eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5هزار دنبال‌کننده
276 عکس
174 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. ✍ ای عاشق هر آیه‌ی قرآنِ پیغمبر ای اولین آرایه‌ی ایمانِ پیغمبر آرامشِ قلبِ قرارِ قلبِ این عالم سنگ صبور و مرهم هر آنِ پیغمبر ای باسلیقه ، بامحبت ، مادرِ باران بانوی خانه ،شاخه‌ی ریحانِ پیغمبر تا آخر دنیا نمک‌گیر مرامِ توست هر کس که خورده لقمه‌ای از نانِ پیغمبر مهمان نوازِ مهربانِ خانه‌ی رحمت بعد از تو ماتم می شود مهمانِ پیغمبر شعب ابی طالب کنارت باغ رضوان است دور از تو دنیا می شود زندانِ پیغمبر سخت است بعد از تو تمامِ لحظه های وحی ای دست‌پختِ تو توانِ جانِ پیغمبر رنگی دگر دادی تجارت را و عالم دید با سکه هایت ضرب شد احسانِ پیغمبر از آن همه ثروت نداری یک کفن حتی دارایی‌ات را کرده‌ای قربانِ پیغمبر جای کفن گفتی عبای همسرت کافیست گفتی عبا شد چشم ها گریانِ پیغمبر گفتی عبا شبه پیمبر یادمان آمد گفتی عبا ، پر اشک شد دامانِ پیغمبر شام غریبان حرم بود و عبا می‌سوخت در شعله‌های خیمه‌ی طفلانِ پیغمبر .
. کوله بارم گر کم است، اما ببخش قطره‌ ی ناچیزم ای دریا ببخش تو رئوفی و کریمی و رحیم من گنه کارم، بَدَم، مولا ببخش در به در دنبالِ راه چاره ام چاره ای اَندیش و عصیان ها ببخش من پی مجنون شدن بودم، ولی راه من گم شد چرا؟! لیلا ببخش یا عذابم کن، وَ یا رحمی نِما یا کبابم کن زِ غفران، یا ببخش از بزرگان است بخشش، ای بزرگ مَرحمت کن عبد کوچک را ببخش ناتوانم، ناتوانم، ناتوان... معترف هستم خداوندا ببخش خواهشی از تو ندارم، ای غفور در دو دنیا، خواهشی الّا ببخش التماست می‌کنم، تا روز حشر عبد خاطی را در این دنیا ببخش کار امروزِ مرا فردا مکن یک نگاهی کن مرا حالا ببخش چشم اُمیدم قیامت بر علی‌ست بر دلِ بخشنده مولا ببخش می‌خورم من جان زهرا را قسم جان زهرا، نوکر زهرا ببخش در زدم«باب الحسین»اَت را بیا وا کن این در را به روی ما ببخش کربلا می‌خواهم از دست حسین یک برات کربلا تنها ببخش واسطه می‌آورم از اولیا حق فرقِ خونیِ سقا ببخش حق مشک پاره و..، دنبال آن.. حق اشک زینب کبری ببخش حق جسم ارباً اربای علی به حسین و اکبرِ لیلا ببخش «ملتمس»هستم به اشک‌و..گویمت: ..به ذبیحِ روز عاشورا ببخش .
. به شیوه ی غزل   به شیوه ی غزل اما سپید می آید صدای جوشش شعری جدید می آید چه آتشی غم تو باز زیرسر دارد که باغ شعرٍ تر از آن پدید می آید دوباره سبز شده خاک سرزمین دلم مگر زخطّه ی چشمت شهید می آید؟   نفس نفس به امید تو عمر می گذرد امید می رود آری ، امید می آید برای درد دل تو مفید نیست کسی وگرنه نامه برای مفید می آید   مردّدم که تو با عید می رسی از راه و یا به یُمن قدوم تو عید می آید کلیدداری کعبه نشانه ی حق نیست کسی است حق که در آن بی کلید می آید و حاجیان همه یک روز صبح می گویند: چقدر بر تن کعبه سفید می آید  .
. آئینه ی تمثال اَعطینا خدیجه شرح بسیط سوره‌ی طٰاها خدیجه در پُشت صدها پرده ، ناپیدا ، خدیجه ای سرپناهِ بی‌پناهی‌ها..،خدیجه مادرترین مادر برای ما خدیجه در شاهراه نور، راهی می شوی تو روشن‌ترین راه رهایی می شوی تو پایان‌ شب‌های تباهی می شوی تو شأن مباهات " الهی" می شوی تو* مَبهوت می کردی خدایت را خدیجه تاجر تر از هر کس در این عالم تو بودی آموزگار هاجر و مریم تو بودی نقش نگین حضرت خاتم تو بودی بال شب معراج احمد هم تو بودی رفته است نامت با نبی بالا خدیجه بال نبی را دیدی از بالت گذشتی در راه آمالش از آمالت گذشتی دل کنده ای از سود هر سالت..،گذشتی پای خدا از کُلِّ اموالت گذشتی در بی نیازی شُهره ی دنیا؛خدیجه دست خدا نوری به شب تحمیل می کرد جبریل هم در دیدنش تعجیل می کرد کم کم بساط جهل را تعطیل می کرد اضلاع دین خویش را تکمیل می کرد با مصطفی و با علی و با خدیجه لحن تو آوایی دلارا پرورش داد جوی تو صدها رود زیبا پرورش داد باغ تو گل هایی شکوفا پرورش داد دامان تو اُمِّ اَبیها پرورش داد هرگز ندارد دخترت همتا..،خدیجه! تصویر مذهب خلق شد..،صاحب‌اثر: تو یعنی که اصل و فرع دین پیداست در تو هم بی‌حرم ، هم بی‌کفن ، بالیده بر تو پس بهترین مادربزرگ هر پسر؛‌ تو ای افتخار این دوتا آقا؛ خدیجه! دریا به شوقت تا لب جو رفت آخر از صبر تو غم‌ها به پستو رفت آخر شمع وجودت رو به سوسو رفت آخر شعب ابیطالب هم از رو رفت آخر سر کرده‌ای با دانه‌ای خرما خدیجه گرچه دم آخر فقط بیمار بودی با اینکه بین بسترت..،تب‌دار بودی بی‌بی! بگو بین در و دیوار بودی؟! آزُرده از بی رحمی مسمار بودی؟! امّا امان از دخترت زهرا..،خدیجه کفتارها تا بیشه‌ی آهو رسیدند شاخه‌گلِ یاس تو را از ریشه چیدند چادر نمازی ساده را آتش کشیدند وقتی که در افتاد..،روی آن دویدند محسن چه شد در بین آن بلوا..،خدیجه؟! ای کاش آتش قاتل کوثر نمی شد میخ کج در سهم این دختر نمی شد دیگر جراحاتش از این بدتر نمی شد میخواست تا برخیزد از بستر..،نمی شد زهرا اواخر سخت می شد پا..،خدیجه! *پیامبر به خدیجه فرمودند: فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيُبَاهِي بِكِ كِرَامَ مَلاَئِكَتِهِ كُلَّ يَوْمٍ مِرَاراً خدیجه، بی‌شک خداوند هر روز و روزی چندبار در مقابل فرشتگان عظیم‌الشأنش به تو مباهات می‌کند. .
. سلام اللّه علیها‌‌ مادر صفایِ خانه و آرامِ دختر است آن هم کسی که مادرِ زهرایِ اطهر است اشکِ عزایِ غصّه‌یِ حامیِِ دینِ حق پیدا به رویِ چشمه‌یِ چشمِ پیمبر است سالِ فراقِ یاورِ احمد پر از غم است دنیا بدونِ مادرِ ما خاک بر سر است یارب قرارِ فاطمه‌یِ بی‌قرار باش بانویِ ما همیشه همین‌گونه مضطر است امشب عزایِ مادر وُ فردا غمِ پدر یک روز پشتِ در سِپرِ جانِ حیدر است امشب دلش شکسته و آن‌روز با لگد پهلوشکسته می‌شود وُ بینِ بستر است هر روزِ عمرِ او پس از این روضه است تا .... روزی که تیغِ بغضِ علی دستِ دلبر است ✍ .
. باید اشک چشم را به کار بست این دهان را بعد استغفار بست اینهمه خانه تکانی کرده ایم جلد قرآن ها چرا پس، تار بست باز هم آقا ز من راضی نشد باز هم سال گناهم، بار بست تا که گفتم یا محوّل، عفو کن ... زودتر پرونده را غفّار بست دید زهرا راه را گم کرده ام پرچمش را بر روی دیوار بست من فراری بودم از مادر ولی در به روی طفل، با اصرار بست زخم خوردم از همه، رفتم نجف زخم من را حیدر کرار بست یا علی وقت ملاقاتی بده از حرم دورم ... دلم زنگار بست خواب دیدم دست معمار بقیع می زند صحن حسن را داربست عید من گریه است، گریه بر حسین او که تقدیر مرا بسیار بست روضه ی بی دستی آب آورش دست من را موقع افطار بست تا که سقا مشک را بر شانه زد راه او را لشکر اشرار بست بی مهابا تیر بر چشمش زدند غرق خون شد! ... پلک را دشوار بست آنقدر از فاطمه شرمنده بود چشم خود را موقع دیدار بست گرچه چون حیدر سر او ضربه خورد کاش میشد بر سرش دستار بست لعنت حق بر کسی که بعد او راه زینب را سر بازار بست ✍ .
. گریز: حضرت خدیجه علیهاالسلام فصل بهار و ماه رمضان بی تو جهان، جهنّم ابرار شد بیا کار تمام منتظران زار شد بیا در ماه روزه، تالی قرآن ما کجاست؟ هر روزه دار، تشنه ی دیدار شد بیا گردیده است عین زمستان؛ بهارمان بی تو بهار شیعه چه غمبار شد بیا سال جدید آمده امّا چه فایده هر ساله داغ ِهجر تو تکرار شد بیا روییده است گل؛ همه جای زمین ولی گلزار ِبی تو، دشت پر از خار شد بیا چندی ست کار ما شده اثبات بودنت آقا ببین وجود تو انکار شد بیا هنگامه ی شهادت بی بی خدیجه است در نوبهار، شیعه عزادار شد بیا هم مادر تو فاطمه شد صاحب عزا هم کوه داغ، احمد مختار شد بیا شد سال ِحزن جدّ غریبت نبی شروع دنیای درد بر سرش آوار شد بیا در وقت غصه، یار پیمبر، خدیجه بود دیگر بدون یاور و غمخوار شد بیا گفت ای نبی مراقب یاسم همیشه باش اما گلش اذیت و آزار شد بیا در پشت درب خانه چه ها دید فاطمه محسن قتیل ِضربه ی مسمار شد بیا او را به قصد کشت، چهل بی حیا زدند در بین بغض و کینه گرفتار شد بیا باید که دق کنیم، جسارت به فاطمه در کوچه پیش حیدر کرار شد بیا از کوچه گفته ام، دل تو رفته سمت شام در شام، عمه راهی بازار شد بیا علی مهدوی نسب(عبدالمحسن .
. گوهرشناس وقتي كه دیدگان بشر ناسپاس بود تنها خديجه بود كه گوهرشناس بود تاسرنهدبه پاي رسول اميـن زشوق دربارگاه عشق پُر از التماس بود اين افتخاراوست كه درطول عمرخويش بابهترين پيمبرحق درتماس بود گنجينة معارف ايمان و منزلت آئينـه ی کرامت پُر انعكاس بود مال ومنال رابه فقيران مكه داد كي دركمند نفس وطعام ولباس بود خوف ورجاي اوبه ره دين حق گذشت ازجاهلان مكه كجادرهراس بود غفلت نكرد لحظه اي ازحق،خداگواست تاآخرين نفس به جهان حق شناس بود روز وداع خويش «وفایی »از اين جهان آزرده دل ،به خاطر احوال ياس بود ✍ .
. ششمین محفل شعر ام المومنین حضرت خدیجه سلام‌الله علیها دَوات ِ من اگر از آب ِ حوض ِ کوثر نیست نوشتن از تو برای قلم مُیسّر نیست چگونه وصف کنم شوق ِ مصطفی به تو را که عشق ِ غیر ِ تو در قلب ِ او مقدّر نیست کجاست مثل خدیجه، تمام ِ دنیایش در اوج ِ ثروت، جُز خانه ای محقّر نیست تمام ِ زندگیش را به پای احمد ریخت جهاد کرد، که کمتر ز فتح ِ خییر نیست طلای ِ ناب خدیجه، عقیق ِ سُرخ علی کسی برای پیمبر از این دو بهتر نیست مقام ِ ساره و مریم به اوج عرش رسید که گفته است که این خانه ذرّه پرور نیست شتر سوار کجا، مادر ِ وقار کجا مقام و منزلتش با کسی برابر نیست خدیجه، آه چه نام بلند بالایی همین که نیست، همه هستی ِ پیمبر نیست برای او کفنی از بهشت آمده است یقین که در دل ِ او هول ِ روز ِ محشر نیست نبودنش دل ِ این خانواده را خون کرد قرار در دل ِ غمگین ِ آل ِ کوثر نیست اگر چه رفت ولی باز هم خدا را شکر که رفت و شاهد ِ خون ِ چکیده بر در نیست ندید کرب و بلا را، ندید بی آبی ندید رحم و مروت به قلب ِ لشکر نیست چه سخت بود برای رباب وقتی دید به چشم خویش، که گهواره هست و اصغر نیست "سری به نیزه بلند است پیش ِ چشم ِ رباب" تنی که دفن شده زیر ِ خاک، دیگر نیست ✍ .
.  السلام علیکِ یا خديجة الكبري زیبایی دلکِش بهار از گل هاست آیینه ای از جلوه ی نور زهراست با نام خدیجه گشته آغاز امسال سالی که نکوست از بهارش پیداست ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ خدا را جلوه ای برتر تو هستی به دین احمدی یاور تو هستی بدون تو نبود از دین نشانی که پشتیبان پیغمبر تو هستی شد از تو بهترین دختر پدیدار چرا که برترین مادر تو هستی به نامت فاطمه در افتخار است که مام بهترین دختر تو هستی شده کوثر ز دامان تو جاری و یعنی چشمه ی کوثر تو هستی علی در خانه ی تو پرورش یافت بدین سان مادر حیدر تو هستی شروع سال ما باشد به نامت که حُسن اول دفتر تو هستی فقط سالم نشد با نامت آغاز به کلّ زندگی محور تو هستی اول فروردین ۱۴۰۳ ✍ . .....┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. عصمت به غیر نام تو بانو سخن نداشت* عفت عزا گرفته، به جز تو محن نداشت حق داشت مصطفی که چنین بی قرار بود غیر از گل وجود تو گل در چمن نداشت گریه کن تو فاطمه و نوحه خوان نبی بزم غمت به غیر علی سینه زن نداشت شد داغدار تو نبی، ای بانوی حجاز چون تو نبی به خانه کسی شیرزن نداشت از آسمان برای تو آمد کفن ولی در کربلا حسین عزیزت کفن نداشت تازه اگر کفن به تنش می‌رسید، باز حاجت نبود بر کفنی، چون که تن نداشت او را همه به گودی گودال می زدند یک جسم پاره پاره که نیزه زدن نداشت میخواست پاشود طرف خیمه ها رود از روی خاکها نفس پاشدن نداشت عریان تر از تن نوه‌ی تو تنی نبود او روی خاک بود و به تن پیرهن نداشت در زیر نعل تازه تنش پخشِ دشت شد صد تکه شد بدن، بخدا یک بدن نداشت ✍ *این مصرع از دوست عزیزم آقای میثم مومنی نژاد می‌باشد. .