#ایستگاه_تفکر
❤️ سه جمله آرامش بخش ❤️
یکی از عرفا می گوید وقتی این سه جمله را فهمیدم آرام شدم:
👈"هرچه خدا بخواهد همان می شود"
❤️"خدا جز خوبی برای بندگانش نمی خواهد"
✅"پس هر چه برای ما می باشد، بهترین حالت است"
#خدا
#تلنگر
#شادی_آرامش
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🔰11 توصیه مقام معظم رهبری، برای ترویج فرهنگ کتابخوانی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
☘◾️انسان و بصیرت ◾️☘
#انسان_درقرآن
يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ
بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ
(۱۳و۱۴/قیامت)
👈آن روز انسان به آنچه پيش فرستاده و آنچه به جا گذاشته است خبر داده مىشود. با آن كه انسان بر (نيك و بد) نفس خويش بينا است
(كه چه كرده و چه مىكند).
☘◾️«عَلی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ»: از وضع خود آگاه است و بهتر از هرکس دیگری میداند که چه کارهائی کرده است. خود انسان حجّت و گواه بر خودش است. چرا که اعضاء او گواهی بر اعمال او میدهند. «بَصِیرَةٌ»: بینا و آگاه. حجّت و دلیل و برهان. حرف (ة) برای مبالغه است.
💥✨ وجدان انسان بهترين شاهد عليه او در دادگاه قيامت است. «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ
☘◾️ در قيامت، خلافكارىها به مجرمان تفهيم مىشود.
«يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ»
🔥✨ انسان علاوه بر اعمالى كه خود انجام داده، مسئوليّت اعمالى را كه ديگران، پس از او و به پيروى از او انجام مىدهند، به عهده دارد. «قَدَّمَ وَ أَخَّرَ»
«الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ»؛ بيانگر معرفت درونی انسان نسبت به اعمال خويش
☘◾️ نكتهای كه در متن اين آيه نهفته شده، واژه #بصيرت» است. اين كلمه از ريشه «بصر» به معنای ديدن است. برخی اين پرسش را مطرح كردهاند كه چرا واژه «عين» در آيه نيامده است؟ پاسخ اين است كه عين به معنای ديدن با چشم ظاهری است اما واژه بصر هم به معنای ديدن با چشم باطنی است و هم ديدن با چشم ظاهری را شامل میشود؛ از اين رو واژه بصر معنای كاملتری دارد.
#انسان_قرآنی
#شماره2
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
#تلنگر
📌 هيچوقت کسی را تحقير نکنيد
شايد امروز قدرتمند باشيد اما زمان از شما قدرتمندتر است!
يک درخت، هزاران چوب کبريت را ميسازد اما وقتی زمانش برسد، يک چوب کبريت ميتواند٬ هزاران درخت را بسوزاند!
پس خوب باشيد و خوبی کنيد.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
@childrin1کانال دُردونه.mp3
3.75M
#قصه_صوتی
"پارچه های مامان"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨
┗╯\╲
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
یکشنبه ها یاد نجف و مدینه میبرد دل ما
ذکر یاعلی و یازهرا شود ورد لب ما
🍃🌺🍃🌺🍃🍃🌺🍃🌺🍃
یکشنبه ها بر سر سفره عنایت مولا علی وخانم زهرا مهمانیم
عرض ادب با یک سلام کمترین وظیفه ماست
#السلام_علیک_یا_امیرالمؤمنین💚
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا 💚
❣❣❣❣❣❣❣❣❣
بر مخزن غيب، باب مفتوح، عليست
گيتي همه كِشتي و در او نوح،عليست
آن روح كه مبدأحيات همه است
در قالب آفرينش، آن روح، عليست
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
#یکشنبه_های_علوی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
❣ #همسرانه
❇️ همسرتان را گاهی شگفتزده کنید
⚡یکی از بهترین کارها این است که بهطور پیوسته همدیگر را شگفتزده کنید. هرچیز مثبت غیرمنتظره که در روند زندگی روزمرهتان تنوعی ایجاد کند
ایدهآل است.
❇️ تعریف و تشویق کنید
⚡هر فردی دوست دارد که به خودش افتخار کند و تعریف و تحسین، بهترین روش برای کمک به ایجاد این احساس در اوست؛ هرچند نباید در این زمینه افراط کنید.
❇️ همهٔ مسائل را حل کنید
⚡اگر مشاجرات و تعارضات حل نشوند، در ذهنتان رسوب میکنند و بهتدریج مثل خوره در زندگی مشترکتان تأثیر منفی میگذارند. بر سر اختلافاتتان گفتوگو کنید تا به مصالحه و یک راهحل توافقی برای هر دو طرف دست یابید.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ #داستانک
🎙استاد عالی
💠 شیخ عباس قمی و تاثیر لقمه!
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موشن_گرافیک
#ضرب_المثل_آمریکایی
هیچ قهرمانی میان دزدان وجود ندارد.
*There is no honor among thieves
🌹 #همسرانه
💠 زمینهسازی برای انتقاد
❓گاهی انسان وقتی با همسرش انتقادی را مطرح میکند، به شدّت ناراحت میشود. به نظر من، یکی از دلایل اصلی این ناراحتی این بوده که ما نتوانستهایم زمینهسازی خوبی برای طرح این انتقاد داشته باشیم. به نظر شما چه کارهایی میتواند زمینۀ شنیدن و پذیرش انتقاد را در همسرمان فراهم کند؟
1⃣ با توجّه به قواعدی که در گام گفتگو میآید، یکی از موضوعات جلسات گفتگو را انتقاد از رفتار و کردار یکدیگر بگذارید. تعیین موضوع انتقاد، تا اندازۀ بسیاری آمادگی لازم برای مواجهه با انتقاد را برای همسر، ایجاد میکند. تمام قوانین گفتگو را در این جا هم مراعات کنید.
2⃣ پیش از انتقاد از همسر، از خودتان انتقاد کنید؛ یعنی ابتدا برخی از نقصهایی را که در گفتار یا رفتارتان بوده، بیان کنید. به این کار، «خود انتقادی» میگویند. خود انتقادی، موجب میشود زمینۀ روانی لازم برای پذیرش انتقاد در همسرتان، ایجاد شود؛ زیرا یکی از دلایل عدم پذیرش انتقاد، آن است که طرف مقابل احساس میکند با پذیرش انتقاد در مقابل انتقاد کننده، کوچک شده؛ امّا وقتی شما از خودتان انتقاد نمودید، همسرتان شما را در کنار خود میبیند، نه در مقابل خود. به همین دلیل هم احساس حقارت نمیکند. تأثیر انتقاد پس از خود انتقادی، دو چندان خواهد شد.
3⃣ سعی کنیم خود به آنچه که از همسرمان میخواهیم انجام دهد، عمل کنیم و از چیزی که او را نهی میکنیم، پرهیز کنیم. عمل کردن به گفتهها، خود زمینهساز مناسبی برای ایجاد روحیّۀ پذیرش در همسر است.
📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص ۲۲۹.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترفند
چند ترفند جالب و هنرمندانه با روسری
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🔻یه لحظه فکر کنین این آقا با این تیپ خفنش امروز میخواست استخدام شود! اصلا جذبش میکردیم؟
نمیگفتیم درسته باهوشه اما همش که به هوش نیست، نگاه تیپش چجوریه؟
همين جوان با این تیپش همون شهید تهرانی مقدم هست که به پدر موشکی
ایران شهرت داشت که اسرائیل برای حذفش آرزو داشت.
🔻یادم آمد که شهید سلیمانی هم میگفت اوایلش دو مرتبه بنده را به خاطر تیپ و قیافم ردم کردند.
اما الان سلیمانی کیست؟
سردار دلها.
خدا عاقبت هممون رو بخیر کنه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
4_308275972069654710.mp3
3.2M
#قصه_صوتی
"خانه تمیز پیرزن"
با صدای (پگاه رضوی)
💜
⭐️💜
💜⭐️💜
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
#تنها_میان_داعش
#قسمت_نهم
💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینهام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگهای بدنم از هم پاره شد.
در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریههای کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس میکردم که نفسم هم بالا نمیآمد.
💠 عباس و عمو مدام با هم صحبت میکردند، اما طوری که ما زنها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی #مرگ میداد تا با صدای زهرا به حال آمدم:
«نرجس! حیدر با تو کار داره.»
💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم.
پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته میفهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد:
«چرا گوشیت خاموشه؟»
همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم:
«نمیدونم...»
و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمیآمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت:
«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه میرسم #تلعفر، ان شاءالله فردا برمیگردم.»
💠 اما من نمیدانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم:
«فقط زودتر بیا!»
و او وحشتم را بهخوبی حس کرده و دستش به صورتم نمیرسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد:
«امشب رو تحمل کن، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!»
خاطرش بهقدری عزیز بود که از وحشت حمله #داعش و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم.
گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس #تهدید وحشیانهاش لحظهای راحتم نمیگذاشت.
💠 تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند.
اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛
مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست.
فعلاً میمانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به #آمرلی بیاورد.
💠 ساعتی تا سحر نمانده و حیدر بهجای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالیکه داعش هر لحظه به تلعفر نزدیکتر میشد و حیدر از دستان من دورتر!
عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد:
«نمیخواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!»
ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت میکرد و از پاسخهای عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد.
💠 تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد:
«میترسم دیگه نتونه برگرده!»
وقتی قلب عمو اینطور میترسید، دل #عاشق من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم.
💠 نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش میکرد، پرسه میزد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش میگشتم تا صدایش را شنیدم:
«جانم؟»
و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست:
«حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمیگردی؟»
نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد:
«شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.»
و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر میشنیدم که با گریه التماسش کردم:
«حیدر تو رو خدا برگرد!»
💠 فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی #عاشقانه تشر زد:
«گریه نکن نرجس! من نمیدونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟»
و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیباییام را شکست که با بیقراری #شکایت کردم:
«داعش داره میاد سمت آمرلی! میترسم تا میای من زنده نباشم!»
💠 از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بیخبر از تپشهای قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم:
«اگه من #اسیر داعشیها بشم خودمو میکُشم حیدر!»
بهنظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمیزد و تنها نبض نفسهایش را میشنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه میزدم تا صدایم را بشنود:
«حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم میخواد یه بار دیگه ببینمت!»
💠 قلبم ناله میزد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمیآمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد.
در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمیخواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا میکردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمیآمد...
#ادامه_دارد
@asheghanvlaiat
#تنها_میان_داعش
#قسمت_دهم
💠 عباس و عمو با هم از پلههای ایوان پایین دویدند و زنعمو روی ایوان خشکش زده بود.
زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار میکردم.
عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را میپوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد.
💠 جریان خون به سختی در بدنم حرکت میکرد، از دیشب قطرهای آب از گلویم پایین نرفته و حالا توانی به تنم نمانده بود که نقش زمین شدم.
درست همانجایی که دیشب پاهای حیدر سست شد و زانو زد، روی زمین افتادم و رؤیای روی ماهش هر لحظه مقابل چشمانم جان میگرفت.
💠 بین هوش و بیهوشی بودم و از سر و صدای اطرافیانم تنها هیاهویی مبهم میشنیدم تا لحظهای که نور خورشید به پلکهایم تابید و بیدارم کرد.
میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراریاش بادم میزد.
برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمیآمد دیشب کِی خوابیدم که صدای #انفجار نیمهشب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد.
در
💠 سراسیمه روی تشک نیمخیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق میچرخیدم بلکه حیدر را ببینم.
درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید.
چشمان مهربانش، خندههای شیرینش و از همه سختتر سکوت #مظلومانه آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بیرحمانه به زخمهایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم میخواستم.
💠 قلبم بهقدری با بیقراری میتپید که دیگر وحشت #داعش و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم بهجای اشک خون میبارید!
از حیاط همهمهای به گوشم میرسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود.
بهسختی پیکرم را از زمین کندم و با قدمهایی که دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم.
💠 در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران!
کنار حیاط کیسههای بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایهها بودند، همچنان جعبههای دیگری میآوردند و مشخص بود برای شرایط #جنگی آذوقه انبار میکنند.
💠 سردستهشان هم عباس بود، با عجله این طرف و آن طرف میرفت، دستور میداد و اثری از غم در چهرهاش نبود.
دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکهای بودم که عباس به پا کرده و اصلاً به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زنعمو در گوشم نشست:
«بهتری دخترم؟»
💠 به پشت سر چرخیدم و دیدم زنعمو هم آرامتر از دیشب به رویم لبخند میزند.
وقتی دید صورتم را با اشک شستهام، به سمتم آمد و مژده داد:
«دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.»
و همین یک جمله کافی بود تا جان ز تن رفتهام برگردد که ناباورانه خندیدم و بهخدا هنوز اشک از چشمانم میبارید؛ فقط اینبار اشک شوق!
دیگر کلمات زنعمو را یکی درمیان میشنیدم و فقط میخواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت.
💠 حالم تماشایی بود؛ بین خنده و گریه حتی نمیتوانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خندهاش گرفت و سر به سرم می گذاشت و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم:
«پس اون صدای چی بود؟»
صدایش قطع و وصل میشد و به سختی شنیدم که پاسخ داد:
«جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!»
از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد:
«بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشینشون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبالشون.»
💠 اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید:
«نرجس! بهم قول بده #مقاوم باشی تا برگردم!»
انگار اخبار #آمرلی به گوشش رسیده بود و دیگر نمیتوانست نگرانیاش را پنهان کند که لحنش لرزید:
«نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!»
💠 با هر کلمهای که میگفت، تپش قلبم شدیدتر میشد و او عاشقانه به فدایم رفت:
«بهخدا دیشب وقتی گفتی خودتو میکُشی، به مرگ خودم راضی شدم!»
و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد:
«مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!»
گوشم به #عاشقانههای حیدر بود و چشمم بیصدا میبارید که عباس مقابلم ظاهر شد.
از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد:
«به حیدر بگو دیگه نمیتونه از سمت #تکریت برگرده، داعش تکریت رو گرفته!»...
#ادامه_دارد
@asheghanvlaiat
🍃🌸 🌸🍃
#تلنگـــــــر
🔮 مردی درحالیکه به قصرها و خانههای زیبا مینگریست به دوستش گفت:
«وقتی این همه اموال را تقسیم میکردند ما کجا بودیم.»
دوست او دستش را گرفت و به بیمارستان برد و گفت: « وقتی این بیماریها را تقسیم میکردند ما کجا بودیم ! »
انسان زمانی که پیر میشه تازه میفهمه نعمت واقعی همون سلامتی، خانواده، عشق، شادی، باهم بودن، انرژی جوانی و ...
"همین چیزای ساده بوده که همیشه داشته ولی هرگز بهشون اهمیت نداده و دنبال نداشته ها بوده "
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🌀یادداشت/
❌سیاست آمریکایی و تحریف داخلی!
🔻نتیجه انتخابات اخیر آمریکا هنوز به صورت قانونی و رسمی روشن نشده است. ترامپ در دو حوزه مدیریت تظاهرات طرفداران و پیگیری حقوقی بهشدت فعال است تا بازی را به هم بزند، اما به نظر میرسد موفق نخواهد شد؛ اما آنچه مهمتر مینماید پیامدها و بازتابهای داخلی نتیجه و دعوای انتخاباتی آمریکا در بین جریانهای سیاسی کشورمان است که نیمنگاهی هم از این دریچه به انتخابات 1400 ایران دارند.
🌐نکات تحلیلی: 1- بهرغم اینکه مسئولان ارشد کشور بهویژه رهبر معظم انقلاب بارها تأکید کردهاند که فرقی در رأی آوری هیچیک از نامزدهای انتخابات آمریکا به لحاظ عملکردشان در قبال جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد، پیرامون نتایج و پیامدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، جریان تحریف که پس از چند سال معطلسازی ظرفیتهای داخلی و انتظار ثمربخشی درخت تعامل با غرب باید پاسخگوی انبوه مشکلات انباشته شده در حوزههای مختلف باشد، به فکر بزک کردن مجدد بایدن و امیدوارسازی مجدد مردم ایران به مذاکرهای تازه با اولین ناقضان برجام، یعنی تیم اوباما و بایدن هستند!
🔹 2- دو هدف برای این اقدام سیاسی- رسانهای جریان تحریف متصور است؛ فرار از پاسخگویی به چرایی رساندن کشور به این وضعیت با منوط کردن عدم موفقیتها به رفتار فردی ترامپ! و ایجاد امید واهی و دادن آدرس غلط به مردم خسته از سوء مدیریتها برای انتخاب تفکری همسو با دموکراتهای آمریکایی در انتخابات 1400، یعنی «تَکرار دولت با برند غربگرایی و متمایل به مذاکره»!
🔸 3- البته همه ما ایرانیها از رفتن شخصیت لمپنی مثل ترامپ خوشحال هستیم، اما معنای آن این نیست که چشم به ماهیت سیاست در آمریکا ببندیم. اگر مردم عزیز ایران که حق طبیعیشان رهایی از مشکلات اقتصادی است، به این موضوع در اثر اغواگریها و فریبهای تازه رسانهای توجه نکنند و اقدامات دولت دموکرات اوباما که همین بایدن معاون اولش بود را فراموش کنند، بازی با آثار روانی پیروزی نامزد حزب دمکرات استعداد تبدیل شدن به زمینهای برای بروز خطاهای فاحش راهبردی را دارد.
🔺نکته راهبردی: تفاوت نداشتن سیاست بایدن و ترامپ در قبال ایران اسلامی، به ماهیت اصلی قدرت و سیاست در آمریکا و تجارب مداخلات و سلطهگریهای سیستم حکومتی آمریکا، فارغ از اینکه کدام فرد و حزبی بر سر قدرت بوده، برمیگردد. بازخوانی مواضع تیم بایدن نشان میدهد همچنان دیوار بلند بیاعتمادی و تضاد ایدئولوژیک بین جمهوری اسلامی با نظام سلطه وجود دارد. سلطه وجود خودش را با عدم انقلاب اسلامی و با تهیسازی آن از مؤلفه قدرت ایدئولوژیکی و میدانی تعریف میکند.
✅نویسنده: فتحالله پریشان
#نشستهای_بصیرتی
#ثامن
#روشنگری
#فرزند_دلبندم
💢 کودکان ساکت و ساکن؛ حتی وقتی به ساکن بودن عادت میکنند، باز هم درون ناآرامی دارند.
رابطۀ کودک و فعالیت جسمی مثل رابطۀ مادر و فرزند است. وقتی به زور مادر را از فرزند جدا میکنید، با هیچ چیز دیگری نمیتوانید آرامشی را که مادر از کودک میگرفت به او برگردانید. این مادر، همیشه ناآرام است؛ حتی اگر نمایشِ آرامش را بازی کند.
شما فکر میکنید این مادر نسبت به کسی که فرزندش را به او برگرداند چه حسی دارد؟ پس بیایید فرزند کودکانمان را به آنها برگردانیم.(یعنی همان تحرک، هیجان، و... )
[کتاب منِ دیگرِ ما] جلد سوم
استاد عباسی ولدی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
#حدیث_تربیتی
فرزندانتان را با سه صفت پرورش دهید
👆👆👆👆👆👆
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃