eitaa logo
❤عاشقان ولایت❤
88 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2هزار ویدیو
143 فایل
خواهران مسجد امام حسن مجتبی‌(علیه‌السلام)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستند «برف و بهمن» قسمت دوم مرور خاطرات آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب از دستگیری و زندانی شدن در زندان کمیته‌ی مشترک ساواک در بازدید ایشان از این زندان ستمشاهی.... ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۸ بهمن ۱۳۵۷ 🔸 راهپیمایی ها و تظاهرات علیه بختیار در اکثر شهرهای کشور ادامه دارد. 🔸 اجتماع چند صد نفره طرفداران بختیار در ورزشگاه امجدیه و قطع میکروفن و بهم خوردن این اجتماع. 🔸 دیدارهای مردمی با امام خمینی در مدرسه علوی .... دیدار با مردم کردستان ؛«ما (شیعه و سنی) با هم یکی هستیم» 🔸 امام خمینی؛ «ما پنجاه سال است که هیچ چیز آزاد نداشته‌ایم، از وقتی که رضاخان آمد.....» 🔸 ژنرال هایزر که ایران را ترک کرده بود پس از ورود به واشنگتن به ملاقات کارتر رفت و نتایج جاسوسی‎هایش را دراختیار او گذاشت. 🔸 وزارت امور خارجه آمریکا؛ ما همچنان دولت بختیار را به رسمیت می‌شناسیم... 🔸 دیدار مهندس بازرگان و بختیار. 🔸 صدها تن از افسران و چند تن از امرای ارتش که سالهای گذشته به علت مخالفت با شاه از ارتش اخراج شده بودند همبستگی خود را با امام امت و مردم انقلابی اعلام کردند و گروهی ازافسران مقیم بندرعباس نیز با فرستادن تلگرامهایی وفاداری خود را به حضرت امام خمینی(ره) ابراز کردند. 🔸 فرمان امام خمینی نسبت به افشای نام افرادی که به کشور و ملت خیانت کرده‌اند. 🔸 با تلاش مردم و متخصصين، فرستنده‌ای سيار در مدرسه‌ی علوی راه‌اندازی می‌شود. اينجا تهران، كانال انقلاب.... 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷
📖 🖋 بخاطر حضور مستأجری که راه پله اتاقش از همانجا شروع می شد، از اتاق بیرون نرفتم و همانجا در پاشنه در ایستادم. پدر دمپایی لاانگشتی‌اش را مقابل صورتم گرفت و پرخاش کرد: «بهت نگفتم این بندش پاره شده؟!!! پس چرا ندوختی؟!!!» بی‌اختیار با نگاهم پله‌ها را پاییدم. شاید خجالت می‌کشیدم که آقای عادلی صدای پدر را بشنود، سپس سرم را پایین انداختم و با صدایی گرفته پاسخ دادم: «دیشب داشتم می‌دوختمش، ولی سوزن شکست. دیگه سوزن بزرگ نداشتیم. گفتم امروز عبدالله رو میفرستم از خرازی بخره...» که پدر با عصبانیت به میان حرفم آمد: «نمی‌خواد قصه سر هم کنی! فقط کارِت شده خوردن و خوابیدن تو این خونه!» دمپایی را کف راهرو کوبید، دست به دیوار گرفت و با بی‌تعادلی دمپایی‌هایش را به پا کرد و وارد حیاط شد. از تلخ زبانی‌اش دلم شکست و بغضی غریبانه گلویم را گرفت. خودش اجازه نداده بود درسم را ادامه داده و به دانشگاه بروم و حالا خانه نشینی‌ام را به رخم می‌کشید که حلقه گرم اشکی روی مژه‌هایم نشست. باز به راه پله نگاه کردم. از تصور اینکه آقای عادلی صدای پدر را شنیده باشد، احساس حقارت عجیبی می‌کردم. صدای کوبیده شدن در حیاط آخرین صدایی بود که شنیده شد و بلافاصله خانه در سکوتی سنگین فرو رفت. پدر همیشه تند و تلخ بود، ولی کمتر می‌شد که تا این حد بد رفتاری کند. به اتاق که بازگشتم، دیدم عبدالله مقابل مادر روی زمین زانو زده و دلداریاش می‌دهد. با سر انگشتم، اشک را از حلقه چشمانم پاک کردم تا مادر نبیند و در عوض با لیوان آب به سمتش رفتم، ولی نه لیوان آب را از من می گرفت، نه به دلداری‌های عبدالله دل می‌داد. رنگ سبزه صورتش به زردی می‌زد و لبانش به سفیدی. دستانش را دور بازوانش حلقه زده و به گل‌های سرخ فرش خیره مانده بود که دستانش را گرفتم و آهسته صدایش کردم: «مامان! تو رو خدا غصه نخور!» و نمی‌دانم جمله‌ام تا چه اندازه لبریز احساس بود که بلاخره چشمانش را تکان داد و نگاهم کرد. عبدالله از فرصت پیش آمده استفاده کرد و دنبال حرف من را گرفت: «بابا رو که می‌شناسی! تو دلش چیزی نیس. ولی وقتی یه گره‌ای تو کارش می‌افته، بدجوری عصبانی میشه... مامان! رنگت پریده! ضعف کردی، بیا یه چیزی بخور.» ولی مادر بدون اینکه از پدر گله‌ای کند، سر شکمش را با مشت فشار داد و گفت: «نه مادر جون! چیزیم نیس، فقط سر دلم درد گرفته.» و من بلافاصله با مهربانی دخترانه‌ام پاسخ دادم: «حتماً دلت خالی مونده. عبدالله نون داغ گرفته. پاشو صبحونه بخوریم.» که نفس عمیقی کشید و با صدای ضعیفش ناله زد: «الآن حالم خوب نیس. شماها برید بخورید، من بعداً می‌خورم.» عبدالله به من اشاره کرد که چیزی نمی‌خورد. خودم هم نه اشتهایی به خوردن صبحانه داشتم و نه با این حال مادر چیزی از گلویم پایین می‌رفت که بلند شدم و نان‌ها را در سفره پیچیدم. هر کدام ساکت و غمگین در خود فرو رفته بودیم که پدر تا جایی که می‌توانست، جام زهرش را در پیمانه جانمان خالی کرده بود. خانه ما بیشتر اوقات شرایط نسبتاً خوبی داشت، اما روزهایی هم می‌رسید که مثل هوای بهاری در هم پیچیده و برای همه تیره و تار می‌شد. مادر از حال غمزده‌اش خارج نمی‌شد و این سکوت تلخ او، من و عبدالله را هم غصه‌دارتر می‌کرد. می‌دانستم دلش به قدری از دست پدر شکسته که لب فرو بسته و هیچ نمی‌گوید تا سرانجام صدای سر انگشتی که به در اتاق نشیمن می‌خورد، پایه‌های سکوت اتاق را لرزاند. .... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 : رتبه 4 در ذخیره نفت در جهان 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
⚠️ روزگارما آدما😔 زمستانی سرد بود و کلاغ غذا نداشت تا جوجه هاشو سیر کنه، واسه همین از گوشت تن خودش می‌کند و می‌داد به جوجه‌هاش که بخورند! زمستان تموم شد و کلاغ مرد!: اما جوجه هاش نجات پیدا کردند و گفتند: «آخی، خوب شد مرد، راحت شدیم از این غذای تکراری!» این ناشکری‌ها، یک روزی کار دستمون میده.... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🦊🐰 🌿🐰 خرگوش دم دراز وروباه حیله گر 🌿🐰 در روزگاران قدیم خرگوشی زندگی می کرد که دم دراز و گوش های کوچکی داشت؛ یعنی همه ی خرگوش ها این شکلی بودند. اما این خرگوش با یک روباه حیله گر دوست شده بود. هر چه قدر همه می گفتند دوستی خرگوش و روباه درست نیست، خرگوش به حرف آن ها گوش نمی داد. چون با روباه بازی می کرد و بسیار شاد بود. روزی از روزها روباه پیش خرگوش آمد و گفت: امروز می آیی برویم ماهیگیری؟ خرگوش گفت: چه طوری برویم ماهیگیری؟ وقتی نه قلاب داریم و نه طعمه؟! روباه گفت: کاری ندارد! با هم کنار ساحل می نشینیم. آن وقت تو دم درازت را درون اب بینداز. هر وقت سر و کله ی ماهی برای گاز گرفتن پیدا شد، تو او را به ساحل پرتاب کن. خرگوش دم دراز گفت: تو چرا دمت را در آب نمی اندازی؟ روباه جواب داد: چون دم تو قشنگ تر و بلندتر است و به همین خاطر ماهی ها را گول می زند. خرگوش بیچاره قبول کرد و دوتایی به طرف ساحل به راه افتادند. وقتی به ساحل رسیدند، خرگوش دمش را در آب گذاشت. چیزی نگذشت که خرگوش فریاد زد: فکر کنم با دمم ماهی گرفتم. حالا چه کار کنم؟ روباه گفت: با دمت ماهی را به ساحل بینداز! خرگوش گفت: فکر کنم ماهی بزرگی است؛ چون او دارد من را به درون آب می کشد! روباه با خوش حالی به آب نزدیک شد و گفت: اما این که ماهیه نیست! لاک پشت است. خرگوش فریاد زد: کمکم کن، هرچه که هست دارد من را غرق می کند. الان خفه می شوم. روباه گفت: ولی من چطوری تو را نجات بدهم؟ خرگوش گفت: خب تو هم من را به سمت ساحل بکش! روباه هم گوش های خرگوش را گرفت و شروع کرد به کشیدن. آن قدر کشید که گوش های  خرگوش دراز و درازتر شد. از آن طرف هم لاک پشت دم خرگوش را گاز گرفته بود و می کشید. آن قدر محکم گرفته بود که دم دراز خرگوش کنده شد. لاک پشت هم رفت. ازآن روز به بعد گوش های خرگوش دراز شد و دمش کوتاه! ❤️🧡💛💚💙💜 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 زن در جايگاه همسرى از منظر قرآن 🔸 پوشاننده 💞«زنان‌تان لباس شمایند و شما لباس آن‌ها» (بقره،۱۸۷) همسران باید مانند لباس مايه‌ زينت و پوشاننده عيوب يكديگر باشند. از طرف دیگر همانطور که هوای سرد و گرم لباس متناسب دارد؛ همسر بايد رفتار خود را متناسب با نياز روحی طرف مقابل تنظيم كند. 🔸 مشاوره با همسر 💞 «مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مى‏‌دهند و اگر آن دو با مشورت يكديگر بخواهند كودک را زودتر از شير بگيرند گناهى بر آن‏ها نيست.»(بقره،۲۳۳) و «درباره فرزندان، كار را با مشاوره شايسته انجام دهيد.»(طلاق،۶) با توجه به آیات، خداوند زن را مشاوری مورد اعتماد برای مدیریت زندگی معرفی می‌کند. 🔸 پاسخ‏ به نيازهاى طبيعى همسر 💞 «زن خوب همچون مزرعه‌ مناسب و سلامت بذر(مرد)، شرط توليد بهتر است.» (بقره،۲۲۳) زن وسیله اطفاء هوسرانی مردان نیست، بلکه وسیله‌ای برای حفظ حیات بشر و تامین نیازها در چارچوب دین و اخلاق است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
نقاشی دهه فجر ارسالی یکی از شرکت کنندگان مسابقه 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ دهه فجر ارسالی یکی از شرکت کنندگان مسابقه 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🌹 💠 توجه زن به مرد کجا زن می‌تواند به مردش توجه کند: 🔹 ۱. توجه به تلاش مرد در زندگی؛ 🔆 زن موفق زنی است که به تلاش مردش توجه کند. 🔹 ۲. احترام به مرد گذاشتن؛ 🔹 ۳. اعتماد داشتن به مرد؛ 💢 خدا نکند زنی به مردش بی اعتماد بشود. 🔰 می‌دانید: 📍 یکی از بدترین حالاتی که برای یک ‌مرد می‌تواند به‌وجود بیاید این است که همسرش نسبت به او بی اعتماد بشود. 🔰 قاعده‌ای را در اسلام داریم که به آن عمل کنید: 📍 اصل پرهیز از بدبینی 🔹 ۴. توجه به تفریحات مثبت همسر؛ 😄 تفریحاتشان برایشان مهم است مخصوصا در سال‌های اول زندگی ⭕️ البته این ‌به این‌ معنا نیست که مرد را رها بکنید، در تفریحات سالمش همراهش باشید. 🔰 یکی از مشکلاتی که مردها با همسرشان دارند این است که: 🌷 خانم می‌گوید: آقا چرا ما را پارک نمیبری؟ یک تفریح نمی‌بری؟ 🔻 بخشی از جواب این سوال را در خود خانم‌ها باید دید. 🥀 بعضی از خانم‌ها متاسفانه مشکلی که دارند این است که خیلی به اصطلاح غرغرو هستند. شاید خودشان هم متوجه این موضوع نباشند. 🔻 مثلا از خانه که بیرون می‌آیند شروع می‌کنند: 🔸 هوا چقدر بده! 🔸 هوا چقدر گرم شده! 🔸 این ‌جوان‌ها هم که دائم در پارک مشغول کشیدن قلیان‌اند! اجازه نمی‌دهند ما از هوای تازه استفاده کنیم! ⚠️ نکته مهم ۶: 🔴 مردها یک‌ خط قرمز دارند که غرورشان است. 😡 از شر مردی که غرورش شکسته بشود در امان نخواهید ماند. 🌐 پایگاه حفظ و نشر آثار "استاد تراشیون" 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۹ بهمن ۱۳۵۷ 🔸 پیامی که امام (ره) خطاب به ارتشیان صادر کرده بودند، دست به دست می‌چرخید. مردم متن پیام رهبر انقلاب را جلوی نظامیان می خواندند و صلوات می فرستادند. در این پیام آمده بود: «ما به نظامیان می‌گوییم به ملت ملحق شوند، می‌گوییم اسلام بهتر از کفر است. ملت برای شما بهتر از اجنبی است... ما می خواهیم که مملکت دارای یک نظام قدرتمند باشد. ما نمی‌خواهیم نظام را به هم بزنیم... لکن نظامی ناشی از ملت و در خدمت ملت نه نظامی که دیگران آن را سرپرستی بکنند و دیگران به این نظام فرمان بدهند.» 🔸 شاید مهمترین اتفاق ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ این باشد؛ در این روز عده‌ی زیادی از همافران و افراد نیروی هوایی که بر پلاکاردهای متعددی نوشته بودند: «لطفاًعکس نگیرید» در میان شادی و حیرت مردمی که از این موضوع غافلگیر شده بودند، به اقامتگاه امام(ره) رفتند. آنان درحالی که شعارهایی درباره‌ی اتحادشان با مردم و اطاعتشان از امام(ره) بر لب داشتند، در حضور رهبر انقلاب صف کشیدند و ادای احترام نظامی کردند و به سخنان کوتاه ایشان گوش دادند. امام (ره) در این دیدار گفتند: «همان طور که گفتید تا حالا در اطاعت طاغوت بودید، حالا به قرآن پیوستید. قرآن حافظ شماست. امیدوارم با کمک شما بتوانیم در این‌جا حکومت عدل اسلامی را برقرار کنیم.» از این دیدار تاریخی تنها یک عکس آن هم از پشت سر همافران به یادگار مانده است..... (نبود حضور دوربین به علت شناسایی نشدن همافران و دستگیری آنان بود) 🔸یکی از روزنامه های عصر، خبر این دیدار همافران را همراه با عکسی که همافران را از پشت سر و امام(ره) را از روبه‌رو نشان می داد، به چاپ رساند. به محض انتشار این روزنامه، مردم هر کجا که ارتشیان را می‌دیدند، آن‌ها را در آغوش می‌کشیدند، حلقه‌های گل بر گردنشان می‌آویختند و آن‌ها را بر شانه‌های خود بلند می‌کردند. مردم در مقابل چشم سربازانی که مشاهده ابراز احساسات شدید جمعیت توان هر نوع مقابله‌ای را از آن‌ها گرفته بود، تصاویر رهبرشان را بر ماشینها و تانک‌های نظامی می‌چسباندند. 🔸 بدره‌ای (فرمانده نیروی زمینی) از بختیار خواست تا دستور دهد تمام افسرانی که احتمال داشت در رژه صبح آن روز حاضر شده باشند، دستگیر شوند، اما مأموران امنیتی که بلافاصله برای بازداشت آن‌ها اعزام شده بودند، دست خالی بازگشتند. هیچ یک از آنان در محل کار و زندگی خود نبودند، همگی به گونه‌ای حساب شده، توسط نزدیکان امام (ره) درمحل‌های امن پنهان شده بودند. تنها تعداد کمی ( چهار افسر و دوازده درجه دار ) به چنگ ماموران امنیتی گرفتار شدند. 🔸 خبرگزاری‌ها، عکس و خبر مربوط به این واقعه را به سراسر جهان مخابره کردند، همچنین سخن بختیار را که گفته بود: «آن عکس مونتاژ است» و تهدید کرده بود که «مسببان آن حادثه را به شدیدترین وجهی تنبیه خواهد کرد.» 🔸 بختیار گفته بود: «هر یک از اعضای دولت موقت که بخواهد وارد وزارتخانه‌ها شود، توقیف خواهد شد.» 🔸 کارکنان یازده وزارتخانه اعلام کردند که فقط از مهندس بازرگان اطاعت خواهند کرد. 🔸 سپهبد مقدم (رئیس ساواک) با رسیدن اخبار حمله مردم به مراکز ساواک، به تمام رؤسای ساواک سراسر کشور دستور داد در صورت لزوم اسناد و مدارک محرمانه را از میان ببرند. نسیم روح نواز پیروزی کم کم از راه می‌رسد تا خنکایی بر دل داغ دیده ی مردم باشد ..... 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستند «برف و بهمن» قسمت سوم مرور خاطرات آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب از دستگیری و زندانی شدن در زندان کمیته‌ی مشترک ساواک در بازدید ایشان از این زندان ستمشاهی.... ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اینکه می‌گویند ایران قبل از رضاخان هیچ نبوده، دروغ است! 🔹مناظره جنجالی خسرو معتضد و صادق زیباکلام بر سر پادشاهی ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
💠: رتبه 7 جذب گردشگر در جهان 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
آخرین مهلت شرکت در مسابقات تا فردا ۲۰ بهمن ساعت ۲۱ می باشد 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
💢لکه روغن‌ را بر روی‌ کاغذ دیواری‌، می ‌توان‌ با پودر تالک‌از میان‌ برد. ❇️ مقدار زیادی ‌پودر تالک‌ را بر روی‌ لکه‌ ها بپاشید و بگذارید مدتی‌ بماند تا روغن‌ جذب‌ شود، سپس‌ آن‌ را با یک‌ پارچه‌ خشک‌ پاک‌ کنید و در صورت‌ لزوم‌ این ‌امر را تکرار کنید. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرکت کننده بخش حفظ کلام الله سوره مبارکه فجر ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرکت کننده بخش نامه به مادر ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرکت کننده بخش حفظ کلام الله سوره مبارکه فجر ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ 🎙استاد عاملی 💠 شهیدی که گرفتار آتش شد! 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃