eitaa logo
❤عاشقان ولایت❤
81 دنبال‌کننده
4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
143 فایل
خواهران مسجد امام حسن مجتبی‌(علیه‌السلام)
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ هر شب قبل خواب با یک برس ریمل به مژه و ابرو روغن کرچک بزنید و صبح بشویید ,این روغن غنی از مواد معدنی و پروتئین هاییست که فولیکول مو را تقویت میکند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🔻ریشه شیرین بیان را برای تقویت و درمان ریزش موها استفاده کنید: 🔹️قبل از هرچیز بگویم که هندی ها از ریشه شیرین بیان برای درمان طاسی مو در قدیم استفاده می کردند که همین خود دلیلی برای ثابت کردن تاثیر این گیاه در درمان قطعی ریزش مو است. 🔹️ریشه شرین بیان خواص mollifying دارد که برای تسکین پوست سر ، درمان خشکی و شوره ی موی سر و ریزش شدید موها مفید است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
ملکه گل ها روزی روزگاری، دختری مهربان در كنار باغ زیبا و پرگل زندگی می كرد، كه به ملكه گل ها شهرت داشت. چند سالی بود كه وی هر صبح به گل ها سر میزد ، آنها را نوازش می كرد و بعد به آبياري آنها مشغول ميشد. مدتی بعد، به بیماري سختی مبتلا شد و نتوانست به باغ برود. دلش براي گل ها تنگ شده بود و هرروز از غم دوری گل ها گریه می كرد. گل ها هم خيلي دلشان براي ملكه گل ها تنگ شده بود، ديگر كسی نبود آنها را نوازش كند یا برای شان اواز بخواند. روزی از همان روزها، كبوتر سفیدی كنار پنجره اتاق ملكه گل ها نشست. هنگامی که چشمش به ملكه افتاد فهمید، دختر مهربانی كه كبوتر ها در مورد او صحبت میکردند. همین ملكه است، بنابراين سریع به باغ رفت و به گل ها خبرداد كه ملكه سخت مریض شده است. گل ها كه از گوش دادن این خبر بسیار ناراحت شده بودند، به دنبال چاره ای می گشتند. یكی از آنها گفت:« كاش می توانستیم به دیدن او برویم ولی می دانم كه این امكان ندارد!» كبوتر گفت:« این كه كاری ندارد، من می توانم هرروز یكی از شما را با نوكم بچینم و نزد وی ببرم.» گل ها با گوش دادن این پیشنهاد كبوتر شادمان شدند و از همان روز به بعد، كبوتر، هرروز یكی از آنها را به نوك می گرفت و براي ملكه می برد و او با دیدن و استشمام گل ها، حالش بهتر ميشد . یك شب، كه ملكه در خواب بود، یک دفعه با شنیدن صدای گریه ای از خواب بیدار شد. دستش را به دیوار گرفت و آهسته و اهسته به طرف باغ رفت، هنگامی که وارد باغ شد فهمید كه صدای گریه مربوط به كیست، این صدای گریه غنچه های كوچولوی باغ بود. آن ها نتوانسته بودند نزد ملكه بروند، زیرا درصورتی که از ساقه جدا می شدند نمی توانستند بشكفند، در ضمن با رفتن گل ها، آن ها حس تنهایی می كردند. ملكه مدتی آنها را نوازش كرد و گریه آنها را آرام كرد و بعد به آنها قول داد كه هر چه سریعتر گل ها را به باغ برگرداند. صبح فردا، گل ها را بدست گرفت و خيلي اهسته و آهسته قدم برداشت و به طرف باغ رفت، هنگامی که كه وارد باغ شد، نسیم خنک صبحگاهی صورتش را نوازش داد و حال بهتر پیدا كرد، بعد آغاز كرد به كاشتن گل ها در خاك. با این كار حالش كم كم بهتر ميشد ، تا اینكه پس از چند روز توانست راه برود و حتی براي گل ها اواز بخواند. گل ها و غنچه ها از اینكه باز هم كنار هم از دیدار ملكه و مهربانی های وی، لذت می بردند شادمان بودند و همه به هم قول دادند كه سال های سال در كنار هم، مانند گذشته مهربان و دوست باقی بمانند و در هیچ حالی، هم‌دیگر را فراموش نكنند و تنها نگذارند. ❤️🧡💛💚💙💜 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 افتخار نسل‌ ما‌ اینِ ‌کہ‌ توی عصرے زندگے مےکنیم کہ قراره‌ اسرائیل ، ‌توے‌ اون‌ دوره بہ‌ دستِ ما نـابود بشہ ‌‌ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🍃 ❌اگر دیدی فرزند کسی منحرف شده است، پیش داوری مکن، خانواده‌اش را مسخره و متهم به بد تربيت کردن فرزندانشان مکن!! ✅ چرا که نوح علیه‌السلام با مشکل فرزند و همسرش مواجه بود درحالیکه مشهور به بود... ❌ کسی را که از قومش اخراج کرده‌اند مسخره مکن و نگو بی‌ارزش و بی‌جایگاه است!! ✅ چرا که ابراهیم علیه‌السلام را راندند درحالیکه مشهور به بود.... ❌ زندان رفته و زندانی را مسخره مکن!! ✅چرا که يوسف علیه‌السلام سال‌ها زندان بود در حالیکه مشهور به بود... ❌ ثروتمند ورشکسته و بی پول را مسخره مکن!! ✅ چرا که ايوب علیه‌السلام بعد از غنا، مفلس و بی چیز گرديد در حالیکه مشهور به بود... ❌ شغل و حرفه دیگران را تمسخر مکن!! ✅ چرا که لقمان علیه‌السلام نجار، خیاط و چوپان بود درحالیکه خداوند در قرآن مجید به بودن او اذعان دارد.‌‌.. ❌ کسی را که همه به او ناسزا می‌گویند و از او به بدی یاد می‌کنند مسخره مکن و مگو که وضعيت شبهه برانگیزی دارد!! ✅ چرا که به حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ساحر، مجنون و دیوانه می‌گفتند در حالیکه خدا بود... 🌺 پس دیگران را پیش داوری و مسخره نکنیم بلکه حسن ظن به دیگران داشته باشیم...♥️ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🌹🌿🌹🌿 🌿🌹🌿 🌹🌿 🌿 پنجشنبه است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم پنجشنبه است و بوی حلوای خیرات ... ─═इई 🍃🍃🌸 ﷽🌸🍃🍃 ईइ═─ 🌸🍃السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ🌸 مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ 🌸يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ 🌸كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ 🌸مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله 🌸 بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ 🌸اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ 🌸 وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدا رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ الله🍃🌸 هر كس اين زيارتنامه را بخواند، خداوند ثواب پنجاه سال عبادت به او مي‌دهد و گناهان پنجاه سال را از او و پدر و مادرش بيامرزد. ‍ بخوانیم به ياد درگذشتگان 🌸🍃اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🍃🌸 🌹روحشون شاد ویاد شون گرامی 🌹 با ذکر و 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
-سخنرانی25-3-1399-حسینیه مجازی.mp3
15.06M
🔈صوت : (۳۲) 🌹 شرح حکمت های شریف. (جلسه سی و دوم ) ✅ محور بحث : شرح حکمت ۳۱ قسمت دوم ادامه مبحث صبر حکمت ۱۲۱ در عاقبت اعمال نیک و بد ، کسی که شوق به بهشت پیدا کرده ، عقلانیت او شکوفا شده و صاحب شعور شده است / صبر در همه حالات تلخ است لیکن ثمرات شیرین دارد . 🔻چگونه صبور شویم : 1⃣ خود را شبیه افراد صبور کنیم . 2⃣ تفکر در تبعات هر عمل قبل از اقدام . 🔷 حجت الاسلام 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
۲ بهمن ۱۳۵۷ 🔸 با قوت گرفتن شایعه کودتا، مردم برای مقابله با آن آماده می‌شدند و در بهشت زهرا، دانشگاه تهران و بیشتر مساجد اکثر شهرها نحوه کار با سلاح ها و ساختن بمب های دست ساز کوچک برای مقابله با کودتاچیان را سربازان فراری و سایر افراد به مردم آموزش می‌دادند. 🔸 آیت الله طالقانی در مصاحبه با خبرنگاران خارجی گفتند:« ... تا به حال جلوی مردم را گرفته‌ایم و به آنها گفته‌ایم با ،سلاح مظلومیت، صدای خود را به دنیا برسانند. مردم کشته دادند ولی یک گلوله به سمت ارتش شلیک نکردند....» 🔸 با وجود احتمال کودتا اما بدنه‌ی ارتش که سربازان و درجه داران و افسران جزء بودند، با وجود مقررات شدید و مرگبار از پادگان‌ها فرار می‌کردند و اکثر جوانان سرهای خود را تراشیدند تا سربازان شناسایی نشوند. 🔸اعتصاب در اکثر اماکن و کارخانه و مکانهای دولتی ادامه داشت و خواستار اخراج کارکنان آمریکایی بودند. 🔸 راهپیمایی در اکثر شهرها همچنان ادامه داشت و مردم خواستار بازگشت امام به کشور بودند..... 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🌹🌿🌹🌿 🌿🌹🌿 🌹🌿 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
جشن تولد جوجه ها وقتی امتحانات مینا تمام شد، از پدر و مادرش خواست تا او را چند روزی به روستا پیش پدربزرگ و مادربزرگ بفرستند. پدر و مادر هم قبول کردند و یک روز همه با هم به روستای باصفای پدرو مادربزرگ رفتند. مادربزرگ با خوشحالی برای آن ها غذا درست کرد. او مرغ و خروس های زیادی داشت و هرروز تخم مرغ ها را جمع می کرد. مقداری از آنها را می فروخت و مقداری را هم برای خودشان نگه می داشت. غذایی که مادربزرگ درست کرد یک نوع کوکو با تخم مرغ بود. مینا و پدر و مادرش این غذا را خیلی دوست داشتند. فردای آن روز پدر و مادر به شهر برگشتند اما مینا پیش پدرو مادربزرگ ماند. مادربزرگ هفت تا تخم زیر پای مرغی گذاشت و به مینا گفت:« دخترم این مرغ کرچ است. او 21 روز روی این تخم ها می خوابد تا تخم ها تبدیل به جوجه شوند. اگر 21 روز پیش من بمانی می توانی تولد جوجه ها را ببینی.» مینا با خوش حالی گفت:« حتماً می مانم. من روستا و مزرعه ها و گاو و گوسفندها و مرغ و خروس ها را دوست دارم. از شیر و پنیری که شما درست می کنید و کوکوهایی که با تخم مرغ های خودتان می پزید هم خیلی خوشم می آید. خودتان را هم خیلی خیلی دوست دارم. می خواهم تمام فصل تابستان پیش شما بمانم.» مادربزرگ خندید و مینا را بوسید و گفت:« من هم نوه ی گلم را خیلی دوست دارم. خوشحال می شوم که پیش ما بمانی.» مینا هرروز با پدر بزرگ به مزرعه می رفت و در کارها به او کمک می کرد. وقتی در خانه بود با مادربزرگ به مرغ و خروس ها سر می زد و برای آن ها دانه می پاشید و به مرغی که روی تخم ها خوابیده بود آب و دانه می داد. گاهی وقت ها برای مرغ که تنها و دور از مرغ های دیگر توی لانه خوابیده بود شعر می خواند تا حوصله اش سرنرود.21 روز گذشت. پدربزرگ و مادربزرگ و مینا به سراغ مرغ رفتند تخم های زیر پای مرغ یکی یکی می شکستند و از آن ها جوجه های کوچولوی قشنگی جیک جیک کنان بیرون می آمد. مرغ قدقدکنان جوجه ها را زیر بال و پرش می گرفت و مواظب آنها بود. جوجه ها آن قدر قشنگ و بامزه بودند که مینا بیش تر وقتش را در کنار آنها می گذراند و تماشایشان می کرد. مینا با خودش فکرمی کرد که این جوجه ها چه طور توی تخمی که هیچ سوراخی نداشت زنده مانده اند؟ آن ها توی تخم چطور نفس می کشیدند؟ او خیلی فکر کرد ولی نتوانست جواب سؤالش را پیدا کند. شب که همه دورهم نشسته بودند، مینا از پدربزرگ پرسید:« پدرجان،من می خواهم بدانم جوجه ها وقتی توی تخم بودند چه طوری نفس می کشیدند؟» پدربزرگ نگاهی به مادربزرگ که مشغول ریختن چای بود کرد و گفت:« من جواب سؤالت را نمی دانم ، شاید مادربزرگ بتواند به سؤالت پاسخ بدهد.» مادربزرگ سینی چای را جلوی پدربزرگ گذاشت و گفت: « توی تخم مرغ اول زرده و بعد سفیده تشکیل می شود. در اطراف زرده و سفیده ، یک پوسته ی نازک وجود دارد و روی این پوسته، پوسته سفت و سفید تخم مرغ درست می شود. روی این پوسته سفت، سوراخ های ریزی وجود دارد که هوا از آن وارد تخم مرغ می شود و جوجه می تواند نفس بکشد.» مینا جواب سؤالش را گرفت. فردای آن روز او با دقت بیشتری به جوجه ها که کمی بزرگ تر شده بودند و جیک جیک کنان در کنار مادرشان دانه برمی چیدند نگاه می کرد و از تماشای آن ها لذت می برد 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا