.
#شهادت_امام_سجاد
بهما تنها اهانت میشد ایکاش و جسارت نه!
شهادت بود ارث خاندان ما...، اسارت نه!
«قَتَلْتُم عِترَتی او اِنْتَهَکْتُم حُرمَتی» یعنی
کهآیا روضهایهم هست بیش ازاینعبارت؟ نه!
نوامیس رسولالله در آن خیمهها بودند
بهآتش میسپردم خیمه را...، اما بهغارت نه!
اگرچه آیهی تطهیر بر روی زمین افتاد
ولی ایکاش با دستان مشتی بیطهارت نه!
به دیدار کریمبنکریمی رفت در گودال...
نیامد شمر هم با دست خالی از زیارت، نه!
دریغا! کشتن ششماهه با تیر سهپر درجنگ
دلِسنگ و نشانِننگ میخواهد، مهارت نه!
به سمت شهر پیغمبر که آمد کاروان ما
بشیر از ما خبر میبرد، اما با بشارت نه...!
حسینبنعلی شمع همیشه روشن دلهاست
بهسعی دشمنان خاموش میشد اینحرارت؟ نه!
به لب آوای؛ "اَینَالمُنتقِم؟" دارد جهان بیتو
که دارد اشتیاق دیدنت را...، انتظارت نه!
#مجتبی_خرسندی ✍
#امام_زمان
#امام_سجاد_علیهالسلام
.
.
#شهادت_امام_سجاد
السلام علیک یا سید الساجدین
در سجده ی خود به ذکر یا رب هستم
از خاطره های غم لبالب هستم
شد زهر جفا اگر نصیبم اما
من کشته ی غصه های زینب هستم
#محمدعلی_شهاب ✍
.
.
#کوفه
خون گلوت می چکد از نیزه ی سنان
داده چه کس شبیه تو اینگونه امتحان
تا طعن خارجی نگدازد تن مرا
ای قاری شکسته سرم سوره ای بخوان
برگشته از تنور، چه آشفته مو شدی
آشفته است مثل سرت کل کاروان
لبخند حرمله به رباب است باز، چون
در خواب هم دو دست خودش می دهد تکان
مانند ماه سوخته بر نیزه ای و من
سر میزنم به چوبه محمل چه ناگهان...
بر نیزه هم غریبی و هی سنگ می خوری
زینب فدای غربت تو ای حسین جان
ای کاش نیزه دار تو نرود سمت اکبرت
چون قد نیزه چون کمرت می شود کمان
زخمی عمیق بر جگرم چنگ می زند
زخمی شده است معجر خاکی دختران
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#کوفه_تا_شام
#حسن_کردی✍
.
.
#غزل_مرثیه
#اسارت
➖➖➖
تو زیر آفتابی و من زیر آفتاب
ای سایه ی سرم چه کند با غمت رباب
ای ماه من !تن تو کجا و تب کویر
آه از زنان پرده نشین و شب کویر
آن گرگ ها که پیرهنت را دریده اند
حالا به موی دخترکانت رسیده اند
قلبم به یاد پیکر تو تیر می کشد
ذهنم تو را دوباره به تصویر می کشد
جایی برای بوسه نبود آه بر تنت
لب را گذاشتیم به رگ های گردنت
بر سینه می زنم من از این داغ سینه سوز
در گوش من صدای سم اسب ها هنوز ..
ما سوختیم از غم تو مثل مادرت
دارد فرار می کند از خیمه دخترت
گهواره را ...نبر..نبرش یادگاری است
بعد از تو سهمم از همه عالم نداری است
باور نمی کنم که چنین پیر و خسته ام
در نصف روز این همه آقا شکسته ام
تنها پناه من فقط آغوش زینب است
بار غم حرم همه بر دوش زینب است
نه اینچنین اسیر شدن نه فدا شدن
جان کندن است از تو حسینم جدا شدن
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
#فاطمه_معصومه_شریف ✍
.
.
#شهادت_امام_سجاد
تقديم به امام زين العابدين عليه السّلام
اشك مي ريزم چشم ترم مي سوزه
شونه كه مي كِشم سرم مي سوزه
با اينكه آب ، رفع عطش مي كنه
آب كه مي نوشم جگـرم مي سوزه
گـهـواره مي بيـنم بهم مي ريزم
شيرخواره مي بينم بهم مي ريزم
نزديكــه چِـل ساله كه توي بازار
گوشـواره مي بينم بهم مي ريزم
حرف از اسارت شِه دلم مي لرزه
صحبته غارت شِه دلم مي لرزه
حتّي به ناموس يه نامسلمون
اگه جسارت شِه دلم مي لرزه
خودم ديــدم برادرامـو كُشتن
جلوي چشمام عموهامو كُشتن
وقتي ديدن براش كسي نمونده
با صبر و حوصله بابامو كُشتن
يادم نميره رنگه سُرخِ خورشيد
صداي اسبا تو گوشم مي پيچيد
يادم نميره وقتي رفت رو سينه ش
زمين كربلا چجور مي لرزيد
خيلي دل جدّه ي من رو لرزوند
اون بي حيايي كه تنش رو گردوند
يادم نميره عمّه مون بالا تل
فاتحه ي برادرش رو مي خوند
سرش رو دست نيزه دار سِپردن
عمّامه و خُوود و رداشو بُردن
وقتي ديدن ديگه عمو نداريم
به سمت خيمه ها هجوم آوردن ...
#محمد_قاسمي✍
.
.
#شهادت_امام_سجاد
#دوبیتی
تمام عمر شد با گریه مانوس
تمام خاطراتش آه و افسوس
چرا فرمود امان از شام مردم
امان از شام یعنی داغ ناموس
#امام_سجاد
#حضرت_زینب
#شام
#میثم_مومنی_نژاد ✍
.
.
#دفن_شهدا
#شهادت_امام_سجاد
ای نخل ستبر روز طوفان و خطر
ای چشم تر تو شیعه را خون جگر
می خواند یکی روضه جانسوز تو را:
ای کشته خاطرات تدفین پدر!
#طاهره_ابراهیم_نژاد✍
.
.
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال
#غزل
کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش
مرده است احترام ... بماند بقیه اش
از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام ... بماند بقیه اش
شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام
شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش
گویا هنوز باور زینب نمی شود
بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام... بماند بقیه اش
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام....بماند بقیه اش
رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول
یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علی الدوام ... بماند بقیه اش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام ... بماند بقیه اش
بر خاک خفته ای و مرا می برد عدو
من می روم به شام ...بماند بقیه اش
دلواپسم برای سرت روی نیزه ها
از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش
دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام ...بماند بقیه اش
حالا قرار هست کجاها رود سرش
از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش
تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن
از روی پشت بام ... بماند بقیه اش
قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش
#محمد_رسولی✍
.
.
#حضرت_زینب
#زبانحال_حضرت_زینب
این همه راه دویدم ز پی دلدارم
به امیدی که در این دشت برادر دارم
کاش میشد بهکنار بدنت جان بدهم
فکر همراهی با شمر دهد آزارم
خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند
منکه از راهی بازار شدن بیزارم
اسبها! پایخود از سینهٔ او بردارید
من هم از این تن بیسر شده سهمی دارم
یک عبا داشتی و خرج علیاکبر شد
با چه از روی زمین، جسم تو را بردارم
به #وداع من و تو خیره بُود چشم رباب
خواندم از طرز نگاهش که منم دل دارم
#سعید_خرازی✍
.
.
#زبانحال_حضرت_زینب
سر داشته ای؟
آن روز که وقت ذبح گردنها بود
یادت که نرفته زینبت تنها بود
یادت که نرفته رفتی و جا ماندم
ناموس تو بین کوی و برزن ها بود
آن روز که روی خاک جان می دادی
کشتی تو مرا سر به سنان می دادی؟
می خواست که جان من در آید وقتی
سر را به سر نیزه نشان می دادی
می گردم و از گل خبری نیست که نیست
حتی ز گلابش اثری نیست که نیست
ناگاه بدیدم که من از با غ گلم
جا مانده بجز مشت پری نیست که نیست
دیدم که لباس را تو برداشته ای
دیدم به زمین لاله ی خون کاشته ای
آنگونه بریده اند سر از تن تو
انگار نه انگار که سر داشته ای
گفتم که بگو برادرم هستی تو
با من تو بگو تاج سرم هستی تو
هنگام وداع پیکرت خسته نبود
آیا که حسینِ (ع) مادرم هستی تو
گفتم که بگو مادر تو زهرا (س) نیست؟
آیا که پدربزرگ تو طه (ص) نیست؟
ای زینت دوش مصطفی بر خاکی؟
برخیز که جایگاه تو اینجا نیست
من می روم و همره من می آیی
ای سر به روی نی چقَدَر زیبایی
باید که سرت بلند و بالا باشد
باید که بدانند که تو آقایی
#جواد_محمودآبادی
.
.
#راس_الحسین_علیه_السلام
صلی الله علیک یا اباعبدالله
نور تو قلب و وجود همه را روشن کرد
هم ، زمان را و زمین را و سما روشن کرد
شعله ای هست به جانم که تو افروخته ای
دو جهان را به خدا نور شما روشن کرد
سینه ام را بشِکاف و به میانش بنِگر
آتش قلب و دلم را که خدا روشن کرد
شیر مادر که در آن مجلس روضه خوردیم
آتش عشق تو را در دل ما روشن کرد
از سماوات همه اهل سما می بینند
این زمین را که فقط کرببلا روشن کرد
در میان حرم سینه و در قلب و دلم
شعله ی عشق تو را اشک عزا روشن کرد
هر که از نهضت سرخ تو جدا گشت رهش
آمد و فتنه ای از جور و جفا روشن کرد
همه ی قتلگه و وادی طف را یک شب
آن سری که ز قفا گشته جدا روشن کرد
آسمان را به شبی کنج تنور خولی
رأس زیبای تو ای نور هدی روشن کرد
دست بسته به بیابان و شبِ ظلمت و شام
نور رخساره ی تو قافله را روشن کرد
بزم نامحرم و آن جمع حرامی ها را
سر خونین تو در تشت طلا روشن کرد
تا قیامت ز قیامت شده شور محشر
نور تو راه خدا را همه جا روشن کرد
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
پنج شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۳
#محمدعلی_شهاب ✍
شب سیزدهم محرم ۱۴۴۶
.
.
قسم به شب که شنیده است های های مرا
کسی نداشت در این شهر غم هوای مرا
میان گریه ی من روزگار می خندد
نشسته است به شادی چرا عزای مرا!؟
همیشه دست دلم در حنای تقدیر است
گره زده است به اندوه ماجرای مرا
درست لحظه ی آخر دَمِ سپیده ی صبح
گرفته یک نفر از ره رسیده جای مرا
چقدر در تب کوچم ولی نمی شنود
برای فیض شهادت خدا دعای مرا
دخیل بسته نگاهم در آرزوی وصال
حسین(ع) می دهد آخر شبی شفای مرا...
#محمدجواد_منوچهری✍
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسینعلیهالسلام
.