eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5هزار دنبال‌کننده
279 عکس
178 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از قرآن و امام حسین ع
برای مشاهده بیش از 100 آیه از آیات قرآن مجید در شأن رسول الله (ص) در کانال قرآن و امام حسین (ع) این هشتگ را بزنید 👇👇👇 کانال قرآن و امام حسین علیه السلام http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
◾شب جمعه ◾شب زیارتی ◾السلام علیک یا اباعبدالله(ع) شبهای جمعه زائر قبر تو مادر است گریه‌برای‌راس‌پر از خون و حنجر است سینه زنان ز عرش بهمراه جبریل فوج ملک به کرببلا بهر اکبر است با ناله‌های مادر قامت کمانیت قامت‌کمان به‌سوگ‌عزایت پیمبر است خیل رسل به گرد نبی ضجه میزنند دیدم کنار فاطمه ساقی کوثر است با ذکر یا بنّیَ صدا زد حسین من بر آسمان کرببلا خون اصغر است تیر آمد و به حنجر ششماهه بوسه زد کار سه‌شعبه‌،سخت‌تر از نیش‌خنجر است گویا دوباره ظهر عطشبار کربلا است شرمنده از سکینه ببین میرلشکراست
. معنای دعای مستجاب آمده است تفسـیر شکوه آفتاب آمده است مانند همیشه از دل بهمن ماه میلاد بهـار انقلاب آمده است .
. سالار زینب(س) روی شانه بار سبو می کشم سر راه میخانه هو می کشم کمی تربت کربلا دستم است به یاد حرم باز بو میکشم شبی خواب دیدم کنار فرات نماز است و مسّ وضو میکشم اگرچه ز شش گوشه جامانده ام ولی مستم و زیر و رو میکشم سری خانهء فاطمه می زنم فقط منت لطف او می کشم شراب طهورای من خانگی است حسین آمده وقت دیوانگی است گل پنج تن آخرش شد حسین سفارش ز پیغمبرش شد حسین دل مادرش فاطمه آب شد که جاری ترین کوثرش شد حسین لب ذوالفقار علی شد دو دم حسن جلوهء دیگرش شد حسین چه سرمایه ای دست ما آمده صدف عالم و گوهرش شد حسین رسد نوکر او نمازش به عرش اگر ذکر انگشترش شد حسین اگرچه فقط دردسر داشتیم چه رزقی از این سفره برداشتیم اگر جلوهء او در عالم نبود میان دل ما خدا هم نبود نمیشد بگرید برای حسین اگر ترک اولای آدم نبود به والله فطرس بدون حسین دلش پیش آن عرش اعظم نبود اگر دست من را رها کرده بود دو دستم به نخهای پرچم نبود همین زندگانی صفایی نداشت اگر شور و حال محرم نبود تو را دوست دارم عزیزم حسین بگو جان به پایت بریزم حسین چرا بین کوی و گذر میروی غریبانه داری سفر میروی سرت را تراشیده ای یا که نه؟ به این حج چرا بی خبر میروی مسیری که دیدم پر از نیزه است چرا در پی دردسر میروی لباس نو و کهنه داری ببر که داری میان خطر میروی چه انگشتری دست کردی حسین از این شهر، تحت نظر میروی هلالم کمی تاب برداشتی برای علی آب برداشتی؟ ✍ .
جانم حسین(ع) صدای پای خدا می‌رسد به گوش بیا سبو به دست و غزلخوان و باده نوش بیا بگیر بیرق میخانه را به دوش بیا به بزم آمدن پیر می فروش بیا دوباره صحبت هل من مزید آمده است خدای عشق در انسان پدید آمده است صدای پای بهار است، عید می‌آید به قفل بستهٔ دلها کلید می‌آید کسی که دل به هوایش تپید می‌آید خبر دهید به فطرس امید می‌آید بیا که یأس مرام خدا فروخته‌هاست شب رسیدن آقای بال سوخته‌هاست به تشنه‌ای که به دام سراب افتاده‌ست بگو که کشتی رحمت به آب افتاده‌ست فقط نه از سر فطرس عذاب افتاده‌ست دهان هرچه گنهکار، آب افتاده‌ست پیاله‌ها همه از این شراب پر شده است به هر کسی که نظر کرده است حر شده است حسین آمده تا خلق، رستگار شوند به یمن گریه به او فصل‌ها بهار شوند حسین آمده تا قلب‌ها شکار شوند به محض بردن این نام، بیقرار شوند حسین آمده با یک نگاه دل ببرد وگرنه کیست از این روسیاه دل ببرد ز عرش گفت خداوند قادر منان خموش باش جهنم! که سوم شعبان بجای آتش تو کرده رحمتم طغیان حسین مانَد و بس کل من علیها فان بگو رسول به این خلق تا ابد گمراه که من احب حسیناً فقد احب الله اگر چه شیر ز انگشت وحی می‌نوشد و جبرئیل به جسمش لباس می‌پوشد شهنشه است ولی با غلام می‌جوشد مرا بخاطر روی سیاه نفروشد کسی که رو_ به روی بنده‌اش گذاشته است هوای نوکر خود را همیشه داشته است خدا کند که مرا عاقبت بخیر کند فدایی وهب و مسلم و بریر کند مرا نگاه، چو راهب میان دیر کند به خیمه‌اش بکشاند مرا، زهیر کند چنان حبیب در این خانه موسپید شوم شبیه جون در آغوش او شهید شوم اگر نبود حسینیه ما کجا بودیم چنان کبوتر صد بام و صد هوا بودیم هزار شکر که با او از ابتدا بودیم شب ولادتش ای کاش کربلا بودیم نشد کنار تو باشیم، از بد اقبالی‌ست دم ضریح تو صد حیف جایمان خالی‌ست دم ضریح تو اما دلی پریشان است به روی سینه زند مادری که گریان است هنوز هم پسرم روی خاک، عریان است هنوز بین دو تا نهر آب عطشان است چه کربلاست که آدم به هوش می‌آید هنوز نالهٔ زینب به گوش می‌آید
طراوت عشق چقدر مانده به دریا، به آستان حسین پر از طراوت عشق است آسمان حسین بگو که نام مرا دل شکسته بنویسند بگو! که می‌رسد از راه کاروان حسین همیشه دل‌نگرانم مباد خط بخورد شناسنامه‌ام از نام دوستان حسین هنوز حسرت آن روز در دلم جاری‌ست به کربلا نرسیدیم در زمان حسین مرور کرده‌ام این قصه را هزاران بار نمی‌شود به‌خدا کهنه، داستان حسین به جستجوی چه هستی از آفتاب بپرس! که هست در همه جای جهان، نشان حسین... هنوز می‌وزد احساس شرم از هر رُود قصیده‌ای نسرودند نذر جان حسین نداشتم به جز این بیت‌ها ره‌آوردی که پیش‌کش کنم آن را به آستان حسین بهار بود، که یک شب به خواب می‌دیدم به کربلا، شده‌ام باز میهمان حسین!”
عزیزم حسین(ع) هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد خوشا به حال خیالی که در حرم مانده و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد به یاد چایی شیرین کربلایی‌ها لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد چه ساختار قشنگی شکسته است خدا درون قالب شش‌گوشه یک غزل دارد بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟ بگو محبت ما ریشه در ازل دارد غلامتان به من آموخت در میانهٔ خون که روسیاهی ما نیز راه حل دارد
عزیزم حسین(ع) دیگر برای زندگی ام علت آمده است امشب به دوش کل جهان منت آمده است خورشید بعد این همه سال از تولدش فهمیده تازه دور زمین حرکت آمده است دنیا اگر مشبهِ دریا شود بدان از گوشه چشم سید ما رخصت آمده است قطعاً برای گسترش فکر و فهم ما از جانب خدای احد فرصت آمده است اندیشه ای‌ جدید که تعریف های آن جنبش ، قیام ، حرکت و یا نهضت آمده است حتی زمان خواندن اسم «حسین» هم سمت زبان لشکریان لکنت آمده است اما گذشت تا که بفهمند کوفیان مظلوم ما برای فقط بیعت آمده است
شروع شد غزلم بسمه تعالی دست تو دستگیر جهانی تو ای معلا دست شبیه مرقدم اینجا دلم مثال ضریح سر است گنبدو گلدسته هاست دوتادست دو دست داده برای رضای حق عباس دخیل دامنش حالا شده ست صدها دست کفیل زینب و ذخر الحسین،ابالفضل ست همیشه قبل برادر،برادر آمادست به بیت فاطمه باشد دوتا مسیحا دم به بیت ام بنین یک نفر مسیحا دست نیامده احدی روی دست این سقا اگر چه آمده بسیار دست بالا دست وَ دست اوست پناه تمامیه عالم بدین سبب زده روی علم مُطلا دست تمام آرزوی نوکرش همین باشد به روز حشر گذارد به دست مولا دست به یمنه ی رزق ال...، را برای او گفتند بگیر دامن او را مَبَر به هرجا دست به بال می رود آخر به عرش جبراییل رسید عرش معلا ولیکن او با دست به چشم و دست و سر و تن به ما نشان داده حسین فاطمه تنها هدف در این جادست (جاده است) خدای ارمنیان و مقلدش عیسی ست سزاست گر بزند سر در کلیسا دست نکرده رد احدی را به جز امان نامه که دست  داده و اما نداد سقا دست رسید ماه قبیله رسید با مشکش کنار علقمه میزد به رود دریا دست دو دست شد قلم و شد دو چشم او جوهر چه فایده چه نویسد ندارد آقا دست شده ست دست به دامن،به دامن دستش رسد به خیمه ی اصغر نیفتد از پادست نبود مادر سقا ندید ام بنین که از عمود چه حالی دهد به سقا دست رسید فاطمه آنجا به جای ام بنین چه حال پر محنی میدهد به زهرا دست بدون دست فرود آمده علمدرای چقدر فایده دارد در این بلندا دست حسین مانده و یک قامت شکسته شده صدای خنده و سوت و صدای اعدا،دست حسین مانده و زن های بی پناه حرم خدا نکرده نیاید به سمت زن ها دست
نظری کن فضا مُعَطَّر شد شب لبخند ماه و اَختَر شد ز عنایات حضرت سبحان بار دیگر چنین مُقَدَّر شد شد پدر حضرت ابوالحسنین مادر ام البنینِ اَطهر شد زد قدم دلبری که از عشقش دل هر عاشقی مُنَوَّر شد  هاتفی با دو صد شعف خوانَد شب میلاد ماه حیدر شد نه فقط مه !! که ذوالکرم آمد صاحب بیرق و علم آمد دُرّ گنجینه ی ولا آمد ماه شبهای کربلا آمد پا نهاد آنکه از ازل گویا!! بر ادب بوده ناخدُا آمد قدرت الله و شیر جنگ آور یلِ اولاد مرتضی آمد خنده کن از صمیم دل زیرا شه مشکل گشای ما آمد می بزن عاشقانه مستی کن که علمدار باوفا آمد آمد آنکس که کوه احساس است اسدُالحیدراست و عباس است چه بگویم از او که دل خواه است خَطّ ما بین راه و بیراه است در بیان فضائلش این بس نوکر دست به سینه ی شاه است شیر مادر بصیرتش بخشید زین سبب او علیم و آگاه است ز نبردش عدو چنین فهمید پهلوان همچنان یدالله است تا که شمشیر خود برقصاند کوه دشمن به پبش او کاه است دم به دم شکر حق به لب داریم مست و دیوانه ی علمداریم مینویسم که آبرو دارد دو جهان،روشنی از او دارد گفتنِ ذکر ِیا ابوفاضل دلنشین است عطر و بو دارد مثل او ساقیا!! کجا داری که چنین باده و سبو دارد جان به قربان هرچه سادات ست که چو او مهربان عمو دارد او نشان داد ِکربلا چو علی هنر جنگِ رو به رو دارد پهلوان است و عالمی مستش گره ها وا نموده بادستش
آسمان در سوم شعبان که مهتابی تر است چشم های نوکران در وقت بی تابی،تر است قلب سائل ها در این ایام اربابی تر است آمده ارباب،اما چشم اصحابی تر است می رود تا عرش اعلا جمله ی مولی الکونین اهل عالم این حسین از من و من هم از حسین ای حسینٌ منی پیغمبر خاتم حسین ای قبول توبه های حضرت آدم حسین نام زیبای تو داده جلوه بر پرچم حسین باز دم ذکر حسن جان است،ذکر دم حسین مجتبی غرق شعف شد،تا که آقا آمدی بهر دیدار حسن،شش ماه دنیا آمدی.... آمده در بیت وحی انگار نور دیگری یا که موسی آمده امشب به طور دیگری آمده قرآن و انجیل و زبور دیگری آمد آنکه دوستش داریم جور دیگری آمده آقای عالم فخر کل کائنات امشب اندازد خدا در آب کشتی نجات جلوه ای دارد اگر این آسمان چون ماه اوست ما هدایت گشته ایم  اینجا اگر مصباح اوست ما رعیت زاده ای هستیم ،شاهنشاه اوست سِرّ توحید است او ،یعنی که وتر الله اوست اوست معشوق خدا او هست مجنون خدا آمده در خانه ی شیر خدا خون خدا ناجی امروز من ای شافع فردای من ای دم وقت مماتم،عشق تو محیای من جان فدای نام زیبای تو ای،دنیای من اشهدُ ان حسین بن علی آقای من فطرس از جام لبانت واله و مدهوش شد دوزخ از یُمْن قدم های شما خاموش شد می‌رسد بر دست ما فیض عجیب کربلا پر شده در کُل هستی عطر سیب کربلا ای حبیب کربلا، آمد حبیب کربلا آشنای عالمی هست و غریب کربلا موسی عمران به لب دارد انا عبدالشبیر شاه ستار العیوب ای ناجی حُر و زهیر محضرش جبریل چون طفلی مودب آمده از وقارش جان عزرائیل بر لب آمده مژده که آقای جون و عون و شوذب آمده عالم هستی مبارک ،هست زینب آمده منزوی خوش گفته ای حک روی پرچم زینب است این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است فکر هر شام است او،اذکار هر روز است او خوش به حال هر که اینجا دانش آموز است او پیش او خورشید شرمنده،جهان سوز است او ورد لب های کسی چون حاج فیروز است او پور زهرا هستی و ناجی پور مریمی یل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینین پرچمی تو که ذکر ذاکران و شعر های شاعری تو که مقصود دعا و گریه های زائری تو که در بزم عزایت حاضری و ناظری تو غریب مادر اشعار سید ذاکری ساقیا در باز کن که راهی مِی خانه ام آه زنجیری بیاور در غمت دیوانه ام اصل اسلام خدایی اصل ایمانی حسین قلب عالم دست تو یاسین قرآنی حسین ای تو محبوب دل مُلای زنجانی حسین بی سر و سامانیِ عمان سامانی حسین نِی خدا را میشناسم نی نبی،عمان بخوان من حسینی میشناسم بن علی،عمان بخوان کار تو آقایی و کار گداهم نوکری ای سلیمانا نگاهی گاه بر این پا دری پیش تو فرقی ندارد اولی با آخری عشق بازی می کنم با جمله های آذری در قیامت میزنم این جمله را فریاد حسین جان عالم،جان سنه گوربان،اوین آباد حسین.... در گرفتاری همیشه تو رسیدی دادمان روضه های تو رسانده خیر بر اجدادمان می رسد حب تو از ما ارث بر اولادمان بغض دشمن را که داد اسفندیاری یادمان رحمت حق بر کسی که در عزایت زد نفس لعنت حق بر سنان و خولی و شمر و شبث آه از عشق تو دل از این قرن کندیم ما با وجود تو دگر از ما و من کندیم ما بر حصیری بسته دل را از کفن کندیم ما در عزای تو اگر که پیروهن کندیم ما این مواسات است با تو سیدالعریان حسین زینت دوش نبی ای سید العطشان حسین سید و مولا ست او این بنده را سائل بخوان در حضورش دفعه ای این عبد ناقابل بخوان در شب میلاد آقایت بیا از دل بخوان اشک میریزد خدا پس بیتی از مقبل بخوان شد هوای دشت از باد مخالف قیرگون شاه عالی مرتبه از صدر زین شد سرنگون دم گرفته حاج مرزوق و بنالد شهریار میزند بر  سر فرزدق محتشم شد بی قرار فاطمه میگفت من را با یزیدی ها چه کار سوخت قلب عالمی با شعر های سازگار پس بخوان با او؛ ملائک رو در این هامون کنید مادرش اینجا نشسته شمر را بیرون کنید کشته ی دور از وطن ای صید افتاده به خون ای الفبای محبت،ای الفبای جنون ای حروف اسم اعظم حاوسین و یا نون ما که هستیم از تو، پس، انا الیه راجعون بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
همه رعیت همه سائل تو شاهنشاه و سلطانی علیِ دوم زهرا ز ما رو برنگردانی کرامت کردنت بوده همیشه نقل محفل ها همیشه دوستت دارم چه پیدا و چه پنهانی لسان الحق بخوانم یا به تو گویم لسان الغیب تو که ننوشته می خوانی تو که نا گفته می دانی صحیفه باز کردم تا بگویم حرف هایم را تو غفاری تو رحمانی تو ستاری تو منانی نمی خواهم دمی را که بدون حب تو باشد نمی خواهم بدون تو جهان را کمتر از آنی الا ای یوسف ارباب یوسف ها گرفتارت بدون تو چه بازاری؟بدون تو چه کنعانی؟؟ تو دریای کرم هستی،تو آقا رحمت عامی شما مانند خورشیدی شما مانند بارانی بنازم اعتبارت را،تو و ایل و تبارت را رگی از سید البطحا،رگی از شاه ساسانی تو که فخر همه ایلی،غریبه نه تو فامیلی علی فرزند شهبانو تو داری خوی ایرانی شده از آسمانی ها دو تاشان قسمت ایران دو تا قبله دو تا کعبه تو و شاه خراسانی دعای خیر تو بوده که حالا بینمان داریم چنان سید رضی ها و چنان قاسم سلیمانی اگرچه روسیاهم من،بخوانم بر را سر خانت تو که آورده ای آقا جزامی را به مهمانی وقارت رفته بر حیدر،مزارت رفته بر زهرا رواقی نیست دور تو،کنارت نیست ایوانی به حکمت روز عاشورا،اسیر دست بیماری به شام و کوفه عالم دید که تو مرد میدانی حسینی خو،حسن سیرت،شجاعت هم چنان عباس علی هستی و داری در بیانت تیغ برانی تو خطبه خواندی و رفت آبروی ابن مرجانه بساط کاخ او را برد حرفت رو به ویرانی امامی روی نی ها و امامی در غل و زنجیر چه شد دین محمد  پس؟چه شد رسم مسلمانی؟ به طشت زر سر شاه و به دست گرگ‌ چوبی بود نه مانده چشم زیبایی نه مانده لب،نه دندانی عجب یلدای تلخی بود یلدای تو در شامات بهار تو خزانی شد در آن شام زمستانی