eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
4.4هزار ویدیو
131 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
امیرالمومنین علی علیه السلام: 💠پیش از این که نسبت به کاری تصمیم بگیری مشورت کن ، و قبل از این که وارد عمل شوی ، فکر كن http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
نماز روز شنبه آقا سید محمد رضی رضوی رحمة الله علیه نوه مرحوم سید مرتضی کشمیری رحمة الله علیه از قول پدرش سید محمد رحمة الله علیه نقل می کند: این نماز برای قضای حوایج و ادای دیون و سایر امور مجرّب است و پدرم (سید مرتضی رحمة الله علیه) به آن بسیار سفارش می کرد. ایشان صبح هر پنجشنبه، دخترانش را صدا می زد و آن ها را به خواندن این نماز امر می کرد. همسر آیت الله کشمیری رحمة الله علیه نقل کرده است: هر گاه رزق جدیدی به ما می رسید، سید می فرمود: این از برکات نماز پنجشنبه است.1 کیفیت آن، بنابر نقل سید بن طاووس رحمة الله علیه در جمال الأسبوع این گونه است: این نماز چهار رکعت است [دو نماز دو رکعتی] در رکعت اول، حمد و یازده بار سوره اخلاص، در رکعت دوم، حمد و بیست و یک بار سوره اخلاص، در رکعت سوم، حمد و سی و یک بار سوره اخلاص و در رکعت چهارم، حمد و چهل و یک بار سوره اخلاص. پس از سلامِ رکعت چهارم، پنجاه و یک بار سوره اخلاص خوانده می شود و نیز پنجاه و یک بار «اللّهُمَّ صلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»؛ سپس به سجده می رود و در این حال، صد بار می گوید: «یا الله» و هر چه می خواهد از خدا درخواست می کند.2 مرحوم سید بن طاووس رحمة الله علیه در ادامه از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که هر کس این دعا و نماز را بخواند، چنانچه جابجایی کوه ها را از خدا بخواهد، محقق خواهد شد و اگر بارش باران را درخواست کند، خواهد بارید.3 پی نوشت ها: 1. ر.ک: آیات نور، زندگینامه آیت الله سید مرتضی کشمیری2، مؤسسه فرهنگی دارالهدی، ص 77. 2. جمال الاسبوع، ص 59. 3. اهل نظر توجه دارند که استجابت دعاها و برآورده شدن حاجات مشروط به شرایطی است که خلوص نیت و اعتماد به خداوند از مهم ترین آن هاست. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🌼🍃می گویند عمر بعضی پروانه ها فقط یک روز است. اما همان یک روز آن قدر بال بال می زنند و از نعمت زندگی لذت می برند که وقتی از دنیا می روند از زندگی خود ناراضی نیستند! 🌼🍃بسیاری از اوقات اگر ما بپذیریم که مثل همون پروانه برای چشم برهم زدنی فرصت زندگی یافته ایم خیلی از کارها و رفتارهایمان عاقلانه تر ومحبت آمیزتر و هیجاناتمان مهارتر و زندگیمان شیرین تر می شود. ❣وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ لاٰ يَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ يَسْتَقْدِمُونَ 📖 (٣٤)اعراف ❣و هر قومی را دوره‌ای و اجل معینی است که چون اجلشان فرا رسد لحظه‌ای پس و پیش نخواهتد شد. 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کوکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های نازنین ☺️🌸
سلام امشب داستان از مامان محدثه جان داریم 😍😍👏👏👏
💜به نام خدای مهربون💜 ⛰کوهنوردی🏔 پنج شنبه شب بود ومائده ومحمدومامان وبابادورهم نشسته بودن وصحبت میکردن👨👩👧👦باباگفت بچه هایه میشنهاددارم موافقید فرداصبح زودبریم کوهنوردی⛰مائده ومحمد باگفتن هورااااموافقت شون رواعلام کردن وباباگفت حالاکه قرارشدبریم کوه بهتره که شماهم زودبخوابید تاموقع کوهنوروی کسل وخواب الودنباشید😌😌بچه هاگفتن چشم ورفتن تابرای خوابیدن اماده بشن 😘😘 صبح زود بابابچه هاروازخواب بیدارکرد ومائده ومحمدباخوشحالی ازخواب بیدارشدندوبعدازخوندن نمازراه افتادند🌄🌄مامان هم وسایل صبحانه رواماده کرده بودوداخل سبدگذاشته بود☕️🍪همینطوری که ازکوه میرفتن بالا باباگفت بچه هاطلوع خورشیدروببینید که چقدرزیباست🌝🌝مائده گفت اره باباجون خیلی قشنگه من تاحالاطلوع خورشیدروندیده بودم😂😂مامان گفت بچه هامیدونیدچراخدای مهربون کوه روروی زمین قرارداده محمدگفت نه مامان تاحالابهش فکرنکرده بودم میشه برامون توضیح بدی⛰⛰مامان گفت ↩️خداوند کوههاروبرای ارامش زمین افریده وکوههامیخ های روی زمین هستن وزمین روازلرزش نگه میدارنددهمچنین برف هاروی کوههامی نشینندوروی قله هاباقی می مونندوموقعی که هواگرم میشه این برفهااب میشن وچشمه هابوجودمیان وازبهم پوستن چشمه هارودهای بزرگ تشکیل می شوند↪️درکوهها گیاهان وداروهای گیاهی می رویند 🌿🌱🌴مردم ازسنگ کوههابرای خودشون خونه درست میکنن🏡🏡❌❌خداوند معدن های زیادی درکوههامثل معدن گچ ،طلا،مس و.....قرارداده که مردم درخونه سازی وساختن وسایل زینتی ازاونهااستفاده میکنن ❌مائده گفت واااای مامان جون من تاحالانمیدونستم کوههاانقدربرای مفیدوباارزش هستن😔😔محمد💁♂💁♂گفت مامان ، مائده بیاید من یه غارپیداکردم باباگفت کوهنوردهابرای درامان ماندن ازحمله حیوانات وحشی میرن داخل غارهاوجلوی غارهااتش روشن میکنن که حیوانات درنده به اونهانزدیک نشن🐕🐆🐆مامان گفت هوادیگه داره گرم میشه بهتره که اروم اروم بریم پایین وقتی به پایین کوه رسیدن مامان سفره روانداخت وهمگی دورهم صبحانه خوردن 😄😄وقتی سوارماشین شدند مائده گفت باباجون ازاینکه امروزمارواوردی کوهنوردی ازت ممنونیم🙏🙏 هم ورزش کردیم وهم مطالب خیلی خوبی یادگرفتیم محمدگفت روزخوبی بود بمن که خیلی خووووش گذشت😀😀 (مامان محدثه) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت 192 نگاهش رو روی خودم حس می کردم. دستش رو نزدیک دستم آورد. ولی من دستم رو کشیدم. و اون هم با کمی مکث دستش را کشید. وشروع کرد: _گندم!من دوستت دارم. فقط به خاطر تو آمدم. می دونم از دستم ناراحتی .ولی باید بهم فرصت بدی تا همه چیز رو بهت بگم. ولی قبلش بدون که اومدم تا تورو از پدرت خواستگاری کنم . یه دفعه جا خوردم .و سرم رو بلند کردم و با تعجب به چشمهاش نگاه کردم 😳 این چی داشت می گفت. یه روزی من رو از خودش روند. مریض شدم . غصه خوردم . حالا حرف از ازدواج وخواستگاری می زنه ؟ یعنی چی ⁉️😳 از تعجبِ من لبخندی زدو گفت: _حق داری تعجب کنی. چون تو من رو یه آدم دروغگو و بی وفا می شناسی. ولی راستش من از همون روزهای اول که با سحر به خونه امون اومده بودی .ازت خوشم اومد. توی تمام اون سالها فقط به تو فکر می کردم. تو تنها گزینه برای ازدواجم بودی وهستی. همه ی اون عاشقانه هاییکه بهت می گفتم راست بود. من واقعا عاشق تو بودم. یادم نمی ره چقدر از دستم فرار می کردی. یادم نمی ره چقدر تلاش کردم تا دلت رو به دست بیارم. توی روزهای سخت زندگیم، تو مثلِ یه داروی مسکن بودی برای تمامِ دردهام. مثلِ مرحمی به روی همه زخم هام. وقتی با تو بودم از ته دل می خندیدم. تو برام با اون همه حجب وحیا و واقعا ستودنی بودی. و این زیبایی خدا دادی که داری . برام زیباترین هستی. دلم با تولرزید. با تو عاشق شدم . باتو شاد شدم. با تو بهترین لحظه های زندگیم رو داشتم. وجود تو برای من توی اون شرایط درد آور، مثل یه معجزه بود. معجزه ای که زندگیم رو دگرگون کرد و ازمن یک سپهر دیگه ساخت. شاید باور نکنی. ولی من سپهر مغرور پیش ِتو کم می آوردم. شب روز فکرم رو مشغول کرده بودی. اون روزها تنها روزنه امیدم تو بودی. https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
قسمت 193 سرم رو بلند کردم و پرسشگرانه نگاهش کردم. نگاهم رو خوند و لبخند تلخی زد. حق داری باور نکنی. با اون اتفاقی که افتاد. ولی باور کن . اون دختر 😔 بعد سرش رو پایین انداخت . بغض کرد. وبعد از چند لحظه ادامه داد: _هر چی می کشم از دست پدرمه . تمام بدبختی ها و بی کسی هام. و دردِ فراقِ تو ... نمی دونی چی کشیدم این دوسالی که ازت دور بودم. روی برگشتن نداشتم . خواب وخوراک هم نداشتم. بعد از مرگ مادرم.... قطرات اشک از چشمش روانه شد روی گونه هاش😢 _مادرم برام خیلی عزیز بود .ولی جلوی چشمم ذره ذره آب شد. هیچ کاری نمی تونستم براش کنم. این آخری ها یه فکری به سرم زد. برگر دونمش شهر توی خونه ی قبلیمون . شاید حالش بهتر بشه. آخه خیلی بیقراری می کرد. رفتم شهر وبا بدبختی بابا رو پیدا کردم. ولی گفت اگه خونه رو می خوای باید با دختری که می گم ازدواج کنی. خوب می دونستم که یه زد وبندی توی کاره . ولی چاره ای نداشتم . مادرم توی شهر براش بهتر بود . ودکتر وبیمارستان هم نزدیکتر. سخت بود ولی قبول کردم. درست همون موقع توی اون شرایط بحرانی تو پیدات شد. گندم باور کن مجبور بودم .چاره ای نداشتم. باید پدرم رو راضی می کردم .به خاطرِ حالِ مادرم.😔 تورو خدا بگو که من رو می بخشی.؟ ومن فقط ساکت بودم ویادآوری اون روز اذیتم می کرد. _اومدم بیمارستان دنبالت . مدارک بهونه بود .می خواستم ببینمت . می خواستم از حالت باخبر بشم. ولی مجبور بودم تورو ناامید کنم. به خاطرخودت. که به فکر زندگیت باشی. نمی خواستم به امید من بمونی. چون سرنوشتِ من معلوم نبود. وقتی اون حرفها را توی بیمارستان بهت می زدم. خودم داغون می شدم .از داخل خرد شدم. ولی خیالم راحت شد تنها نیستی ملیحه پیشت بود.بعد هم به شوهر ملیحه سپردم مراقبت باشه. ولی گفتم چیزی بهت نگه . گندم باور کن . همان موقع هم دوستت داشتم. باور کن. اما مدتی نگذشت که پدرم زیر حرفش زد. فکر کنم معامله شون به هم خورده بود. که وقتی رفتم تا ازش پول بگیرم وسند خونه رو دادو بیداد راه انداخت. وبعد هم که برگشتم روستا و حالِ مامان بد شد. می خواستم ببینمت وازدلت دربیارم وهمه چیز را بهت توضیح بدم .که اون شب باز از دستم فرار کردی.نموندی تا باهات صحبت کنم. وقتی هم که بابات رو دیدم .خوشحال شدم. خیلی خوشحال شدم که دیگه تنها نیستی وکسی جرأت نمی کنه اذیتت کنه. چون من باید با مادرم می رفتم. فقط از این ناراحت بودم که نتونستم واقعیت را بهت بگم. https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 بارالها عاشق شدم و بی تاب تَبم من سر گشته وحیران ،بی پا وسرم من تابه کِی در به د ر خواهی مرا که دگر مجنون و جان بر سرم من گر به دادم نرسی امشب امیر بی جان وبیچاره وبی تنم من کن مداوا دردِ این بیچاره را لطفی بنما که امشب بی دلم من اللهم عجل لولیک الفرج 🌸 شبتون بهشت حاجاتتون روا التماس دعا🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبحتون بخیر وشادی🌸 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮ 💚امام علی علیه السلام فرمودند:💚 ای مردم! از خدا بترسید؛ زیرا هیچ کسی عبث آفریده نشده است، تا به سرگرمی و غفلت گذراند و مهمل رها نشده است تا بیهودگی کند. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰💠🔰💠🔰💠🔰 ✨ای شه منتظر از منتظران چهره مپوش که دگر جان به لب از محنت هجران آمد ✨همه گویند که مفتاح فرج صبر بود؛صبر نَتْوان که دگر عمر به پایان آمد🍂 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍوَآٰلِ مُحَمَّد وعجل لولیک الفرج والعافیه والنصر http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
✨ امام علیه السلام 💠 «وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُن؛ و اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ؛ و اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ؛ حتَّی لَایَبْقَی مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَر» 🔸 به سوگند شما خالص می شوید؛ به خدا سوگند شما از یکدیگر جدا می شوید؛ به خدا سوگند شما غربال خواهید شد؛ تا اینکه از شما شیعیان باقی نمی ماند جز گروه بسیار کم و نادر. شرح در این روایت شریفه امام صادق علیه السلام هشدار می دهد که خداوند را در زمان غیبت دچار آزمایش بسیار سختی خواهد کرد و بسیاری از اشخاصی که منتسب به شیعه هستند غربال می شوند و خالص می شوند و از این میان گروه بسیار اندکی از شیعیان باقی می مانند. در این میان کسانی نجات خواهند یافت که: 1. خود را در زمان به امام عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف نزدیک و نزدیک تر کنند؛ 2. خود را از پاک کنند و به صفات حسنه نیکو گردانند( کنند). 3. شناخت امام زمان -عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف- و دعای فراوان برای ایشان، تنها راه نجات در این دوران پر از فتنه است. 🌐 منبع: hawzah.net #⃣ •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
🔔 نتیجه تلاش⁉️ 🌸 کسی که تمام تلاشش را به کار گیرد، به اوج خواسته هایش می رسد. 🌼 📚غررالحکم، ص444 #⃣ •┈••✾•🌿🌺🌿• http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
🚫 کردن که کاری ندارد! ✨ بودن جسارت میخواهد اینکه وسط یه عده بی ،نماز بخونی !! اینکه وسط یه عده بی در گرما و سرما و سر کلاس حجاب داشته باشی !! اینکه حد و حدود و و رعایت کنی !! اینکه توی محرم مشکى بپوشى و مردم بهت بگن افسرده !! اینکه به جاى آهنگ و ترانه ، گوش کنى !! ناراحت نباش خواهر و برادرم ، دوره است،↓ به خودت افتخار کن ... تو خاصی ... تو هستى ... تو منتظر فرجى ... تو گریه کن حسینى ... نه اُمُّل ... بگذار تمام بد و بیراهه بگویند! به خودت ... به محاسنت ... به چادرت ... به عزاداریت ... به سیاه پوش بودنت ... 💚 می ارزد به یک لبخند رضایت •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
🔔 مثال دنیا و آخرت⁉️ 🌱 إنَّ الدُّنیا و الاَخِرَةَ ... بِمَنزِلَة المَشرِقِ وَ المَغرِبِ وَ ماشٍ بَینَهُما کُلَّما قَرُبَ مِن واحِدٍ بَعُدَ مِن الاخَرِ وَ هُما بَعدُ ضَرَّتانِ. 👌 و به منزله مشرق و مغرب هستند و کسی که میان آن دو راه می پیماید هر اندازه به یکی نزدیک شود از دیگری دور می شود. 💠 علیه السلام 📚 (صبحی صالح) ص486 ، حکمت 103 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کوکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های نازنین ☺️🌸
به نام خدا نانِ دوستی 🌹 روزی روزگاری در یک مزرعه بزرگ که یک خانه چوبی قشنگ در آن بود. پیرمرد وپیرزن مهربانی زندگی می کردند. آنها باهم برای به دست آوردن محصول ِگندم خیلی زحمت می کشیدند. گاهی همسایه ها هم به کمک انها می آمدند. تابستان بود وباید محصول گندم را دِرو می کردند. اما وقتی پیرمرد به مزرعه رفت، در اولین قدم ، سوراخِ بزرگی دید. با تعجب به آن نگاه کرد. ولی چند قدم آن طرف تر هم باز یک سوراخِ دیگر بود. او فهمید که موش ها به مزرعه حمله کرده اند. و اگر جلوی آنهارا نگیرد حتما تمام محصول او را نابود خواهند کرد. با بیل دنبالِ موش ها افتاد . اما موش ها از دستش فرار می کردند ودر سوراخ ها پنهان می شدند. همسرش همسایه ها را خبر کرد. انها هم بیل به دست آمدند و دنبال موش ها کردند. وبالاخره توانستند موش ها را بگیرند. و بیرون از مزرعه جایی دور رهایشان کنند. وبعد همه به کمک پیرمرد آمدند و گندم ها را دِرو کردند. پیرزن هم با آردِ حاصلِ از گندم ها برای همه همسایه ها نانِ شیر مال پخت . وهمه از خوردنِ آن نان های خوشمزه لذت بردند. (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا