eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
4.4هزار ویدیو
131 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️آیت الله مجتهدی(ره): ما باید غصه بخوریم که نکند اعمال ما را آفت بزند. مثلاً یک غیبت می‌تواند تمام زحمات ما را هدر دهد. 🌼اگر غیبت کنید ۴۰ روز اعمال خوب شما در نامه اعمال شخص غیبت شونده نوشته می‌شود و اگر عمل خوبی نداشته باشید، گناهان آن شخص در نامه اعمال شما نوشته می‌شود. این روایت از معصوم (ع) است. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️امام علیه السلام: هر کس دیگری را به خاطر لغزشش شماتت کند، خودش به خاطر اشتباهش مورد شماتت قرار می گیرد. 📗 غررالحکم شماره ۹۱۰۸ ❣شماتت و سرزنش با هر قصد و نیتی که باشد، یکی از مهمترین عوامل بروز و سردی روابط است و در نهایت موجب از هم پاشیدگی می شود." #⃣ •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
امام صادق عليه السلام: سه چيز پشيمانى در پى دارد: به خود باليدن، فخر فروشى، و چيره جويى بر ديگران ثَلاثَةٌ تُعقِبُ النَّدامَةَ : المُباهاةُ ، و المُفاخَرَةُ ، و المُعازَّةُ تحف العقول صفحه 320 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
▫️امام باقر(علیه السلام): 💠هر شیعه‌ای که به زیارت کربلا نرود ایمان و دینش ناقص است! ✍️وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۴۳۲ 〰️〰️〰️〰️〰️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کودکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های مهربون ☺️🌸
کتاب داستان 🌹 صدای زنگ مدرسه به گوش رسید و احمد هنوز نرسیده بود . وقتی رسید درِ مدرسه بسته بود. در زد و بابای مدرسه در راباز کردو مثل همیشه خندید وگفت : _بازهم دیر اومدی پسر☺️ واحمد آهسته داشت از گوشه دیوار می رفت تا معاون اورا نبیند که آقای مدیر از پشت پنجره دفتر اورا صدازد و گفت : _بیا دفتر. احمد با ترس و خجالت به دفتر رفت . ومدیر به خانواده اش زنگ زد که باید بیایید مدرسه . آخه احمد هر روز دیر می رفت. وقتی مادرش آمد او هنوز توی دفتر بود. وآقای مدیر با مادرش صحبت کردو گفت: _چرا احمد هر روز دیر می آید .؟ مادر گفت: _آخه احمد هرشب تا دیر وقت بیدار ه. ولی به شما قول می دم که دیگه به موقع بیاد . آن روز وقتی احمد از مدرسه برگشت. تکالیفش رانوشت و پای تلویزیون نشست. ولی بعد از شام مامان گفت: _باید بخوابی . احمد گفت : _نه مامان من با دیدنِ تلویزیون خوابم می بره. مامان خندید وگفت: _یه فکر دیگه برات کردم . واحمد را به اتاق بردو بعد بسته ای را به او داد. وقتی بازش کرد. دید چند کتاب زیبا است. مامان گفت: _حالا با خوندن ِکتاب زودتر خوابت می بره. تازه کلی چیزهای مفید هم یاد می گیری . کتاب ها جلد های زیبایی داشت. وعکس های قشنگی داخلشان بود. احمد با خوشحالی یکی از آنها را برداشت در رختخوابش دراز کشید وشروع کرد به خواندن. صبح که مامان بیدارش کرد هنوز کتاب در کنارش بود . آن روز برای اولین بار احمد به موقع به مدرسه رسید. وبعد از آن هرشب با خواندن کتاب داستان خوابش می برد. ودیگر تا دیر وقت تلویزیون نگاه نمی کرد. چون کلی چیز های خوب یادگرفته بود.ِ https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از روستا که برگشتیم؛ بیشتر به بچه فکرمی کردم. داشتنِ بچه آن هم برای من وقادر که هر دو تنهایی کشیده بودیم و الان هم دور از خانواده هایمان بودیم؛ نعمت بزرگی می توانست باشد. احساس می کردم که قادر هم نگران است. هر چند مثلِ همیشه مهربان و دوست داشتنی بود؛ ولی غمی را درچشمانش می دیدم. دلم می خواست همیشه شاد ببینمش. والبته اون هم شاد وخندان بود. شاید نگرانی خودم بود . نمی دونم؛ می ترسیدم.آنقدر خوشبخت بودیم که گاهی از این همه خوشبختی احساسِ نگرانی می کردم. نکنه این روزهای خوب زود تمام بشه.نکنه قادر را روزی از دست بدم . هر روز براش صدقه می دادم. وقتی می خواست بره سر کار کلی براش آیه الکرسی ودعا می خوندم. نزدیک عید شده بود ومن خیلی خوشحال بودم. امسال عید هم قادر وهم امیر کوچولو به جمع خانواده مون اضافه شده بودند . روز شماری می کردم که زودتر برای تحویل سال به روستا بریم. خیلی ذوق داشتم. ولی قادر انگار نگران بود. هروقت با شوق از خانواده ام وعید وامیر می گفتم؛ احساس می کردم یه دفعه غمگین می شد. بالاخره روزِ رفتن رسید. یک روز مانده بود به سال تحویل وما نی خواستیم سال تحویل کنار هم باشیم . عصر که قادر به خونه برگشت .آماده بودم برای رفتن. ولی قادر هیلی ساکت بود. اما چیزی به روش نیاوردم. با ذوق آماده شدم و سوار ماشین شدیم. باز قادر ساکت بودو من نگران شدم از سکوتش. باید یه کاری می کردم. و می فهمیدم چرا ناراحته ؟ https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
یه کم مِن مِن کردم وگفتم: _قادر جان اتفاقی افتاده؟ به طرفم برگشت و لبخند زد وگفت: _نه عزیزم چیزی نیست😊 _آخه خیلی ساکتی؟ _یه کم فکرم مشغوله . _چرا چیزی شده ؟ _مربوط به کارم می شه. ولی تو خودت را ناراحت نکن . سرم را پائین انداختم و گفتم: _باشه هر طور راحتی😔 دوباره به سمتم برگشت و بعد ماشین را کناری زدو گفت: _گندم ناراحت شدی؟ بغض کرده بودم. آخه اولین باری بود که جواب سر بالا می داد. همان طوری بدونِ اینکه نگاهش کنم گفتم: _نه ناراحت نیستم. یه دفعه صدای خنده اش فضا را پر کرد😊 با تعجب بهش نگاه کردم.😳 گفت: _ببخشید گندم جان . آخه قیافه ات که داره داد می زنه ناراحتی عزیزم 😊 حالا چرا ناراحت شدی؟ دیگه از خنده اش خنده ام گرفته بود و خودم هم یادم رفت چرا ناراحت بودم. وقتی منم خندیدم؛ خیالش راحت شد و گفت: _آفرین این شد .ِ یادت باشه هیچ وقت نمی خوام ناراحت ببینمت. بعد گفت: _راستش دلم نمی خواد با مسائلی که مربوط به کارم می شه ناراحتت کنم . مطمئن باش هر چیزی که به زندگیمون مربوط باشه؛ بهت می گم . مثلِ این خبری که می خوام بهت بگم . وباید قول بدی ناراحت نشی. با تعجب گفتم : _چی؟😳 خندید وگفت: _بیا هنوز هیچی نشده نگران شدی😊 دستِ خودم نبود. واقعا نگران می شدم.وقتی خبری می خواست بشه . https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 بارالها من خسته بودم از درد، درمانِ من نیامد چشمم به ره نشستم ، آن یارِمن نیامد اشک از مژه ببارد ، دستِ دلم گرفتم دل سر به کوی غم شد، غمخوارِ من نیامد اللهم عجل لولیک الفرج🌸 شبتون بهشت درپناه خدا التماس دعا🌹 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبحتون بخیر 🌹 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮ 💚امام باقر علیه السلام فرمودند:💚 زمانی که حضرت ظهور می‌کند به خانه کعبه تکيه می‌دهد و در خدمتش سيصد و سيزده نفر (ياران به تعداد لشکريان بدر) حضور پيدا می‌کنند. اول سخن حضرت آيه شريفه است: «بَقِيَّةُ‌اللهِ خيرٌلکُم اِنْ کُنتُم مُؤمنين». http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎊🎈🎊🎈🎊🎈🎊🎈🎊 شاید که به پیکر جهان جان آمد شاید که شب غصه به پایان آمد آماده پی ظهور او باید شد شاید که همین نیمۀ شعبان آمد http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیت الله سید محمد حسن الهی طباطبایی ما غایبیم، نه حضرت حضرت ولی عصر که غایب نیست. ما هم هیچوقت بدون رابطه نیستیم. ارتباط بین ما و حضرت همیشه وجود دارد... تصرف حضرت در بشریت، مثل تصرف روح در بدن است؛ آن هم نه فقط برای ما بلکه همه بشریت! ما همیشه تحت نظر حضرتیم. ارتباط ما با حضرت دائمی است. منتهی بعضی از انسان ها این ارتباط را درک می کنند و می شناسند و بعضی نمی شناسند. واگر ما نمی توانیم ارتباط را درک کنیم، چون ما دیدمان کم است؛ ما غایبیم. منبع کتاب الهیه ص 153 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
🔶با کدام دست بلاها را دفع کنم؟ 🌷آیت الله فاطمی نیا نقل می کردند: سيد رضی صاحب نهج البلاغه پس از وفات مادرش فرمود: »پس از اين با كدام دست بلاها را رد كنم!؟« دست مادر كه بالا میرود و دعايتان میكند، بلاها از شما دفع میشود. حيف است بر سر مسائل جزئی مادرها را ناراحت میکنید. 📚در مسیر بندگی 76 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیه18:💠صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ💠 ترجمه: آنها کران ، گنگ ها و کورانند، لذا( از راه خطا) باز نمی گردند.
سپس اضافه مىكند : آنها كر هستند و گنگ و نابینا ، و چون هیچیك از وسائل اصلى درك حقایق را ندارند از راهشان باز نمىگردند ( صم بكم عمى فهم لا یرجعون). آنها كر هستند و گنگ و نابينا، و چون هيچيك از وسائل اصلى درك حقايق را ندارند از راهشان باز نمى گردند (صم بكم عمى فهم لايرجعون ). چه مثال دقيق و گويائى : در زندگى انسان بيراهه ها فراوان است ، اما خط مستقيم كه به سر منزل مقصود به پيش مى رود يكى بيش نيست ، ولى خطوط انحرافى بى نهايت است ، و از آن گذشته پرده هاى ظلمت و طوفانهاى وحشتناك و حوادث گوناگون در طول اين راه فراوان خواهد بود، چراغ پرفروغى كه از اين حوادث مصون باشد لازم است كه اين پرده هاى ظلمت را بشكافد و در برابر طوفانها مقاومت كند، و آن چيزى جز چراغ عقل و ايمان و خورشيد وحى نيست . مختصر شعله اى كه انسان ، موقتا مى افروزد چه كارى در اين راه طولانى و پر از طوفان از آن ساخته است ؟! منافقان با انتخاب راه نفاق چنين مى پنداشتند كه مى توانند در همه حال موقعيت خويش را حفظ كنند و از هر خطر احتمالى مصون بمانند، از منافعى كه به دو طرف مى رسد، استفاده كرده و هر دسته غالب شوند آنها را از خود بدانند اگر مؤ منان پيروز شوند در صف مؤ منان ، و اگر غلبه با كافران باشد با آنها باشند. آنها خود را افرادى زيرك و باهوش مى پنداشته اند و در پرتو روشنائى اين شعله ضعيف و ناپايدار، مى خواستند راه زندگى خود را ادامه دهند و به نوائى برسند. اما قرآن پرده از روى كار آنها برداشت ، و دروغشان را آشكار كرد، چنانكه مى خوانيم : اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله و الله يعلم انك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون : هنگامى كه منافقان به سراغ تو مى آيند مى گويند ما گواهى مى دهيم كه تو فرستاده خدائى ، خدا مى داند كه تو رسول او هستى ، ولى خدا گواهى مى دهد كه منافقان در اظهاراتشان دروغ مى گويند (سوره منافقون آيه 1 و 2). حتى قرآن به كفار نيز اعلام مى كند كه آنها با شما نيستند، هر وعده اى دهند عمل نخواهند كرد: الم تر الى الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا من اهل الكتاب لئن اخرجتم لنخرجن معكم و لا نط فيكم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنكم و الله يشهد انهم لكاذبون لئن اخرجوا لا يخرجون معهم و لئن قوتل لاينصرونهم و لئن نصروهم ليولن الادبار ثم لا ينصرون منافقان به برادران كافر خود از اهل كتاب وعده مى دهند كه اگر شما را از مدينه بيرون كنند، ما نيز با شما خارج خواهيم شد و به حرف هيچكس درباره شما گوش نخواهيم داد، و اگر با شما بجنگند شما را يارى مى كنيم ، و لكن خداوند گواهى مى دهد كه منافقان دروغ مى گويند، اگر آنها را بيرون كنند همراه آنها خارج نخواهند شد، و اگر با آنها جنگ نمايند ياريشان نخواهند كرد، و اگر به آنها كمك كنند (درگير و دار جنگ ) پا به فرار خواهند گذاشت (و استقامت به خرج نخواهند داد) -حشر - 11 12). قابل توجه اينكه : قرآن در اينجا از جمله استوقد نارا استفاده كرده است ، يعنى آنها براى رسيدن به نور نار استفاده مى كنند آتشى كه هم دود و هم خاكستر و هم سوزش دارد، در حالى كه مؤ منان از نور خالص و چراغ روشن و پر فروغ ايمان بهره مى گيرند. منافقان گرچه تظاهر به نور ايمان دارند اما باطنشان ، نار است ، و اگر هم نورى باشد ضعيف است و كوتاه مدت . اين نور مختصر، يا اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحيدى است و يا اشاره به ايمان نخستين آنها است كه بعدا بر اثر تقليدهاى كوركورانه و تعصبهاى غلط و لجاجتها و عداوتها، پرده هاى ظلمانى و تاريك بر آن مى افتد، نه تنها يك ظلمت بلكه به تعبير قرآن ظلمات . و همينها است كه چشم بينا و گوش شنوا و زبان گويا را سرانجام از آنها خواهد گرفت ، چرا كه سابقا هم گفتيم ادامه راه غلط تدريجا نيروى تشخيص و درك انسان را ضعيف مى كند، تا آنجا كه گاهى حقايق را وارونه مى بيند، نيك در نظرش بد، و فرشته ديو، خودنمائى مى كند. به هر حال اين تشبيه در حقيقت ، يك واقعيت را در زمينه نفاق روشن مى سازد، و آن اينكه نفاق و دوروئى براى مدت طولانى نمى تواند مؤ ثر واقع شود ممكن است منافقان براى مدت كوتاهى از مزاياى اسلام و مصونيتهاى مؤ منان برخوردار شوند و از رفاقت پنهانى با كفار نيز بهره گيرند. ولى اين امر همچون شعله ضعيف و كم دوامى كه در يك بيابان تاريك و ظلمانى در معرض وزش طوفانها است ديرى نمى پايد، و سرانجام چهره واقعى آنها آشكار مى گردد، و به جاى كسب موفقيت و محبوبيت ، منفور و مطرود خواهند شد و همانند كسى كه در بيابان راه را گم كرده و چراغ را از دست داده سرگردان مى مانند.