eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.9هزار دنبال‌کننده
271 عکس
172 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. اگر چه چند خشکیده نهال از گلشن آوردم ولی از شام غم سوغات صبح روشن آوردم حسین جان نیمه جانی دارم و آن هم به صد زحمت به سوی تربت پاکت به صد جان کندن آوردم خمیدم در غمت اما ، علی گونه حسین جانم به غارت رفته ها را در مقام یک زن آوردم چهل منزل حماسه در چهل منزل غم و غربت چهل منزل سرافرازی برای تو من آوردم اگر چه تشنه ای برخیز و بنگر ای برادر جان ز چشمم چشمه ای سوی تو دامن دامن آوردم اگر انگشتر و انگشت تو اینجا به غارت رفت گرفتم خاتم و گهواره را با شیون آوردم نرفت از خاطرم عریان به روی خاک افتادی سری بردار که از بهر تنت پیراهن آوردم ✍ .
. فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت آئینه ی روحی ترک خورده جلا داشت این خاک،خاک پاک،عطری آشنا داشت انگار بوی تربت مُهر مرا داشت راه نجف تا کربلا آغاز می شد بال کبوترها یکایک باز می شد چشمان دنیا محو این پرواز می شد این کوچ یک مقصد به نام:"کربلا" داشت حسِّ خوشی دارد پیاده راه رفتن مانند سربازِ سپاهِ شاه رفتن شب از مسیر آسمان تا ماه رفتن شب..،جاده..،خیلی عابر سر به هوا داشت این عشق،مجنون را به لیلا می رساند شاه و گدا را پای سفره می نشاند آهندلی را تا حریمش می کشاند انگار که شش گوشه‌اش آهنرُبا داشت موکب به موکب ناله ی جانکاه خوب است با سینه زن‌هایش شَوی همراه..،خوب است آن‌قَدر طعم روضه ، بین راه ، خوب است زائر همیشه قَدر آهی،اشتها داشت هر موکبی که پابرهنه می رسیدم بانگ هَلابیکُم هَلابیکُم شنیدم طعم خوش چای عراقی را چشیدم آن استکان هایی که طعم باده را داشت ما آیه های روشن فتح المبینیم فرزند خاکی امیرالمومنینیم ما سینه زن های یل ام البنینیم آن کوه که هر صخره را بر سجده وا داشت بی دغدغه..،بی دردسر..،ساده..،همیشه با گریه کارم راه افتاده همیشه زهرا هر آنچه خواستم داده همیشه مادر هوای کودکش را هر کجا داشت موکب به موکب با برادر های دینی با همسفرهای شریف اربعینی تا صبح گرم گفتگو و شب نشینی الحقُّ وَ الاِنصاف هر لحظه صفا داشت اینجا کسی جز اشک دارایی ندارد نام و نشان ها نیز کارایی ندارد در عشقبازی مُدَّعی جایی ندارد در راه می مانَد..،کسی که ادعا داشت شب‌گریه ها بغض‌گلو را حفظ می کرد با یار حال گفتگو را حفظ می کرد این آبله ها آبرو را حفظ می کرد هرسربلندی در کف پا ، زخم ها داشت یاد رقیه راهِ ناهموار رفتم در نیمه‌شب..،با زخم پا..،دشوار رفتم با رخت پاره در دل انظار رفتم امّا مگر این راه چشمی بی حیا داشت!؟ این‌ روزها از درد می بارم دوباره از هجر تو گریه شده کارم دوباره قصد گریز روضه را دارم دوباره می گویم از ذبحی که خیلی ماجرا داشت با قامتی خم خانمی از حال می رفت تا سمت جسمی درهم و پامال می رفت آن روضه خوانی که تهِ گودال می رفت روی سر خود چادر خیرالنسا داشت اهل قُریٰ بال و پرش را جمع کردند با چه مشقَّت پیکرش را جمع کردند انگشت بی انگشترش را جمع کردند شکرخدا که روستاشان بوریا داشت ✍ .
. السلام علیکِ یا شريكةَ الحسين تفسیر حسین و معنی دین زینب احیاگر کربلا و آئین زینب   روشنگر روح نهضت عاشورا آغازگر جهاد تبیین زینب ✍ .
. . پیگیر ماست روز قیامت محبتش نوری که می‌شوند همه محو شوکتش با سنگ دل نخورْد محک گوهر حسین آنجا عیان شود به همه قدر و قیمتش تا به ابد زیارت او را طلب کند  هر کس که کام او بشود وا به تربتش مست است و هیچکس نکند شک به مستی اش بر هر کسی رسیده نسیمی ز رایتش جنت مبارک همه خوبان بهشت ما دیدار اوست دیدنِ قامتْ قیامتش غلمان و حور هر چه که باشد چه فایده وقتی نشسته است دلم پای صحبتش خسران زده است هر که توسل نکرده است پاسخ نداده است به او و به بیعتش شبهای جمعه هست خدا زائر حسین هستیم زائران خدا با زیارتش شبهای جمعه زخم تنش خوب می‌شود شبهای جمعه فاطمه آید عیادتش پیگیر روضه های حسینیم روز و شب پیگیر ماست روز قیامت محبتش
. باز یک جمعه ی ماه صفر است شیعه از صاحب خود بی خبر است اشک در چشم همه حلقه زده سالها شیعه نگاهش به در است کی خبر می رسد از عرش خدا آخرین جمعه ی هجر پدر است چه کسی ضجّه زند وقت دعا در بیابان پدرم دربه در است ساکن کوه و بیابان شده او چون که جانش همه دم در خطر است او طرید است و شرید است و فرید در همه عمر ِخودش خون جگر است مانده او منتظر روز ظهور روضه خوان در همه شام وسحر است تا به کی صبح و مساء هستی ما وسط روضه ی خود محتضر است یک به یک منتظرین کم شده اند آتش فتنه چنین شعله ور است ای خدا رحم به حالم بنما ماندنم بین سپاهش، هنر است ای خدا رفته قرار از دل ما چاره ی ما فرج منتَظَر است ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. برگشتم ازسفر گل درخون طپيده ام اي سرو سرفراز ببين قدخميده ام وقتي دلم به خون جگر موج ميزند گوئي كه من به جاي تودرخون طپيده ام بابوسه برگلوي تورفتم زكربلا باشوق بوسه اي به مزارت رسيده ام شمعم كه ازشرارغمت آب گشته ام گرقطره قطره برروي خاكت چكيده ام ازكربلا به كوفه وازكوفه تابه شام تنها به شوق ديدن رويت دويده ام اززخم تازيانه ندارم شكايتي زخم زبان زكوفي وشامي شنيده ام ازجذبه نگاه توازروي نيزه بود باخطبه ام حماسه اگرآفريده ام داغ رقيه تودرآن شام غم نهاد يك داغ ديگري به دل داغديده ام باكلو له بار غم بسويت آمدم ولي هرگز خلل نديدو نبيند عقيده ام اين چامه اي كه گفت«وفابي»زقول من تنها اشاره اي بود از آن چه ديده ام ✍ .
خواهر بی برادر با سر رسیده ام ، تن بی سر، حسین من پرپر شدم ، شکوفه ی پرپر، حسین من خاکم به سر که بی تو نفس می کشم هنوز ریزم غبار قبر تو بر سر ، حسین من مانند لحظه ای که به جسمت فتاده است افتاده روی فبر تو خواهر ، حسین من می خواهم از خدا که به قربانتان شود این نیمه جان مانده به پیکر ، حسین من فریاد می زنم زفراقت ، مرا ببخش خوابیده روی سینه ات اصغر ، حسین من زینب فدای این ادب اکبرت شود افتاده روی پای تو اکبر ، حسین من با گریه ی سکینه و با ناله ی رباب برپا شده مصیبت و محشر، حسین من جای رقیه کاش فدای تو می شدم آن شب که سر زدی تو به دختر ، حسین من با شعله ای زخطبه ی آتشفشانی ام آتش زدم به جان ستمگر ، حسین من با تو من از مدینه سفر کرده ام،روم بی تو کجا به شهر پیمبر ، حسین من با ناله می نوشت «وفایی» زحالتِ این خواهر بدون برادر ، حسین من
. پیروزی قیام بعد از تو بهر ما همه ساز سفر زدند فریاد الرحیل به کوه و کمر زدند بستند دست کودک و زن را به ریسمان آتش به جان و قلب و دل شعله ور زدند رحمی به کودکان تو هرگز نکرده اند با ضرب تازیانه به آنان تشر زدند رجاله های کوفه اسیران خویش را گاهی به تازیانه و گاهی سپر زدند آیا خبر رساند صبا بر سرت به نی کز پشت سر به نیزه مرا بی خبر زدند؟ سرتاسر وجود همه لطمه خورده است گاهی به چهره گاه به دست و کمر زدند خواندم وان یکاد برایت ولی حسین این کوفیان شوم، سرت را نظر زدند خون می گریست بهر مصیبات اهل بیت سنگی که برسر همه در هر گذر زدند آن لحظه ای که چوب ، عدو برلب تو زد خنجر به قلب زینب خونین جگر زدند داغ رقیه را به دل ما گذاشتند آتش به بال کودک بی بال وپر زدند حالا رسیده ام به همان جا که دشمنان شمیشر برپسر مقابل چشم پدر زدند این غم کجا برم که در آغوش یک پدر تیر سه شعبه را به گلوی پسر زدند وقتی زدند آتش کینه به خیمه ها یادآور مدینه شد آتش به در زدند آن قدر تکه تکه شدی که به جسم تو گویی به جای نیزه وخنجر، تبر زدند پیروز این قیام ،قیام حسینی است در پیش زینبت ز چه دم از ظفر زدند؟ آتش گرفت جان «وفایی» که اهل بیت در اربعین زمین و زمان را شرر زدند ✍ .
. السلام علیک یا اباعبدالله عشق تو به فطرت و سرشت است حسین زیبایی و اوج سرنوشت است حسین از کرببلا به سوی جنت نروم وقتی که ضریح تو بهشت است حسین ✍ .
. مثل هلال بود که نوری شکسته داشت آن خواهری که قلب صبوری شکسته داشت کوه غیور بود و غروری شکسته داشت آیینه کاروان بلوری شکسته داشت آری بلورهای ترک خورده آمدند آن نازدانه های کتک خورده آمدند زینب که رعدوبرق ، که طوفان ، که موج بود زینب که فرد بود ، که زهرای زوج بود در چادرش سپاه حیا فوج فوج بود در عرش ِ خطبه‌هاش شجاعت در اوج بود روز چهلّم آمد و افتاد روی خاک افتاد و عرض کرد أخی أُختک فداک افتاد و زخم را به دل بیقرار زد فریاد کرد و ضجه کشید و هوار زد هی خاک مشت کرد و به رویش غبار زد حتی ز پیش روش ملک را کنار زد یک دفعه رود ناله‌ی او از خروش رفت زنها کمک کنید که زینب ز هوش رفت آمد به هوش و ناله ای از نای دل کشید با گریه خاک کربوبلا را به گل کشید از هرم آفتاب خودش را به ظل کشید خود را به سمت قبر برادر خجل کشید پس با زبانحال غم آن خواهر نجیب رو بر حسین کرد که یا ایهاالغریب روزی که از کناره‌ی گودال قتلگات راهی شام و کوفه شدم با مخدرات گفتم سوی مدینه که ای صاحب حیات هذا مرمل بدما هذه بنات با آن بنات آمدم از های‌و هوی شام ای صید سر بریده‌ی در خاک و خون سلام از زیر بامهای پر از سنگ آمدیم با گونه‌ی پر از اثر چنگ آمدیم از کوچه‌های پر گذر تنگ آمدیم از شام و کوفه آه نه از جنگ آمدیم پا شو سپاه گریه‌ی خود را نظاره کن در گوش دختران حرم گوشواره کن ما حاجیان محرم در شام بوده ایم در پای نیزه‌ی تو در احرام بوده ایم گر سنگ خوردگان ز سر بام بوده ایم با یک نظر به نیزه ات آرام بوده ایم آرامش مرا سر نیزه به هم زدند آن سنگها که بر روی ماهت قدم‌زدند ای تربتت شفا که به خاک آرمیده ای ما را در این سفر ز سر نیزه دیده ای هر جا ز دختران ابتایی شنیده ای شمر و سنان زدند بر آنها کشیده ای دیدی چه‌ با مشقت و آزار رفته ایم کت بسته بین کوچه و بازار رفته ایم من گریه ها برای تو کردم در این طواف من زخم ها به عشق تو خوردم در این مصاف از آن هزار و نهصد و پنجاه تا شکاف میخورد تیغ بر تو و بر زینبت غلاف میپرسی ام چطور ، کجا یا که کی زدند ای خیزران چشیده مرا کعبه نی زدند از دخترت نپرس برادر که وای وای یک ماه گریه کرد برای تو های های خواباندمش شبی به روی پا به لای لای دست نوازشم به مویش خورد گفت آی با سنگ‌ آتشین به سرش تیر میزدند طفل گرسنه را به دل سیر میزدند ✍ .
. مانده ام با غم بیرون ز حسابم چکنم مانده ام با دل ویران و خرابم چکنم اربعین من و تو هردو همین امروز است بسته شد بعد تو چشمان پرآبم چکنم یار برگشته من، من ز سفر برگشتم اشک طفلان تو شد عطر و گلابم چکنم قبر تو کعبه و من با سر زانو به طواف بهر اعمال نمانده تب و تابم چکنم از تو ای یوسف من پیرهنی دارم و بس برده پیراهنت آرامش و خوابم چکنم می دهد پیرهنت بوی سم اسب هنوز می دهد جای سم اسب عذابم چکنم غیرت اللَّه من از بزم شراب آمده ام وای برگشته من از بزم شرابم چکنم در تمام سفر هرجا که صدایت کردم شمر می داد بجای تو جوابم چکنم خولی و زجر گرفتند رکاب زینب می کند تا به ابد گریه رکابم چکنم با که گویم که رباب همسفر حرمله بود همه شب تا به سحر فکر ربابم چکنم به عزیزان تو دائم صدقه می دادند خارجی زاده همه کرده خطابم چکنم همه هستند ولی جای رقیه خالی است گر بپرسی تو ز من کو در نابم چکنم دخترت گوشه ویرانه نمی دید مرا مانده بودم به سوی او نشتابم چکنم سر بازار به زینب چقدر خندیدند بخدا خنده اشان کرده کبابم چکنم حاج ✍ .
. بدون چون و بدون چرا نمی‌ماندند شبیه رود، شبیه صبا، نمی‌ماندند چه کربلاست که عالم به‌هوش می‌آید پس از شنیدن چاووش‌ها نمی‌ماندند به التماس، به خواهش، به هر چه که می‌شد خلاصه قافله می‌رفت، جا نمی‌ماندند چقدر با سر زانو به کربلا رفتند از اشتیاق حرم روى پا نمی‌ماندند فروختند النگوى نوعروسان را قدیم معطل این چیزها نمی‌ماندند شب زیارتى اربعین، دهاتى‌ها به احترام تو در روستا نمی‌ماندند فقط دو مرتبه باید به کربلا بروى بدین طریق بفهمى چرا نمی‌ماندند خدا نبود اگر این «حسین، حسین» نبود و بندگان خدا، با خدا نمی‌ماندند ✍ .
من باغبان باغ به آتش کشیده‌ام کاینک به باغ سوخته خود رسیده‌ام تفسیر آیه‌هاى کبیر شهادتم تصویر لاله‌هاى به خون در طپیده‌ام من زینبم؛ کفیل اسیران دشت خون من زینبم که رنج اسارت کشیده‌ام اى سرپرست قافلۀ عشق! اى حسین! برخیز؛ اى شهیدِ به خاک آرمیده‌ام! رفتم به شام و آمده‌ام؛ وندر این سفر در هر کجا حماسۀ نور آفریده‌ام برخیز و حال قافلۀ خویش را بپرس تا گویمت که بى‌تو چه کردم، چه دیده‌ام حسّ وظیفه زنده نگه داشته مرا ورنه هزار بار دل از جان بریده‌ام با آنکه در زیارت قبرت به اربعین چندین فضیلت از لب جدّم شنیده‌ام، هرگز گمان دیدن قبرت نداشتم دیدم کنون و کاش نمی‌دید دیده‌ام! دیدم نوشته قبر حسین است این مزار شستم چو خاک قبر تو با اشک دیده‌ام «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 گلهای اشک .
. ********** هنگام سر دادن ، سرش گرمِ مناجات است شاهی که خونش مایه ی فخر و مباهات است افتاد  در گودال  امّا  رفت  بالاتر  چشم  همه  افلاک  از معراجِ او مات است قربانِ آن حاجی که جای موی سر ، سر داد این قتلگاه غرقِ خون بر او چو میقات است خون جامه ی احرام شد ، به به چه احرامی شد آیه نازل : " اِرجعی " وقتِ ملاقات است در خون شناور گشت و یک غسل شهادت کرد غسلی که ترتیبی ندارد ، بی موالات است وقتی سه ساعت وقت برده کشتنش یعنی کُندیِ  خنجر  با  بریدن  در منافات است خنجر مودّب شد ، دمی گریانِ زینب شد شد  آبدار  اما  هنوز  اهلِ  مراعات است از تیغ انکار و دریغ از قاتلش اصرار سر را برید آخر به زحمت ، بس که بد ذات است هر کس به مقتل رفت با دستان پُر برگشت اربابِ  ما  در  هر مکانی بابِ حاجات است خیرالبشر  خیرِ بشر را از خدا می خواست دیدند در گودال هم مشغولِ خیرات است سر داد با عزت که بر نیزه سرش بالاست این سربلندی  حاصلِ فریادِ هیهات است کشتند او را  تا شود دنیایشان آباد غافل از اینکه این جهان دارِ مکافات است ✍ .
. السلام علیک یا اباعبدالله مستی عالم ز جام کربلاست عاشقی روح پیام کربلاست مانده عاشورا اگر که جاودان اربعین راز دوام کربلاست ✍ .
. صلی الله علیک یا اباعبدالله سرِ بریده قصه ها دارد چه قصه های پربلا دارد ز دشت لاله های سرخ آید چه قصه ای ز کربلا دارد ز قتلگاه پر ز خون آید ز قتلگه چه ماجرا دارد چه خاطراتی از دل مقتل ز مادری نوحه سرا دارد قصه ای از تنور و خاکستر قصه ای از تشت طلا دارد چه آیه ها از رگ و حلقومی بریده همچو نی نوا دارد آیه ی کهف و الرقیم از او چه نغمه ای رأس جدا دارد به روی نی رفته چهل منزل چه گفته ها ز نیزه ها دارد چه گفته ها از سر عباس و علیِ اکبر از قفا دارد چه ماجرای غم فزا ای وای ز دیده های بی حیا دارد چه حرف ناگفتنی از معجر ز دختر خیر النسا دارد حرف کنیزی به میان آمد چشم به ناموس خدا دارد ؟ غیرت حق که رأس عباس بود قیامتی مگر به پا دارد سر بریده در خرابه رفت دخت سه ساله ای ندا دارد ز تشت زر به سوی ویران شد به روی دامنش چها دارد شبی که مهمان خرابه شد جان دهد و عزم سما دارد دوباره اربعین سفر کرده سری که عزم نینوا دارد تا به قیامت ای همه دنیا سرِ بریده قصه ها دارد ✍ .
. صلی الله علیک یا اباعبدالله در واژه نمی گنجد ، این راز جنون عشق شد قلب همه مستان ، آغشته به خون عشق باشیم اگر بیرون ، از دایره ی عشاق با نام تو می جوییم ، راهی به درون عشق ✍ .
. علیه السّلام ((ای دستگیر مردم بی دست و پا حُسین)) دستم بگیر محض رضای خدا حُسین راه تسلّی دل من غیر گریه چیست؟ حالا که روزی ام نشده کربلا حُسین روزی نداشتم که بدون تو سر شود از‌ لحظه‌ای‌ که‌با‌تو شدم‌ آشنا‌ حُسین جُز دوری‌از خدا‌به‌خداحاصلی‌نداشت جُز دورِ تو پرید دلم هر کجا حُسین گرم‌است‌پُشت‌من‌به‌تو‌ ای‌کوه‌معرفت گرچه‌همه‌زدند به من پُشت‌ِ پا حُسین تاانتها به‌مَرحمت گریه‌ با‌ من‌ است شوقی‌که‌داشتم‌‌به تو از ابتدا‌ حُسین داروی دردهای بدون دوای من چیزی‌به‌غیر تُربت‌ِتو نیست"یاحُسین" ((دربارگاه‌قُدس‌که‌جای مَلال نیست)) شیون کنند در غم تو انبیا حُسین حور و ملک به صورت خود لطمه می‌زنند با ضجّه‌های حضرت خیرُالنّسا حُسین مادر گرفته بود سرت را به دامنش که شمر ذبح کرد تورا از قفا حُسین این غم کجا بَریم که قبل از شهادتت لِه شد تن تو زیر سُمّ اسب‌هاحُسین ✍ .
. السلام علیک یا اباعبدالله از هجر تو در سینه به جز آهی نیست کوته شده عمر و وقت کوتاهی نیست بی تو همه راه و هر مسیری رفتم جز عشق تو هیچ راه دلخواهی نیست ✍ .
هدایت شده از ذاکر بصیر
این کانال مخصوص زیباترین تصاویر و کلیپ های عاشورایی جهت استفاده عاشقان سید الشهداء در پروفایل و کانال و گروهشان است . زیر مجموعه کانال ضامن اشک @zameneashk1 کلیپ و تصاویر کربلا https://eitaa.com/joinchat/1482752010C901aaa4c91
هدایت شده از محمد حسین تابع منش
گروه مخصوص ارسال متون مقتل با سند و سوال از مقتل امام حسین ع و معصومین علیهم السلام می باشد. لینک کانال مقتل ویژه پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk1 لینک گروه متضمن البکاء در ایتا http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2
. تو آن حسی که گاهی در دلی آگاه می آیی مثال حس خوب شاعری، ناگاه می آیی نگاهت مأمن ایمان و کویت ضامن جان ها تو آن آرامشی که در "أمین الله" می آیی تو آن شاهی که با افتادگان همراه می گردد تو از بس مهربانی با رعیّت راه می آیی تو آن مهری که مهرت را دریغ از کس نخواهی کرد تو آن ماهی که بر دل جویی از هر چاه می آیی تو خورشید زمین هستی و نور آسمان هایی که از رحمت سراغ مردم گمراه می آیی بنازم رأفتت را ای امام مهربانی ها به استقبال زائر در مسیر راه می آیی رضایی و همه از سایه ی لطفت رضا هستند که حتی در نگاه دشمنان دل خواه می آیی وداعت با مزار ختم مرسل گفت با تاریخ می آیی سوی مرو امّا تو با اکراه می آیی ولی عهد رسول اللهی و سلطان دل هایی به ظاهر پیش ظلم دشمنان کوتاه می آیی تویی آن مَظهر "راضیّةً مرضیّه" ی قرآن که راضی بر قضا سوی شهادت گاه می آیی امید ما تویی روز قیامت ای که فرمودی: سه جا بر یاری زوّار این درگاه می آیی ✍ .
. السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ای روضه خوان ِغربت ِقبر کریم ها شاه غریب ، وارث صبر کریم ها‌ بین بقیع، صاحب بزم عزا شدی زائر برای مظهر جود خدا شدی وقت عزای جدّ کریم تو مجتباست اما بقیع، بی علم و بیرق عزاست گریه کنی به دور حصارش نمانده است جز تو کسی کنار مزارش نمانده است حالا به روی خاک حریمش نشسته ای از بی کسی شبیه حسن دل شکسته ای مثل حسن  تو هم شده ای شاه بی سپاه صحرانشین فاطمه، لبریز اشک و آه اما دلیل اشک حسن داغ کوچه بود آن کوچه ای که صورت مادر شده کبود یک بی حیا رسید و به یکباره جان گرفت از فرصت نبودن حیدر توان گرفت جمع ِ تمام کینه ی او مشت بسته شد بد زد که گوشواره ی مادر شکسته شد از آن به بعد بر رخ مادر نقاب دید روی کبود حوریه را در حجاب دید از آن به بعد روز خوشی مجتبی ندید در روضه های کوچه ی غربت قدش خمید راحت شد آخر از غم جانکاه مادرش وقتی که شد شهید جنایات همسرش با زهر کینه پاره جگر شد اگر حسن او را نموده غسل و کفن شاه بی کفن دیگر نرفته بر سر سرنیزه ها سرش در زیر نعل تازه نمانده ست پیکرش ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داری کدام خیمه، پدر ناله می زنی با روضه های ماه صفر ناله می زنی با داغ ِ روی داغ، گذشته دقایقت داری برای چند نفر ناله میزنی آیا همیشه گریه کنی هست پیش تو وقتی که شام تا به سحر ناله می زنی اشک تو را کدام ملک پاک می کند آن دم که با دو دیده ی تر ناله می زنی داری خودت که غُصّه،  نبینم ابَالرَّئوف با غصّه های کلّ بشر ناله می زنی این روزها برای عموجان خود حسن با یاد پاره های جگر ناله می زنی مثل حسین؛ جدّ غریبت کنار طشت دستی گرفته ای به کمر ناله می زنی باران تیر روبه روی توست گوئیا مانده تنش بدون سپر ناله می زنی وقتی که تیر می کشد از پیکرش، حسین با یاد زخم  ِتیر  ِسه پَر ناله می زنی یک تیر از گلوی علی می کشد برون یک تیر هم ز چشم قمر ناله می زنی حرف از حسن که می شود ای صاحب عزا حتما برای داغ دگر ناله می زنی حتما گریز روضه ی تو فرق میکند یاد جفای بین گذر ناله می زنی ایام فاطمیه فقط نه ؛ تمام سال از زخم میخ و ضربه ی در ناله می زنی ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خورشید عصر ،منجی عالم ظهور کن تنها دلیل خلقت آدم ظهور کن دیگر نمانده صبر و قراری به سینه ها هجرت شده ست درد دمادم ظهور کن در قلب شیعیان، همه دم در فراق تو برپا شده ست مجلس ماتم ظهور کن آخر امام، منتقم آل فاطمه نور دل رسول مکرّم ظهور کن وقت عزای جدّ غریب تو مصطفاست صاحب عزای حضرت خاتم ظهور کن زخم جبین جدّ تو تازه ست العجل بر زخم او دوایی و مرهم ظهور کن او رفت و اشک فاطمه اش شد همیشگی شد قامتش ز داغ پدر خم ظهور کن او رفت و بعد او رخ یاسش کبود شد در کوچه خورد سیلی محکم ظهور کن روز دوشنبه، کوچه و بغض چهل نفر شد مبدأ جفای محرم ظهور کن ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. آقا کدام جمعه ظهورت مقدّر است بنگر که صبر شیعه دگر رو به آخر است حق می دهی که منتظرت بین فتنه ها از لحظه لحظه های حیاتش مکدّر است؟ تا کی همیشه شیعه ببیند به جای تو هر مظهر نفاق و ریا روی منبر است دنیا کجا به کام دل شیعیان شود؟! وقتی عزیز فاطمه بی یار و یاور است ایّام حزن آخر ماه صفر رسید در سینه ی حزین تو داغ پیمبر است ولله، جدّ تو به شهادت رسیده است او کشته از جنایت و بغض دو همسر است زهر جفای آن دو لعینه، ثمر نشست حالا رسول پاک خدا بین بستر است هرچند خون جگر شده از داغ روی داغ تنها شرار سینه ی او، داغ دختر است یک گوشه ی نگاه نبی سمت فاطمه گوشه نگاه دیگر او پشت آن در است بی اختیار از دل خود آه می کشد فکر هجوم خصم و غریبی حیدر است می بیند او که فاطمه اش می خورد کتک دردش طناب بازوی سردار خیبر است می بیند او که فاطمه اش پیش مرتضی در زیر دست و پای چهل پست کافر است حالا شده ست زمزمه اش وای  ِمن حسین گریان برای حنجر  ِ در زیر خنجر است دارد عطش ولی نخورَد آب گوئیا در وقت مرگ،فکر لب خشک اصغر است ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. السلام علیک یا اباعبدالله نور تو ز کبریا تجلی کرده عشق تو به قلب ما تجلی کرده در طور اگر جلوه نموده به شَجَر در کرببلا خدا تجلی کرده ✍ .
. نانی نبود اینهمه احسان اگر نبود آبی نبود رحمت باران اگر نبود لطفی نداشت زندگی ما بدون اشک عشقی نبود دیده ی گریان اگر نبود سیبی اگر نبود که آدم نمیگریست عفوی نبود فرصت عصیان اگر نبود! اصلا گناهکار کجا آه میکشید آغوش باز شاه خراسان اگر نبود دنیای ما پر از غم و تاریک و سرد بود شمع و چراغ صحن و شبستان اگر نبود خورشید تا سحر هم اگر در فراز بود نوری نداشت سایه ی سلطان اگر نبود اینگونه پشت پنجره فولاد صف نداشت حاجت گرفتن از درش آسان اگر نبود دامن ز دست ما نکشید از سر کرم سائل چه داشت دست به دامان اگر نبود هر نیمه شب ز هجر حرم داد میزدم دستور دین مرنج و مرنجان اگر نبود یابن الشبیب گفت و زمین غرق ناله شد دنیا چه داشت روضه ی عطشان اگر نبود؟ کمتر به قلب مادر او داغ مینشست آن جسم پشت و رو شده عریان اگر نبود .
. مدح حضرت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم دلبرِ صاحبدل و قرآنِ نازل  مصطفی اُسوه‌یِ خُلقِ نکو انسانِ کامل مصطفی شد اَشِدّاٰءُ علیَ الکُفّار هنگامِ نبرد با مسلمان تا کند چون اهلِ منزل مصطفی جز رضایِ حق ندید و جز ثنایِ حق نگفت خدعه‌هایِ مشرکان را کرده باطل مصطفی دل نَبسته بر کسی جز آن که دلدارش خداست جز علی هرگز نمی‌بندد به کس دل مصطفی در رکابش می‌زند شمشیر  شیرِ کردگار مرتضی دریایِ غیرت بود و ساحل مصطفی با منافق‌های اُمّت هم  مدارا می‌کند رویِ خوش داده نشان حتّی به قاتل مصطفی با ولایت تا شهادت مانده ختم‌ُالمرسلین بی‌قرارِ کوثر و قرآنِ نازل  مصطفی صلی_الله_علیه_وآله_وسلم ✍ .
. صلی الله علیه و آله گرفته بوی شهادت شب وفاتش  را بیا  مرور کن  ای اشک  خاطراتش را مورخان  بنوشتند  با   سرشک یتیم هجوم درد   به  سر تا سر  حیاتش را سه سال شعب ابیطالب و شکنجه وبعد چقدر  مرگ خدیجه  فسرد  ذاتش   را چه سنگها  که بر آیینهُ  وجودش خورد چه طعنه ها که ابوجهل زد  صفاتش را برای غارت جانش قریش خنجر بست ولی  خدای علی  خواسته نجاتش  را دلش چو ماه شکست و دو نیم شد اما ندید  سبزی یِ  باران  معجزاتش   را حرا  شروع رسالت   غدیرخم   پایان ادا نمود   تمامی یِ   واجباتش  را ...وبعد غیر علی هر که رفت در محراب شنید  نعره ی ( لا تقربو الصلاتش )  را ✍ .