#دوبیتی
غمناکم و از کوی تو با غم نروم
جز شاد و امیدوار و خرم نروم
از درگه همچون تو کریمی هرگز
نومید کسی نرفت و، من هم نروم
#ابوسعید_ابوالخیر ✍
#مناجات
.
#ماه_مبارک_رمضان
#امام_حسین_علیه_السلام
به کوره راهم و چشمان سر به راه ندارم
چراغ راه، در این جادهی سیاه ندارم
ببین خراب شده هر پلی که پشت سرم بود
پناه آخر من شو! پناهگاه ندارم
رفیقِ راه، مرا با فریب، چاهنشین کرد
بگیر دست مرا؛ جز تو خیرخواه ندارم
برای بارشِ شبگریههای بی کسیِ خود
به غیرِ گوشهی محراب، سرپناه ندارم
همیشه آهِ خجالت کشیدهام که فقیرم
ببخش، بینِ بساطم به غیرِ آه ندارم
گناه، کردهام و مستحقّ آتشم؛ اما ...
سئوال میکنم از رحمتت؛ گناه ندارم ؟!
فضای آینهام را غبارِ آه، گرفتهست
که روسیاهترین آدمم؛ نگاه ندارم !
به وقتِ گردشِ تسبیح، جای ذکر تو کاری
به جز شمردنِ تعدادِ اشتباه ندارم
دوباره لشکرِ فاتح مرا به بند کشیدهست
شکست خوردهام از نفس، چون سپاه ندارم
برای مجلسِ بخشیدنِ گناه، گریزی
به غیر روضهی گودال قتلگاه ندارم
رضا قاسمی
#اشعار_مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
چه بهتر است ببخشم به لطف و احسانم
چگونـه جسـم ضعیـف تو را بسـوزانم؟
اگـر تـو خالـق خـود را خـدا نمـیدانی
منم خـدا و تـو را عبـد خویش میدانم
شـرار قهـر مرا آب بحـر، کـافی نیست
مگـر ز اشک تـو آبی بـر آن بیفشـانم
تو غافلـی و مـرا لحظـهای نمیخوانی
بیا منم که تو را سوی خویش میخوانم
هـزاربـار شـدم از تـو خشمگیـن امّـا
تـو کیستـی کـه ز تـو انتقـام بستانم؟
به عزتم قسم ار سـوی مـن بیـایی باز
تو را ز لطف در آغـوش خویش بنشانم
ز بس که اشک تو را دوست دارم، از رحمت
بلا دهم کـه تـو را لحظـهای بگریانم
هـزاربـار گنـه کـردهای بیـا یکبار
بگـو:الـه مـن العفـو مـن پشیمانم
ز سالها گنهت بگذرم به یک العفو
ببخشم و به تو ثابت کنم که رحمانم
اگـرچـه از همه آلودهتر بوَد «میثم»
به ذات اقـدسم او را ز در نمـیرانم
#حاج_غلامرضا_سازگار
#اشعار_مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
بار الها خسته ام از اینهمه تکرارها
آمدم با روسیاهی تا کنم اقرارها
بوده ام عمری درون معصیت ها غوطه ور
ساختم بین تو یا رَب ،با خودم دیوارها
ادعا ها میکنم در پیشِ چشم دیگران
بارها اما شکستم در خفا هنجارها
ظاهرم را بر خلاف باطنم آراستم
حالم آشفته شده از این ادا اطوارها
در مصاف تن به تن مغلوب نفسم گشته ام
زخمی ام اصلا ندارم قدرت پیکار ها
خون شده قلب امامم از من و رفتار من
تا به کی این بی مرامی ها و این آزارها
دفتر من پر شده از بیتهای انتظار
کو عمل؟مانده فقط در حد این گفتارها
نامه ی اعمال من گویای احوالم شده
نامه نه،از کثرت برگه شده طومارها
خسته ام یارب به درگاهت پناه آورده ام
ای امید آخرِ بیچاره ها؛ بدکارها
ماه مهمانی شده، با خوب ها هم سفره ام
همنشین گل شده خیل عظیم خارها
با همه بدبختی ام ،سوی حسینت آمدم
دل ندارند ای خدای من مگر بیعارها؟
اشک روضه بی گمان آخر نجاتم میدهد
میبَرَد باران گریه از دلم زنگارها
تشنه تشنه سر جدا شد از امام بی کَسَم
زهر شد در کام من با یاد او افطارها
#حیدر_محمدنژاد
السلام علیک یا صاحب الزمان ❤️
بهار بندگی ام را خودم خزان کردم
گناه کردم و از کرده ام زیان کردم
چقدر دل، سرِ آمال خویش آزردم
چه کارها که برای دو لقمه نان کردم
رضای صاحب خود را نکرده ام منظور
نگاه بر سخن و حرف این و آن کردم
به جای خیر فقط دردسر شدم عمری
همیشه خون به دل صاحب الزمان کردم
مرا گرفت به آغوش و زیر و رویم کرد
همین که وضع بدم را کمی بیان کردم
هزار بار زمین خوردم و خدا را شکر
هزار بار توسل بر آسمان کردم
مرا همیشه دعا کرد و مهربان تر بود...
از آن چه در همه ی زندگی گمان کردم
همین که فاطمه گفتم مرا خرید آقا
قسم به فاطمه صد بار امتحان کردم
دم غروب غریبانه گریه و زاری
برای غربت آن قبر بی نشان کردم
پرش شکسته پرستو و در قنوتش خواند:
هوای پر زدن از بین آشیان کردم
برای آن که نبیند علی چه شد دستم
سه ماه بازوی خود را از او نهان کردم
#امام_زمان
محمد جواد شیرازی✍
.
.
#مدح_امیرالمؤمنین
#رباعی
اَسرارِ خُداوَندِ عَلیم اَست عَلی
آئینِهء صَنعَتِ قَدِیم اَست عَلی
"صامت" زِ طَریقِهء علی پای مَکِش
زیرا که صِراطِ مُستَقِیم اَست عَلی
#صامت_بروجردی✍
.
.
#مناجات
#پندیات
در آن اوجی که از رفعت نباشد غیر ذات آنجا
گرانی میکند بر خاطر عارف صفات آنجا
زبان واصلان لال است از توصیف دیدارش
که هر کس دید آن رُخ را ز حیرت گشت مات آنجا
فدای خلوت یاری که لفظ آنجاست نامحرم
سخن از دیده می جوشد، کجا باشد لغات آنجا
چنان جان در بدن با ماست، این نقصان الفاظ است
اگر گفتم به آن هستیِ برتر از جهات، آنجا
مگر با سوختن راهی بسازم تا وصال او
که غیر از نیستی راهی ندارد ممکنات آنجا
نباشد پوششی از شرم بهتر بر تن آدم
نجابت پیشه کن اینجا، اگر خواهی نجات آنجا
گریبانگیر خود گردی، اگر گیری گریبانی
دلی را گر نلرزانی، نلغزی در صراط آنجا
چنان ربط است بین عالَم دنیا و عُقبا که
بگیری تا قنوت اینجا بجوشد صد قنات آنجا
ز سایه بگذر و در آستان نور منزل کن
که دارالموت اینجاباشد و دارالحیات آنجا
سیاهیِ قلم، عاصی! به آن دفتر نمی آید
بگو عاشق که از خون گلو سازد دوات آنجا
#عاصی_خراسانی✍
.
.
#مناجات_با_خدا
بارالها بار سنگین گناه آورده ام
باز هم بر درگه لطفت پناه آورده ام
روز اول مصحفی خالی به من دادی و من
نامه ای غرق خطا و اشتباه آورده ام
نامه اعمال من چیزی ندارد جز گناه
شرمسارم این همه بار گناه آورده ام
آرزو دارم که با نور تو گردم روسفید
من که در مهمانی ات روی سیاه آورده ام
لحظه های بی نظیر و پر بها از دست رفت
با خودم عمری که گردیده تباه آورده ام
بارالها نفس امّاره مرا نابود کرد
شِکوه از دست خودم در دادگاه آورده ام
شرمسارم که به جای باقیات الصالحات
معصیت هر شامگاه و صبحگاه آورده ام
اشک دادی تا بشویم چهره ام را از غبار
اشک را از کربلا و قتلگاه آورده ام
در هوای کربلا جان و تنم را هدیه ای
بر حسین بن علی روحی فداه آورده ام
مأمن و مأوای دلهای شکسته کربلاست
مرغ دل را جانب این بارگاه آورده ام
گفت زینب: ای حسین جان! کاروان عشق را
از غبار کوفه و شام سیاه آورده ام
بار سنگین غم تو پشت زینب را شکست
قامت همچون کمانم را گواه آورده ام
ای برادر پیکر آزرده ما را ببین
خیز و بنگر کودکان بی پناه آورده ام
هر کسی نام تو را می برد او را می زدند
کاروانی غرق سوز و اشک و آه آورده ام
یا حسین بعد از چهل منزل غم و رنج و بلا
کودکانت را به سوی قتلگاه آورده ام
✍#مهدی_شریفی
#ماه_رمضان
#مناجات #حضرت_زینب
.
.
شعر برگزیده هشتمین محفل شعر حضرت خدیجه علیهاالسلام
السلام علیک یا امالمؤمنین
یا خدیجه بنت خویلد
#چادرت_را_بتکان
چادرت را بتکان لطف تو را می خواهم
مادر فضل، بیا کوه بساز از کاهم
من زمین خورده ام از عجز خودم آگاهم
بال پرواز بده تا برهم از چاهم
قطره ام آمده ام راهی ِدریا بشوم
نوکر مادر صدیقه ی کبری بشوم
شاعرت اول مصراع شکوهت مانده
شده از وصف مقام و شرفت درمانده
چه بگوید که خدا آب حیاتت خوانده
از تو هر شر و بدی را به طهارت رانده
پاکی از چشمه ی تطهیر تو معنا شده است
زیر پای تو زمین ،عرش معلّا شده است
خارج از قوّه ی ادراک عقولی بانو
اصل هر فرعی و معنای اصولی بانو
بی گمان اشرف زوجات رسولی بانو
چون که تو مادر زهرای بتولی بانو
ای که شد فاطمه ی عالمه ات سرّ وجود
دم به دم تا به ابد بر تو و نسل تو درود
ثروتت تیغ دو دم، یاور تیغ علی است
دین اسلام به عزم تو چنینمنجلی است
عهد بستی که علی بعد پیمبر ولی است
سیره ات لعنت ِ بر دوّمی و اوّلی است
مایه ی فخر و مباهات پیمبر شده ای
از ازل مادر ِهر شیعه ی حیدر شده ای
با تو در سینه ی سینای پیمبر شور است
در کنارت دل او از غم عالم دور است
تو عزیز نبی و آن دگری منفور است
آنحمیرای حسودی که اجاقش کور است
دق کند از حسد آن زن به خدا جا دارد
چون فقط دامن تو،حضرت زهرا دارد
آن زنیکه شترش مرکب ذلّت شده است
در جمل باعث گمراهی امّت شده است
پدر بی پدرش بانی بدعت شده است
غاصب حقّ علی نور امامت شده است
کی شود مادر ما،نیست زن پیغمبر
چون که در جنگ جمل داده طلاقش حیدر
اولین بانوی اسلام ،نبینم آخر
نیمه جان گشته ای، ای جان نبی در بستر
یک نظر بر در خانه،نظری بر دختر
رود ِخونابه شده ، زمزم ِ چشم کوثر
بی تو شام غم احمد که ندارد ماهی
هستی ات دادی و یک کهنه عبا می خواهی؟
از عبا حرف شد و روضه به پشت در رفت
وسط آتش کینه ، گل نیلوفر رفت
زد صدا فضّه بیا،وای ! ولی حیدر رفت
با عبا فاتح خیبر به سوی همسر رفت
یک عبا هم به حرم برده علی اکبر را
یک علی نه ،صد و ده تا علی ِ اصغر را
آه ! روضه به کجا رفت،حواس من نیست
مخفی از دیده ی ما صاحب مجلس مهدیست
پلک ها زخم،دلش زخم، طبیب او کیست
چاره ی گریه ی هر صبح و مسای او چیست
یادمان رفته طرید است و شرید است و وحید
از غم غربت او چشم کسی خون نچکید
مادرم ، تا که شب غیبت او سر گردد
از شمیمش نَفَس شیعه معطر گردد
موقع رجعت تو وارث منبر گردد
تو دعا کن که دگر منتقمت برگردد
اوّل آتش به تن ثانی مرتد بزند
بعد هم پیش حسن، عایشه را حد بزند
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
..............
#وفات_حضرت_خدیجه
#حضرت_خدیجه
.
.
#مناجات_با_خدا
#امام_حسین
#مناجات
گرفتاریم با نفسی که دنبال هوا رفته
همش دنبال دنیا رفته و راه خطا رفته
از آن حال مناجات و تضرع رنگ و بویی نیست
خدایا حال خوب ما کجا رفته؟ کجا رفته؟
مناجاتم تظاهر شد پر از حس تکبر شد
چه گویم که عباداتم تماما با ریا ، رفته
در این ماه مبارک هم دوباره معصیت کردم
من از اعمال و رفتارم دگر شرم و حیا رفته
نمازم مثل سابق نیست ، قنوتم نیز لایق نیست
تهجد که به جای خود ، نمازم هم قضا رفته
به مردم سوء ظن دارم ، زبان طعنه زن دارم
كه جاى ذكر تو از آن ، دروغ و ناسزا رفته
ادای توبه کردن را در آوردم ، پذیرفتی
منی که مزه عصیان به کامم خوب جا رفته
دلم خیلی گرفته از خودم از اشتباهاتم
خدایا کشتی عمرم به گل افتاده وا رفته
کسی حال بد ما را شبیه تو نمیفهمد
تویی که خوب میدانی به حال ما چه ها رفته
اگر یکجا نمیبخشی ، بسوزان و خلاصش کن
حساب از ما نکش دیگر حساب از دست ما رفته
ولی حالا پشیمانم ، تو میخشی؟ نمیدانم
فقط اینقدر میدانم به عفوت التجا رفته
اذانم چون علی دارد ، نجاتم می دهد آخر
اذانم چون علی دارد ، صدایم تا خدا رفته
بهشت ارزانی خوبان ، نجف باشد بهشت ما
به جنت سر زده هرکس دم ایوان طلا رفته
همیشه وقت هر سختی به دادم میرسد مادر
همیشه دست پر از خانه زهرا ، گدا رفته
قیامت کارما از اهل محشر پیش می افتد
اگر پرونده ام دست علی موسی الرضا رفته
از استغفار ما چیزی برایت در نمی آید
ولی با ذکر اربابم گناه از بین ما رفته
به العفوم امیدی نیست ، بخر این یاحسینم را
که هرجا نام او آمد اجابت بر دعا رفته
یقین دارم نمیسوزد میان آتش قهرت
هر آنکس که فقط یکبار سمت کربلا رفته
غروبی رو به قبله یاد باب القبله افتادم
دلم خیلی برای دیدن صحن و سرا رفته
دم افطار میخوانم سلام ای تشنه مظلوم
بمیرم جای آب آخر به خوردت نیزه ها رفته
هزار و نهصد و پنجاه دفعه یاد ما کردی
دعا کردی برایم گرچه جسمت زیرپا رفته
به غارت رفتن تو خواهرت را دست غارت داد
شبیه برقع زینب ، ردا رفته عبا رفته
تو جایت دامن زینب فقط بوده نه آن خورجین
به جای دامن زینب سرت آنجا چرا رفته؟
#محمد_جواد_پرچمی✍
#ماه_رمضان
.
.
شعر برگزیده هفتمین محفل شعر #حضرت_خدیجه علیهاالسلام
السلام علیک یا خدیجه امّ المؤمنین
ما بیابانیم و تشنه زیر باران آمدیم
طالب فصل بهاریم و زمستان آمدیم
روسیاهیم و به اذن ماه تابان آمدیم
دستمان خالیست، مانند گدایان آمدیم
قلب هامان را سراسر غرق در گُل کرده ایم
تا به امّ المؤمنین یک دَم توسّل کرده ایم
تا خدا یک نردبان با ذکر مادر ساختیم
سفره ای روی پَر روح الامین انداختیم
از زمین تا عرش را با بال لطفش تاختیم
باز قدرش را به قدر قطره ای نشناختیم
می شود ولله از هست دو عالم بی نیاز
ریزه خوار ِ سفره ی اُمّ الیَتامی' در حجاز
مادر ما آفتاب و نوربخش ِ ماه بود
مکّه در گمراهی و او آشنای راه بود
از زمان خلقتش، محبوب عندالله بود
چون خدا از شاهکار خَلق او آگاه بود
در کنار هم هزاران حُسن را با عشق چید
تا خدیجه مادر ما شیعیان را آفرید
بانویی که با عفافش بوده عفّت استوار
شد کنیز خانه ی او آسیه با افتخار
ثروت او شد توان ضربه های ذوالفقار
مصطفی را شد همیشه در مصیبتها،قرار
در ستایش های او این بس که با جان، مصطفی
بارها فرمود: «إنّی قَد رُزِقْتُ حُبَّها»
یار و غمخوار پیمبر شد لیاقت داشته
دامنش معصومه پرور شد لیاقت داشته
حامل انوار کوثر شد لیاقت داشته
مادر یک نسل اطهر شد لیاقت داشته
یازده دُرّ امامت، حاصل از دریای اوست
سرّ هستی خلایق، خلقت زهرای اوست
مادر ما قبل بعثت هم مسلمان بوده است
جنس انفاسش هم از آیات قرآن بوده است
او برای جان خاتم بهتر از جان بوده است
بر خلاف آن زنی که شاخ شیطان بوده است
آن زنی که ایستاده روبه روی مصطفی
بوده مرگ او دمادم آرزوی مصطفی
منکر اصل ولایت، نیست امّ المؤمنین
دختر طاغوت امّت، نیست امّ المؤمنین
قاتل شاه رسالت ، نیست امّ المؤمنین
مظهر بخل و حسادت، نیست امّ المؤمنین
غرق ظلمت بود آن که در کنار نور بود
داشت بر زهرا حسادت، چون اجاقش کور بود
در زنان، فاسق تر از آن نیست بر روی زمین
لعنتش شد ذکر اعظم بر لب روح الامین
می نویسم کوری خصم امیرالمومنین
شد مقامش با کمی ارفاق، امّ المفسدین
تهمتش بر ماریه کافیست تا پیش همه
حد زند آن را امام ما، عزیز فاطمه
صاحب عنوان امّ المؤمنین، پس با یقین
شد خدیجه اشرف زوجات ختم المرسلین
بانویی که هست بر انگشتر خاتم،نگین
جان و مالش شد کریمانه نثار راه دین
طعم تلخ بی کسی ها را چشید و صبر کرد
طعنه ها از مردم مکه شنید و صبر کرد
عاقبت تنها طبیب درد طاها پرکشید
آه ! بین ناله ی محزون زهرا پرکشید
در عبا مادربزرگ بی کفن ها پرکشید
وای! از آن پیکری که ارباً ارباً پرکشید
شد ستاره در ستاره ماه دلجوی حسین
شد سپید از چیدن هر عضو، هر موی حسین
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#وفات_حضرت_خدیجه
.
.
#امام_زمان
با موضوع شهادت حضرت خدیجه علیهاالسلام
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجّل الله تعالی' فرجه الشریف
آقای ما که غرق عزای خدیجه ای
لبریز اشک و ناله برای خدیجه ای
یک گوشه بین هیئت مادر نشسته ای
از قامت خمیده ی او دلشکسته ای
داده تمام هستی خود را برای دین
بوده همیشه حامی پیغمبر امین
بوده همیشه مونس و سنگ صبور او
با رنج ها و درد نبی بوده رو به رو
هنگامه ی حمایت از او سنگ خورده است
با خون،سرش شبیه نبی رنگ خورده است
او داغ روی داغ ِ نبی را چشیده است
خیلی جسارت از لب اعداء شنیده است
حالا میان بستر خود دل شکسته است
زهرای پنج ساله کنارش نشسته است
قلبش برای فاطمه اش آتشین شده
خیلی برای غربت زهرا حزین شده
کرده سفارشش به نبی با نگاه تر
بعد از من است فاطمه غمگین وخون جگر
بعد از من است فاطمه ام بی کس و غریب
هرگز به روی او نخورد دست نانجیب
شکر خدا که رفت و ندیده که پشت در
زهرا شود ز کینه ی یک قوم، محتضر
سیلی خورد به جرم حمایت ز مرتضی'
در بین کوچه او برود زیر دست و پا
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)✍
#وفات_حضرت_خدیجه
.