🌼اَكثِرواالدُّعاءَبِتَعجِیلالفَرَجِفَاِنَّذلِكَفَرَجُكُم. {برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود فرج و نجات شما است.(کمالالدین، ج ٢، ص ٤٨٥)}🌼
🌤رمان اعتقادی، آموزنده، بر اساس واقعیت
🌼 #سامری_در_فیسبوک
🌤قسمت ۱۹ و ۲۰
میز چوبی پیش رویش که چهار صندلی در اطرافش بود را نشان داد و گفت:
_اینجا بنشین و منتظر باش
و با زدن این حرف به سمتی رفت... احمد دستی به چشم هایش کشید و در کمال تعجب خودش را در مکانی یافت که به نظر میرسید کتابخانه باشد..
قفسه هایی زیاد در اطرافش به چشم میخورد که مملو از کتاب بود، اما از ظاهر کتاب ها برمیآمد که کتب قدیمی در اینجا نگهداری میشوند و چیزی که برایش عجیب می آمد این بود که نام هر کتاب با زبان عبری بالای آن کتاب چسپانیده شده بود.
احمد هنوز مشغول دید زدن بود که صدای قدمهایی که از پشت سرش میآمد در فضا پیچید. مردی با کت و شلوار مشکی و پیراهن سفید و کرواتی با خطهای موازی سیاه و سفید صندلی روبه روی او را عقب کشید
همبوشی که نگاه خیره اش را به او دوخته بود با سرعت از جا بلند شد و همانطور که دست روی سینه میگذاشت، با احترام سلام کرد.
مرد پیش رو که قدی متوسط و هیکلی گوشتالود داشت به طوریکه برآمدگی شکمش بیرون زده بود با سر جواب سلام او را داد و روی صندلی نشست.
مرد لحظه ای به همبوشی که خیره به او پلک نمیزد، نگاهی انداخت و گلویش را صاف کرد و گفت:
_من مایکل هستم، یک محقق که خاورمیانه را مثل کف دست میشناسم، تقریبا بر اعتقاد ملتها اشراف کامل دارم و خصوصیات رفتاری آنها را میدانم، سالهای زیادی را صرف تحقیق و پژوهش کرده ام، امیدوارم مدتی که اینجا بودی به شما خوش گذشته باشد و بتوانیم همکاری دوستانه ای با هم داشته باشیم.
مایکل برگه ای را که به دستش بود روی میز گذاشت و گفت:
_قبل از اینکه موضوع اصلی را شروع کنیم، اگر سوالی دارید، میتوانید بپرسید.
احمد که انگار هول شده بود گفت: _س..سوال ...آره سوال دارم. برای اولین سوالم خوبه بپرسم،با اینکه شما عربی صحبت میکنید، اما مشخص هست که از اهالی عراق نیستید، میخواهم بدانم، من الان کجا هستم و با چه کسی از چه ملیتی صحبت میکنم و قرار است برای کی کار کنم؟! و اصلا چه کاری باید انجام دهم و سود و منفعت من از انجام این کار چیست؟! و از همه مهمتر چرا مرا انتخاب کردید؟!
مایکل نفس بلندی کشید و گفت:
_شما الان در خاک اسرائیل هستید و من هم یکی از شهروندان اسرائیل هستم، انگار توجه نکردید که گفتم محقق هستم زبان عربی و فارسی را مانند زبان مادری میدانم... همانطور که در بدو ورود به تو گفتیم، تو باید برای ما کار کنی، هر کاری که ما بخواهیم و به طریقی که ما بگوییم باید پیش بروی، هر گونه امکاناتی تحت اختیارت قرار میدهیم، از لحاظ مالی تو را تامین میکنیم و تمام خواسته های مالی، جسمی و حتی جنسی و روانی تو را تامین میکنیم و تو باید فقط به وظیفه ای که بر عهده ات میگذارند به بهترین نحو عمل کنی و مطمئن باش ما هیچوقت به تو پشت نمیکنیم و هوایت را خواهیم داشت به شرط آنکه تو انگونه باشی که ما می خواهیم و درباره سوالت که چرا تو را انتخاب کردیم، آنهم دلایلی دارد که کم کم برایت خواهیم گفت، حالا نظرت را بگو؟!
احمد ابروهایش را بالا داد و همانطور که سرش را تکان میداد گفت:
_به نظر می رسد معاملهٔ پر منفعتی هست، امیدوارم که کاری از من میخواهید سخت نباشد و از عهدهٔ انجامش بربیایم.
مایکل لبخندی زد وگفت:
_کمی سخت هست منتها ما به تو #آموزش میدهیم و تو هم باید تلاشت را بکنی، ما میخواهیم از تو مردی نامدار بسازیم، مردی که میتواند مانند یک رهبر، ملت ها را به خوش جذب کند و البته #اعتقاد مریدانش را به سمتی ببرد که ما میخواهیم.
احمد با شنیدن این حرفها که برایش بسیار رؤیایی می آمد ذوق زده شده بود اما سعی میکرد حرکاتش عادی باشد تا مایکل متوجه هیجان درونی اش نشود.
مایکل نفسی گرفت و گفت:
_برای شروع کار میخواهم از کتابی که برایت فرستاده بودیم شروع کنم، آیا این کتاب را به طور عمقی مطالعه کردید؟
احمد همبوشی سری تکان داد و گفت:
_بله، میتوانم بگویم که تمام مباحث کتاب را حفظ کرده ام گرچه فهم بعضی موارد نوشته های کتاب برایم سخت بود.
مایکل سرش را تکان داد و گفت:
_آفرین خوب است
و با اشاره به کتاب های پشت سرش گفت:
_آن کتابی که برایت فرستادیم حاصل جستجو در انبوه کتاب های پشت سر من است، مدتها تعداد زیادی از محققان ما کتاب های قدیمی و نسخه های خطی را که میبینی و هر کدام را از یکی از کشورهای مسلمان وارد اسرائیل کردیم را بررسی کرده اند و در مجموعِ نظراتشان، کتابی را که نزد توست گردآوری شده، این کتاب برای تو، مثل قرآن است برای پیامبرتان، یعنی قرار است تو رهبری باشی که به این کتاب استناد میکنی، حالا بگو ببینم.....
🌼ادامه دارد.....
🌤نویسنده؛ طاهرهسادات حسینی
🌼 http://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌤🌤🌼🌤🌤🌼🌤🌤
Joze 02.mp3
4.06M
💟جزء دوم رو خوندی؟
✨تندخوانی (تحدیر) جزء اول
⏳مدت زمان: ۳۳ دقیقه
.... #ماه_رمضان ماه برکت، رحمت، تقوا مبارک.....
🌼اَكثِرواالدُّعاءَبِتَعجِیلالفَرَجِفَاِنَّذلِكَفَرَجُكُم. {برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود فرج و نجات شما است.(کمالالدین، ج ٢، ص ٤٨٥)}🌼
🌤رمان اعتقادی، آموزنده، بر اساس واقعیت
🌼 #سامری_در_فیسبوک
🌤قسمت ۲۱ و ۲۲
_....حالا بگو ببینم از مطالعهٔ این کتاب چه چیزی دستگیرت شد؟! یعنی به نظرت مهمترین موضوع این کتاب چه بود؟
همبوشی طبق حکمی که کرده بودند کتاب را داخل کیفی همراهش آورده بود، خم شد و همانطور که کتاب را از کیف بیرون میآورد و روی میز میگذاشت گفت:
_آنچه که از خواندن این کتاب من فهمیدم، این است که نویسنده میخواسته با تمام توان و حتی کمک گرفتن از آیات قران درستی حدیثی را به اثبات برساند، حدیثی که برایم عجیب می آمد و درست است از دین سررشته زیادی ندارم اما چیزهایی میدانم ولی تا به حال چنین حدیثی نشنیده ام، حدیثی که از پیامبر روایت میکند که اوصیای او دوازده نفر هستند و بعد از این دوازده نفر دوازده مهدی دیگر می آید.. یعنی به عبارتی منظور نویسنده این است که به مخاطبش #بقبولاند که بعد از پیامبر اسلام، جانشینان پیامبر بیست و چهار نفر هستند نه دوازده نفر، در صورتی که هر مسلمانی میداند که پیامبر در احادیث مختلف دوازده نفر را وصی و جانشین خود قرار داد و برای همین این حدیث برایم عجیب می آمد.!!
مایکل لبخندی زد و از جای برخاست و همانطور که به طرف قفسهٔ کتابها میرفت گفت:
_آفرین، پس اصل مطلب را گرفتهای، درست است این حدیث باید برایت عجیب بیاید چون فقط در یک منبع ذکر شده، آنهم سند درست و حسابی ندارد.
مایکل کتابی قطور با جلدی قهوه ای و پوسیده بیرون کشید به طرف میز آمد و کتاب را روی میز قرار داد و گفت:
_این یک کتاب بسیار قدیمی ست، کتابی مملو از احادیثی ست که از پیامبر اسلام روایت شده..
و با اشاره به پشت سرش ادامه داد:
_این کتابخانه مملو است از این کتاب ها، کتابهایی قدیمی و خطی از عالمان جهان اسلام چه شیعه و چه اهل سنت است، تمام این کتاب ها را با هزاران نقشه و زحمت از جای جای جهان گرد آوری کردیم و در اسرائیل نگهداری میکنیم، هر یک از این کتاب ها بارها و بارها توسط کارشناسان ما بررسی شده اند، موارد زیادی داریم تا بوسیلهٔ آن هر کدام از مذهب های شیعه و سنی را با آن گیج و منگ کنیم و با بوجود اوردن این فضا، طبق برنامه هایمان پیش رویم و کاری کنیم که تمام مذاهب از لحاظ #اعتقادی ضعیف شوند و قدرت کل دنیا در دست ما...در دست قوم برگزیدهٔ زمین و در دستان یهود صهیون باشد و تو انتخاب شده ای برای امری مهم... این کتاب را با دقت زیاد چندین پژوهشگر و استاد ما نوشته اند تا سندی باشد بر حقانیت تو...
احمد همبوشی که با شنیدن هر حرف بر تعجبش افزوده میشد با این کلام،طاقت از کف داد و گفت:
_حقانیت من؟! مگر قرار است چه کنم؟! نکند قرار است ادعای نبوت کنم؟! اگر چنین است باید بگویم نقشهٔ خوبی نیست چون همه میدانند که بارها و بارها پیامبر اسلام فرمودند: لا نبی بعدی...بعد از من پیامبری نیست و هر کس ادعای پیامبری کند مطمئنا از جانب تمام اقشار ملت طرد می شود.
مایکل خنده صدا داری کرد و گفت:
_چرا فکر میکنی ما اینقدر بی سیاست هستیم و چرا باید اعلام کنیم تو پیامبری؟! در صورتی که طبق این حدیث و مستندات این کتاب میتوانی مقامی غیر از پیامبر داشته باشی، مقامی که عوام ساده دل را می فریبد و مرید تو می سازد و آنها مبلغانی برای تو میشوند و کم کم نامت از مرزهای عراق و حتی خاورمیانه بیرون میرود و نامت جهانی میشود.
احمد همبوشی که در دلش احساس ذوقی زیاد می کرد، سرش را تکان داد و در رؤیای آینده غرق شد...
بی آنکه بداند که خوشبختی آخرتش را به چه بهای ناچیزی میفروشد...
احمد همبوشی خیره به دهان مایکل بود و مایکل ادامه داد:
_این حدیثی که در کتاب نقل کردیم در منابع شیعه فقط و فقط یک روای دارد که آنهم در کتاب شیخ طوسی ست و البته این را هم بگویم این نویسنده و عالم شیعه کتابی در رد همین حدیث دارد که ما سعی میکنیم نامی از آن به میان نیاید و کمتر کسی در پی جستجوی آن برمیاید، برای ما مهم این است که چنین حدیثی در منابع شیعی موجود هست حالا سندش محکم نباشد، چرا که افراد ساده اندیش دنبال سند نمیروند که بفهمند حدیث اصلی ست یا جعلی و بر فرض اگر کسی هم پیدا شود که دنبال سندی محکم باشد، ما با آیاتی از قران که شاید ربطی هم به موضوع نداشته باشند آنقدر مخاطب را گیج و سردرگم میکنیم که به درست بودن حدیث اذعان میکنند...
مایکل اندکی ساکت شد و سپس با لحنی آرام تر ادامه داد:
_این کتاب توست احمد همبوشی، حالا با رأی و نظر خودت نامی برای آن انتخاب کن..
🌼ادامه دارد.....
🌤نویسنده؛ طاهرهسادات حسینی
🌼 http://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌤🌤🌼🌤🌤🌼🌤🌤
🌼اَكثِرواالدُّعاءَبِتَعجِیلالفَرَجِفَاِنَّذلِكَفَرَجُكُم. {برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود فرج و نجات شما است.(کمالالدین، ج ٢، ص ٤٨٥)}🌼
🌤رمان اعتقادی، آموزنده، بر اساس واقعیت
🌼 #سامری_در_فیسبوک
🌤قسمت ۲۳ و ۲۴
احمد همبوشی اندکی به فکر رفت و سکوت همه جا را فراگرفت.. مایکل حرفی نمیزد اما چون این سکوت به درازا کشید گفت:
_حالا وقت برای فکر کردن داری، به اقامتگاهت که رفتی خوب فکر کن و اسمی برای این کتاب انتخاب کن، البته مرحله نهایی برای نامگذاری کتاب، تایید محققینی هست که این کتاب را گردآوری کرده اند و تحت اختیار تو گذاشته اند و اما حرفهای دیگری هست که باید بشنوی، اولا کتابهایی که به نام تو منتشر می شود، محدود به همین یک کتاب نیست، این کتاب باید مهمترین نوشتهٔ تو باشد و به نوعی شناسنامهٔ مکتبی باشد که قرار است به نام تو جهانی شود، چندین کتاب دیگر که همه حاوی احادیث و روایات زیادی از پیامبرتان هست گرد آوری شده که نتیجه شخم زدن همین کتب خطی پشت سر من هست، البته این را هم بگویم احادیثی که داخل کتابهای دیگری که قرار است به نامت ثبت شود، آمده اکثرا سند محکمی ندارند و برای مسلمانان عامی و عادی، نا آشنا هستند و شاید اصلا به گوششان هم نخورده، ما از این احادیث استفاده میکنیم تا ادعاهایی که قرار است توسط شما مطرح شود را اثبات نماییم،البته این را هم بگویم، احادیث #جعلی زیادی داخل این احادیث ضعیف پنهان کرده ایم، احادیثی که به سرعت باعث جذب مرید برای شما خواهد شد، فقط باید قشنگ بلد باشی که چگونه روی ذهنیت مریدانت کار کنی..!
مایکل اندکی تعلل کرد تا کمی نفس بگیرد که همبوشی به صدا درامد وگفت:
_خوب آنطور که میگویید احادیث کتابهایی که قرار است به نام من چاپ و منتشر شود از احادیث نایاب و ضعیف و بعضا جعلی ست، آیا فکر این را نکرده اید که اسلام دین جهانی ست و در سرتاسر جهان هم مسلمان هست و هم عالمانی زبر دست دارد، خوب به محض انتشار کتابها، اثبات اینکه احادیث جعلی یا ضعیف هستند برای عالمان دین کار سختی نمیتواند باشد.
مایکل لبخند کمرنگی زد وگفت:
_درست است، اما فراموش نکن، #رسانه در کل دنیا به دست ماست و هرکس که این سلاح مخفی و بسیار موثر را صاحب باشد، برندهٔ این میدان است در ثانی تا علمای اسلام بخواهند خبر شوند و کتب را کالبد شکافی کنند، ما مریدانی متعصب و البته ابله بدست خواهیم آورد و این مریدان بی آنکه بدانند تیشه به ریشه اعتقاداتشان میزنند تو و ادعاهایت را برای دیگران نقل و تبلیغ خواهند کرد، ابتدا ما باید روی قشری از مردم کار کنیم که ساده اندیش هستند و یا به تعبیر من، #احمق هستند، انسانهای احمق گاهی انچنان روی عقیده باطل خودشان پافشاری میکنند که حاضرند حتی #امام_زنده اما پنهان از نظر خودشان هم نفی کنند و دور تو را به عنوان امام بگیرند و از این گذشته، قدرت ما زیاد است، ترتیبی میدهیم در تمام کشورهای اسلامی چاپخانه هایی برپا شود که مختص چاپ کتب شما باشد و هر زمان ایرادی بر هر حدیث و هر کتاب وارد شد، خیلی بیصدا آن حدیث را از کتاب حذف میکنیم.
احمد همبوشی که سخت در فکر فرو رفته بود، یک تای ابرویش را بالا داد و گفت: _پس شما به همهٔ جوانب فکر کرده اید، از این جمله آخر شما که گفتید امام زنده و غایبشان را رها کنند و دور مرا بگیرند متعجب شدم، مگر قرار است نقش من در این به اصطلاح مکتب چه باشد؟!
مایکل قهقه ای زد و گفت:
_نقش تو نقشی بسیار پررنگ است، ابتدا به اسم یکی از یاران و نائب و خبررسان منجی پا به میدان میگذاری و کم کم آنچنان پیش میروی که خود را فرزند امام خواهی خواهند و در آخر مریدانت باید به این نتیجه برسند که تو همان مهدی وعده داده شده ای، یعنی دوازده مهدی که قرار است بعد از منجی بیاید، تو اولین انها خواهی بود..
مایکل سرش را تکان داد و گفت:
_حالا فهمیدی چرا میگویم آن کتاب که برایت فرستادیم حکم قران را در دعوت تو دارد؟!
احمد همبوشی که از اینهمه هوشمندی به وجد آمده بود، خنده ریزی کرد و گفت:
_درست است! چه قدر دقیق پیش میروید، ادعای ولیّ خدا بودن بر اساس وصیت آخرین پیامبر...یک وصیت مهم.. وصیت مقدس و بعد بشکنی زد و با صدای بلند گفت:
_آری درست است...خودش است...نام کتاب را«وصیت مقدس» می گذاریم.
مایکل همانطور که سرش را تکان میداد شروع به دست زدن کرد و گفت:
_آفرین، نامی بسیار هوشمندانه است، «وصیت مقدس»، من این نام را به اطلاع نویسندگان کتاب میرسانم و مطمئنا تایید خواهد شد، پیشنهاد میکنم چندین بار دیگر این کتاب را بخوانی و به تمام جوانبش مسلط باشی، هر جا که جمله ای برایت نامفهوم بود از ما بپرسی تا ابهام آن را رفع کنیم، آخر این کتاب به نام تو چاپ می شود و مهمترین اثر مکتوب تو خواهد بود و باید تسلط کامل به تمام مباحثش داشته باشی.
🌼ادامه دارد.....
🌤نویسنده؛ طاهرهسادات حسینی
🌼 http://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌤🌤🌼🌤🌤🌼🌤🌤