به خانواده ی تو ما همه بدهکاریم
بلندمرتبه ، پیروز ، سرفراز تویی
شکوه پرچم در حال اهتزاز تویی
اسیر بند ، ولی تشنه ی نماز تویی
کریم زاده ی از خلق بی نیاز تویی
به خاطر تو زمین جان تازه میگیرد
به احترام تو باران اجازه میگیرد
چقدر اهل گذشتی چقدر آقایی
چه قدر مثل رسول خدا شکیبایی
حسینی و حسنی و علی و زهرایی
چه خوب حضرت باب الحوائج مایی
به زیر سایه ی تو رو به دیگران نزنیم
کنار سفره ی تو حرف آب و نان نزنیم
اگر تو صید کنی آرزویمان قفس است
اسیر دام تو با جبرئیل هم نفس است
بدون مرحمتت زندگی ما عبث است
نگاه لطف تو یا کاظم الائمه بس است
محبت به تو مرز میان خوب و بدی ست
مطیع امر تو بودن سعادت ابدی ست
قسم به حضرت زهرا نگاه کن ما را
نگاه کرده و پاک از گناه کن ما را
هر آینه بری از اشتباه کن ما را
بیا و راه بلد رو به راه ما را
ببین که ما و معاصی مان دچار همیم
نظر نما همگی "بشر حافی" تو شویم
رسیده پیک اجل گوئیا سر آورده
خبر ولی خبری گریه آور آورده
ببین فراق چه بر روز دختر آورده
غم تو گریه ی معصومه را در آورده
چقدر درد و مصیبت به جانش افتاده
ببین به عالم و آدم جواب رد داده
قد رشید تو را بار غصه خم کرده
شبیه چشم ترت بازویت ورم کرده
چقدر مرد نگهبان به تو ستم کرده
به زیر سلسه پای تو را قلم کرده
شکنجه دادن تو روزی یهود شده
تمام دور و بر گردنت کبود شده
در آسمان نگاهت شراره حد میزد
به سینه ی تو چرا مرگ دست رد میزد؟
چقدر "سندی" ملعون تو را لگد میزد
به مادر و پدرت حرف های بد میزد
به رنگ لاله شدی و ز غصه پژمردی
شبیه مادر خود فاطمه کتک خوردی
شبیه مادر خود فاطمه پرت زخم است
شبیه مادر خود فاطمه سرت زخم است
ز بی حیایی شلاق پیکرت زخم است
و پلک خسته ی هر دیده ی ترت زخم است
دم غروب نشستی خدا خدا کردی
همیشه روزه ی خود را به گریه وا کردی
اگرچه درد و غم و غربتی کهن داری
اگرچه غصه ی دوری از وطن داری
به روی شانه ی خود کوهی از محن داری
و از شکنجه ی دشمن نشان به تن داری
سرت به نیزه تماشا نشد ولی آقا
سر عبای تو دعوا نشد ولی آقا
به روی سینه ی تو چکمه ی شرور نرفت
و در دهان تو سر نیزه ای به زور نرفت
میان راه سرت داخل تنور نرفت
بدون پوشیه طفلت دیار دور نرفت
نگاه اهل و عیال تو قحط آب ندید
چه خوب فاطمه ات مجلس شراب ندید
#علیرضا_خاکساری
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
بعد پیغمبر اگر خانه نشین، حیدر نمی شد
کنج زندان قتلگاه موسِیِ ،جعفر نمی شد
خصم اگر،در کوچه سیلی،بر رخ،زهرا نمی زد
نیلی از سیلی سندی روی آن سرور نمی شد
کس نمی زد کنج زندان بر تن او تازیانه
گر سیه از تازیانه بازوی مادر نمی شد
زیر زنجیر گران کی خرد می شد ساق پایش
سینه زهرا اگر مجروح میخ در نمی شد
دست و پا و گردنش کی بسته با زنجیر می شد
بسته ، بین کوچه ها گر بازوی حیدر نمی شد
#عبدالحسین
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
مشکل گشای کارها باب الحوائج
ذکر توسّل های ما باب الحوائج
دارد هوای شیعه را باب الحوایج
پیوسته می گوییم «یا باب الحوائج»
پر می کشد دل های ما تا کاظمینش
امشب عجب دارد تماشا کاظمینش
عیسای اهل البیت موسای کلیم است
مانند بابایش کریم ابن الکریم است
بین دعاهایش غریبه هم سهیم است
بابای سلطان خراسان از قدیم است
دارد دمی مثل مسیحا کظم غیظش
عبد خدا می سازد او با کظم غیظش
از هر بلایی شیعه ها را حفظ کرده
زیر عبای خویش ما را حفظ کرده
در سینه اش علم خدا را حفظ کرده
اعجازهای انبیا را حفظ کرده
با یک نگاهش زیر و رو شد بُشر حافی
مجذوب حُسن خُلق او شد بُشر حافی
آری وقار او وقار دیگری بود
اکسیر علم او عیار دیگری بود
هر احتجاجش افتخار دیگری بود
تیغ کلامش ذوالفقار دیگری بود
مانند زینب، عمّه اش، مرد سخن بود
در هر سؤالی پاسخش دندان شکن بود
آقای ما در کنج زندان چارده سال
محروم از خورشید تابان چارده سال
آزرده، زخمی، مو پریشان چارده سال
مثل هزاران سال بود آن چارده سال
«خلّصنی یارب» گفتنش از حد گذشته
پیداست در زندان به آقا بد گذشته
#محمد_فردوسی
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
قاضی حاجات همه موسی بن جعفر
شور عبادات همه موسی بن جعفر
عشق تو در ذات همه موسی بن جعفر
مهرت مباهات همه موسی بن جعفر
با مهر تو ایمانمان را پروراندیم
بر ما نظر کردی و از عشق تو خواندیم
ای خانه ات آباد یا باب الحوائج
کارم به تو افتاد یا باب الحوائج
از دست دل فریاد یا باب الحوائج
داد آبرو بر باد یا باب الحوائج
اهل گناهیم و نکردیم اعترافی
بیدار کن ما را شبیه بُشر حافی
تو عاشق خلوت نشینی با خدایی
تو روح بخش رویش سبز دعایی
در سجده هایت مست ذکر ربنایی
وقت عبادت از همه عالم جدایی
هفت آسمان مشتاق ذکر یا مجیرت
در کنج زندان هستی و عالم اسیرت
تو در سیاهی های عالم نور هستی
در کنج زندان نه میان طور هستی
دُرّ امام صادقی مستور هستی
یک عمر هست از خانواده دور هستی
آقا همه دلتنگ دیدار تو هستند
یک عمر با گریه به پای تو نشستند
آقا خیال آمدن دارد؟ ندارد
آیا توانی در بدن دارد؟ ندارد
حتی رمق در پا شدن دارد؟ ندارد
جان لبی بر هم زدن دارد؟ ندارد
هر چند غرق جلوه های دوست مانده
از او فقط یک استخوان و پوست مانده
آقا بگو با ما از آن زندان آخر
شد دیده ها دریا از آن زندان آخر
خون شد دل زهرا از آن زندان آخر
خون می چکد از پا از آن زندان آخر
با تو چه کرده دشمن پست یهودی
خورده به روی صورتت دست یهودی
در کنج زندان ظلم ها تکرار می شد
با تازیانه روزه ای افطار می شد
آزارها دادند هر مقدار می شد
در نیمه ی شب با لگد بیدار می شد
دشمن ندارد بهر کار خود دلیلی
یا تازیانه می زند یا ضرب سیلی
آهسته آهسته خودش را جا به جا کرد
اول برای شیعیان خود دعا کرد
معصومه را با گریه های خود صدا کرد
افتاد بر روی زمین یاد رضا کرد
ای میوه ی قلبم ببین بابا چه حالی است
اینجا فقط جای تو با معصومه خالی است
روح تو را تا درگه محبوب بردند
هم زهر خوردی هم تو را مضروب بردند
جسم تو را بر تکه ای از چوب بردند
بد بود اما عاقبت شد خوب بردند
هر چند بر روی زمین مانده تن تو
غارت نکرده هیچ کس پیراهن تو
آقا خدایی بی کفن ماندی ؟ نماندی
در بین گرما پاره تن ماندی ؟ نماندی
آیا بدون پیرهن ماندی؟نماندی
در زیر دست و پا شدن ماندی ؟ نماندی
گرچه عزادار شهید کاظمینم
امشب پریشان پریشان حسینم
آیا کسی با مرکب از روی تو رفته؟
چنگ کسی آیا به گیسوی تو رفته؟
یا نیزه ای مابین پهلوی تو رفته؟
آیا سه شعبه روی بازوی تو رفته؟
قربان آن قامت که بر روی زمین خورد
قربان آنکس که عمود آهنین خورد
#مجتبی_شکریان
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#دوبیتی
امشب رضا ز سوز جگر گریه میکند
مانند سیل ز ابر بصر گریه میکند
تنها پسر نه، دختر چشم انتظار هم
از داغ جانگداز پدر گریه مى كند
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
هركجا مرغ اسیرى است، ز خود شاد كنید
تا نمرده است، ز كنج قفس آزاد كنید
مُرد اگر كنج قفس، طایر بشكسته پرى
یاد از مردن زندانى بغداد كنید
چون به زندان، به ملاقاتى محبوس روید
از عزیز دل زهرا و على یاد كنید
كُند و زنجیر گشایید، ز پایش دم مرگ
زین ستمكارى هارون، همه فریاد كنید
چار حمّال، اگر نعش غریبى ببرند
خاطر موسى جعفر، همه امداد كنید
تا دم مرگ، مناجات و دعا كارش بود
گوش بر زمزمه ی آن شه عبّاد كنید
پسرش نیست، كه تا گریه كند بر پدرش
پس شما گریه بر آن كشته ی بیداد كنید
نگذارید كه معصومه خبردار شود
رحم بر حال دل دختر ناشاد كنید
"خوشدل" از ماتم آن باب حوائج گوید
تا شما نیز پس از مرگ ز وی یاد کنید
#خوشدل_تهرانی
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#گریز #حضرت_عباس_علیه_السلام
هر پاره سنگی در دِلِ دریا که گوهر نیست
بیچاره آن چشمی که از داغ شما تر نیست
زندان عقول ناقص این اهل دنیا بود
زندان مکانی هست که موسی ابن جعفر نیست
حتی زن بد کاره هم ایمان به او آورد
تا صورتش را دید فهمید او ستمگر نیست
هر، روزه اش با تازیانه می شود افطار
در قعر زندان های هارون چیز بهتر نیست؟
زنجیر ها با شوق جسمش را بغل کردند
آنقدر که جایی برای بوسه دیگر نیست
خورشید را بر تخته ای کوتاه می بردند
تابوت او دست کم از زنجیر و خنجر نیست
در روز عاشورا برای اشک ثارالله
قطعا دلیلی بهتر از لبخند اصغر نیست
در آن هیاهو یک مسیحی گفت: ای مردم!
این جسم خونین جسم فرزند پیمبر نیست؟
اسلام را در روز روشن زیر پا بردند
شاید گُمان کردند در گودال مادر نیست
زینب نگاهی کرد سوی علقمه وقتی
می خواست در محمل رَوَد اما برادر نیست
#علی_اصغر_یزدی
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
از ماتم اولاد علی بود ،کز اول
چشم همه بارانی و دل سوختنی شد
دل سوخت ازین غصه که از یوسف زهرا
در دام بلا آن همه حرمت شکنی شد
آغاز شد از کوچه و از مادر سادات
اینگونه جسارت به ائمه علنی شد
هر روز بلا دید و جفا دید و کتک خورد
هر روز بر او و پدرش بد دهنی شد
یک جلوه حسینی شد و جسمش به زمین ماند
مسموم شد و شیوهء قتلش حسنی شد
جا ماندنِ جسمش روی خاکِ پُلِ بغداد
یادآورِ جا ماندنِ صد پاره تنی شد
سهم پسر فاطمه شد گوشۀ زندان
سهم پسر دیگر او بی کفنی شد
سادات ببخشند پس از غارت خیمه
با بردنِ خلخال ، جسارت به زنی شدد
#مهدی_مقیمی
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#دوبیتی
خبر سازید دیگر دخترم را
که آید در بغل گیرد سرم را
تنی دیگر نمانده بهر تشییع
به تخته در چه حاجت پیکرم را
.................
به در ماند عاقبت ، چشم تر من
نیامد از مدینه ، دختر من
تنم گرچه یکی شد با عبایم
نشد پامالِ مرکب ، پیکر من
#علی_سلطانی
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
شبیه پیر کنعان نه... که من یوسف دو تا دارم
غم معصومه را دارم، به دل شوق رضا دارم
از این زندان به آن زندان جدا از اهل خود رفتم
در این شب ها هوای کوچ از این ویرانه را دارم
امان از سِجن هارون و امان از سندی ملعون
در این غربتکده دیوانی از درد و بلا دارم
به هم می ریزد احوال مرا با ناسزاهایش
خبر دارد که غیرت روی نام مرتضی دارم
برای هتک حرمت، سمت من بدکاره آوردند
دعا کردم به سجده رفت و شد حالا هوادارم
زمان سجده می افتم شبیه یک عبا بر خاک
به درگاه خدایم روز و شب دست دعا دارم
هزاران رد پا و چکمه بر روی عبا دارم
هزاران رد شلاقِ جفا زیر عبا دارم
کمی از چهره ام نیلی، کمی سرخ و کمی زرد است
شده رنگین کمان، رویم... خزانِ رنگ ها دارم
شبانه قعر این گودال، سرپا ماندنم سخت است
نمی فهمند انگاری که دردِ ساق پا دارم
میان هر نمازم خوانده ام "عجل وفاتی" را
تمسک بر طریق مادرم خیرالنسا دارم
لبان تشنه ام مثل دو تا چوب است و حق دارم
اگر که گریه بر لبْ تشنه ی کرب و بلا دارم
به دور گردنم جای غل و زنجیر می سوزد
گریز روضه بر شاه ذَبیحاً بِالْقَفا دارم
تنم بر روی تخته پاره ای رفته ولی دیگر
کجا جای کفن تکه حصیر و بوریا دارم؟!
#محمد_جواد_شیرازی
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
به حيرت مي كشاند صحبت از نامش سخن را هم
گرفتار خودش كرده است لطفش مثل من را هم
وضو كه جاي خود دارد براي بردن نامش
هزاران بار شستم با گلاب امشب دهن را هم
نشان از پنج تن دارد چه در حسن و چه در غربت
در آورده است اين آقا غمش اشك حسن را هم
براي آنكه تصويري بسازد ذهنت از روضه
اضافه كن به زنداني،سيه چال و زدن را هم
يهودي،تازيانه،ضربه ي سيلي،غل و زنجير
اضافه كن به اينها ناسزاي بد دهن را هم
براي جد خود اغلب چنين او روضه ميخواند
به غارت برده از جدم پليدي پيرهن را هم
غريب عطشان،غريب عريان،غريب بي كس و تنها
اضافه كن به القابش غريب بي كفن را هم
#محسن_صرامی
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
هرکس که "یا باب الحوائج" را صدا کرده
موسی بن جعفر حاجت او را روا کرده
غیر از خدا که شان او را خوب میداند
هرکس که مدحی گفته در حقش جفا کرده
در شان او نازل شده "والکاظمین الغیظ"
موسای کاظم جای نفرین هم دعا کرده
هر بی حیایی که به آقا بی حیایی کرد
با دیدن روی خوش آقا حیا کرده
با دوستان خود نمی دانم چه خواهد کرد
وقتی که قرض دشمنش را هم ادا کرده*
در کنج زندان نیست او در وادی طور است
اینجا کلیم الله خلوت با خدا کرده
با او زنی در سجده افتاده در این زندان
یعنی زلیخایی به یوسف اقتدا کرده
از کهکشان او گرفتند اخترانش را
این چند وقت اصلا ندیده دخترانش را
#آرش_براری
#امام_کاظم_علیه_السلام_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
رشتهی دلهای عاشق پشت این در بسته شد
بار ما از خانهی موسی ابن جعفر بسته شد
تا خبر آمد غروب از خانه بیرون میزند
با هجوم سائلان از صبح معبر بسته شد
مشت ما را وا نخواهد کرد وقتی از کرم
مشت مسکین درش با کیسهی زر بسته شد
آنکه از کار پیمبرها گره وا میکند
دست و پایش در غل و زنجیر آخر بسته شد
ای خدا آزاد بودن پیشکش این ظلم چیست؟
در قفس حتی پر و بال کبوتر بسته شد
یک نفر با تازیانه آمد و در باز شد
یک نفر با تازیانه آمد و در بسته شد
تازیانه رفت بالا چشم مادر تار گشت
تازیانه خورد بر تن چشم مادر بسته شد
آه روی تخته پاره ساق پایش بند نیست
بیش از این حرفی ندارم روضه ها سربسته شد
#میلاد_حسنی