eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
باغ گل ها💐 دریک باغِ زیبا ؛ گل های زیادی روئیده بود. که کنارِ هم به شادی زندگی می کردند. پروانه های رنگارنگ و زیبایی؛ هر روز روی این گلها می نشستند و از زیبایی آنها لذت می بردند. همه حیوانات وپرنده ها؛ از زیبایی این باغ تعریف می کردند. روزی یک موشِ بدجنس و حسود؛ که خبرِ این همه زیبایی را شنیده بود؛ تصمیم گرفت تا به این باغ برود و ریشه گل ها را بِجَود تا دیگر گلی باقی نماند. دور تا دور باغ؛ دیوار بود. موش شبانه؛ با زحمت زیاد زیرِ دیوار سوراخی ایجاد کرد و واردِ باغ شد. چون شنیده بود که باغ؛ نگهبان دارد. خود را در گوشه ای پنهان کرد. شبِ بعد؛ آهسته به کنارِ بوته ی گلی رفت و زمین را سوراخ کرد وبه ریشه ی گل رسید. با دندانهای تیزش؛ ریشه گل را خورد. ودوباره به مخفی گاه خود رفت. صبح که پروانه ها به گل ها سر کشی کردند؛ دیدند که گلِ بیچاره پژ مرده شده و افتاده. سریع کبوتر را که نگهبانِ باغ بود؛ صدا زدند. کبوتر که دقت کرد؛ فهمید که کارِ موش است. پس تصمیم گرفت که شبها هم بیدار باشد تا موش را به سزای عملش برساند. آن شب هم موش، از تاریکی استفاده کرد وگل دیگری را نابودکرد. ولی شبِ بعد کبوتر تمامِ باغ را زیرِ نظر گرفت. تا اینکه با شنیدنِ صدای کندنِ زمین؛ موش را پیدا کرد. قبل از اینکه موش بتواند به داخل زمین برود. به او گفت: _بهتره از این باغ بری و دست از این کارت برداری. موش خندید وگفت: _من تا تمامِ این گل ها را نابود نکنم از اینجا نمی روم. توهم اگر مزاحمِ کارم بشی. تورا هم نابود می کنم. وبعد هم به کبوتر حمله کرد. کبوتر بال بال می زد تا جلوی خرابکاری های موش را بگیرد. گل ها وپروانه ها همه خواب بودند و از سر و صدای آن ها بیدار نشدند. هر چه کبوتر بال بال می زد؛ موش بیشتر و بیشتر چنگالهای تیزش را در بدنِ او فرو می کرد. بالها و بدنش زخمی شده بود و خونش روی زمین می ریخت. ولی دست از مبارزه برنمی داشت. تا اینکه بدنِ بی جانش روی زمین افتاد. موش ِ بدجنس از موقعیت استفاده کرد و چنگالش را در قلب ِ کبوتر فرو کرد. کبوتر در لحظه آخر تمامِ توانش را جمع کرد و فریادی کشید؛ که به گوشِ دیگرِ کبوتران رسید و دیگر نفسی برایش باقی نماند. موش که خسته شده بود؛ به مخفیگاه خودش برگشت و با خیالِ راحت خوابید. صبح که شد؛ بِدونِ ترس و با خوشحالی؛ از جایش بلند شد. وآماده شد برای نابودیِ کلِ باغ. ولی وقتی بیرون رفت. دید که جای جای باغ گل های لاله روئیده و باغ زیباتر از قبل شده. با عصبانیت به طرف گل ها حمله کرد. که دسته ای کبوتر به طرفش آمدند. با دیدنِ آن همه کبوتر؛ از وحشت پا به فرار گذاشت و برای همیشه از باغ رفت. وآن باغ با آن گلهای لاله ی زیبا هنوز زیباست. (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان وقتتون بخیر طاعات وعباداتتون مقبول در گاه احدیت🌹 پیشاپیش تولد سرور جوانان اهل بهشت سبط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه واله) امام حسن مجتبی را خدمتتون تبریک عرض می کنم. امیدوارم عیدی همگیمون فرج مولامون باشه اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
لازم دانستم چند نکته درباره رمان گندمزارِ طلایی خدمتتون عرض کنم اولا : از همه شما بزرگواران بابت توجه ای که به این رمان دارید. وپیام هایی که برام می فرستید اعم از انتقاد وپیشنهاد؛ بینهایت تشکر می کنم 💐 ثانیا: بنده سعی دارم که حتما در رمانهایی که می نویسم، واقعیت ها را بیان کنم؛ جهتِ هشدار وراهنمایی جوان ها ونوجوان های عزیز.🌹 به خصوص که به عنوان یک مشاور؛ دوستان لطف می کنند برام درد دل می کنند. خدارا شکر با دردِ مردم آشنا هستم. پس مطمئن باشید که هر چه می نویسم دور از واقعیت نیست. ما در جامعه مان هم زوج هایی را داریم که مانند؛ گندم و قادر، در کنار هم با خوشبختی که حاصلِ صبر و گذشت هست؛ به راحتی زندگی می کنند. .وهم زوج هایی را داریم که متأسفانه؛ در زندگی فقط به فکر خودشون هستند و رضایت خدا و همسرشون را درنظر ندارند و همین امر باعثِ می شه که زندگی خوبی نداشته باشند ومرتب یکدیگر راعذاب بدهندو در نهایت یا زندگی بِدون خوشبختی دارند. یا ناچار به جدایی می شوند. دواصل را که در تدریس خانواده متعالی استاد پناهیان داریم را در نظر بگیرید برای زندگی بهتر: 1⃣احترام گذاشتن زن به مرد 2⃣محبت کردن مرد به زن
ثالثا: کم نداریم خانم هایی را که مانند مینا خانم ِ قصه ما؛ دچار مردهای به ظاهر مؤمن می شوند و یک عمر باحسرت زندگی می کنند. نکته خیلی مهم : مشکلی که الان دخترهای خوب و مذهبی ما دچار آن شدند؛ اینه که: فکر می کنند حتما باید با یک طلبه یا پسرِ مذهبی ازدواج کنند تا خوشبخت بشوند. ولی باید دقت کرد گاهی در این اقشارهم هستند کسانی که متاسفانه اصلِ مهمِ دین داری را که همانا (مبارزه با هوای نفس )است را رعایت نمی کنند. یک کلام: برای ازدواج خوب؛ حتما دقت کنید و فقط ظاهر افراد را نبینید.✅ درپایان: آرزوی خوشبختی تمام جوانان را دارم. امیدوارم در این شبهای عزیز؛ مشکلات ازدواج جوان هایمان حل شود. و همگی خوشبخت وعاقبت بخیر باشید در لحظات ناب بندگیهاتون بعد از دعای فرج بنده حقیر را از دعای خیر بی نصیب نگذارید🌹 منتظر نظراتِ سازنده تون هستم از همراهیتون وصبوریتون سپاسگزارم امیدوارم که خادم خوبی براتون باشم ✅ (فرجام پور)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آهی کشید و ادامه داد: _آن موقع ها خودم را در اوج قله موفقیت می دیدم. چون تونسته بودم با وجود دوتا بچه کوچک و غربت؛ درسم را بخونم و موقعیت شغلی خوب داشته باشم. هر چند یاسر هم درسش را ادامه دادو ارتقاء درجه گرفت. ولی من بیشتر به خودم می بالیدم. بچه هارا می گذاشتم مهد و می رفتم سرِ کار. ظهر خسته و کوفته بر می گشتم و می رفتم دنبالشون تا عصر که یاسر بر گرده خونه؛ غذا را آماده می کردم و به بچه ها رسیدگی می کردم. وقتی یاسر برمی گشت؛ دیگه نای حرف زدن هم نداشتم و فقط به این فکر بودم که زودتر ناهارش را بدم و کمی استراحت کنم. یواش یواش شروع کرد به بهانه گرفتن. که چرا اینجا را دستمال نکشیدی؟ وچرا لباسم اتو نداره ؟ و.... خلاصه اخلاقش عوض شد. آن همه عشق وعلاقه ی بینِ ما؛کمرنگ وکمرنگ تر می شد. منم همه را می گذاشتم پای حسادتش. اما کم کم دیر آمدن هاش شروع شد. هر بار هم که اعتراض می کردم؛ بهانه ی کارش را می آورد و منم حوصله بحث کردن باهاش را نداشتم. روزها به همین شکل می گذشت. دیگه بهانه هم نمی گرفت؛ فقط دیر می آمد و ساکت بود. ومن اصلا بهش مشکوک نبودم. چون بهش ایمان داشتم. به پاکی و مردونگیش . به ایمانش. به عشق و علاقه اش نسبت به خودم. تا اینکه آن شبِ شوم رسید. همان شبی که زندگیم را به ویرانی کشیدو من را نابود کرد😔 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
به اینجا که رسید سرش را بین دستهاش گرفت وساکت شد. آب دهانم را قورت دادم. بند بندِ وجودم داشت از هم جدا می شد و منتظر بودم که بفهمم چی می شه؟ سرش را بلند کرد و گفت: _من چقدر خوش خیال بودم. وقتی شب دیر کرد، فکر کردم بازهم سرِ کاره. که تلفن زنگ زد. گوشی را برداشتم. صدای یک زن بود. سلام واحوالپرسی کردو بعد گفت: _شما من را نمی شناسی. ولی من شمارا خوب می شناسم. گفتم: _ببخشید شما؟ خندید و گفت: _من همسر آقاتون هستم😏 _خانم لطفا مزاحم نشید. _مزاحم کیه؟ مینا خانم؛ من زنِ دومِ یاسرم. الان یک سال هست که باهم عقد موقتیم. تا این را گفت؛ داد زدم: _ خفه شو دروغ گو.😟 باصدای بلند خندید وگفت: _باور نمی کنی از خودش بپرس. قراره بریم عقد دائم انجام بدیم؛ گفتم درجریان باشی. فعلا 😉 بعد قطع کرد. دیگه بغضش ترکید و زد زیر گریه. زینب را از روی پاهام برداشتم. خوابش برده بود. کناری گذاشتم و رفتم سمتش ؛ در آغوش گرفتمش و نوازشش کردم. اِی وای! این زنِ بیچاره چی کشیده بود؟ اصلا باورم نمی شد. یعنی یک مرد می تونه این قدر پست باشه؟ اون هم مردی که ادعای دین و ایمان می کنه. چند دقیقه توی بغلم فقط اشک ریخت وبعد سرش را بلند کرد واشکهاش را پاک کردو گفت: _باورت می شه. یاسرِ من؛ عشقِ من؛ یاسرِ مؤمنِ من؛ این کار را کرده باشه. داشتم دِق می کردم. هر چه زنگ می زدم؛ اون شماره دیگه جواب نمی داد. تا نیمه شب دور اتاق راه می رفتم.وبا خودم حرف می زدم. باورم نمی شد و می گفتم"الان یاسر میاد می گه همه اش دروغه" بالاخره آقا بعد از نیمه شب پیداش شد. خیلی آرام و بی خیال مثلِ هرشب رفت که بخوابه. بِدونِ توجه به من. سریع رفتم جلو و گفتم: _کجا بودی تا این موقع ِ شب؟ یه پوزخند بهم زد وگفت: _خودت که می دونی😒 _یعنی چی؟ _بس کن مینا.😡 من اونجا بودم؛ که رؤیا بهت زنگ زد. _رؤیا😳 _بله رؤیا. زنم . زنِ من. _یاسر 😳 _بله عزیزم. الان یک ساله که باهم هستیم. اگر امروزهم حماقت نمی کرد توچیزی نمی فهمیدی. _یعنی چی؟😳 _همین که شنیدی. وقتی بهم.توجه نمی کنی. باید چه کار کنم؟ هان؟ تو بگو باید چه کار کنم؟😡 _یاسر باورم نمی شه. یعنی اون زن راست می گفت.😭 _بله راست می گفت. حالا هم سر و صدا نکن. می خوام بخوابم. گندم جان باورت نمی شه؛ به همین راحتی توی چشمهام نگاه کرد و این حرفها را زد و بعد هم رفت راحت خوابید 😭 خرد شدم گندم جان. از بین رفتم. همان جا مرگم را جلوی چشمم دیدم. چشمهام سیاهی رفت ودیگه هیچی نفهمیدم. خیلی سخته گندم جان خیلی سخته 😭 گریه امانش نداد و دوباره سرش را روی شانه ام گذاشت و گریه کرد. ماتم برده بود.😳 مگر می شه یک مرد به همین راحتی به همسرش خیانت کنه. اون هم مردی مثل آقا یاسر. مؤمن و تحصیل کرده. مغزم داشت سوت می کشیدو اشکهام بی اختیار می بارید.😭 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 درونِ این دلم عشقی نهفتم کزان رو ساعتی راحت نخفتم ولیکن در پسِ این دردو رنجم جوانه زد دلم چون گل شکفتم چو نامت بر زبانم می سرایم رها گردم ز محنت چون که گفتم الهی، این دلم بهر تو باشد که جز تو برخودم یاری نجُستم اللهم عجل لولیک الفرج🌸 شبتون بهشت التماس دعا 🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریپلی به قست اول رمان زیبای گندمزار طلائی👆👆🌹 تقدیم به نگاه مهربانتان 🌸
مژده 💐مژده💐 بهترین کتابهای تربیت دینی✅ در قالبِ رمان برای بزرگسالان✅ (او را) کتاب داستان برای کودکان✅ (من قهرمانم) شناخت دین به زبان ساده✅ (رازحیات برتر) رهایی از رنج ها✅ راهکارهای همسرداری و تربیت فرزند✅ (از خانه تا خدا) بر مبنای راهکارهای ( استادپناهیان ) همه وهمه آماده ارائه در مرکز فرهنگی امامزاده اسماعیل (علیه السلام) می باشد. (شهریار) پس فرصت را از دست ندهید ✅ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
گندمزار طلایی 🌾 رمانی از عشق ودلدادگی. ❤️برف روی پله هانشسته بودو سُر شده بودند پام را که روی پله گذاشتم .سٍُر خوردم و صدای جیغم بلند شدکه دیدم دستی مردانه به سمتم دراز شد. بی معطلی دستش را گرفتم وسپهر من رابالا کشید واز افتادن نجاتم داد . ومن چقدر محتاج بودم به این دستِ مردانه واین حمایت مردانه .... چه حسِ خوبی بود وقتی دلم قرص شد به حمایتِ سپهر 😊... بهترین رمان عاشقانه ایتا...وتلگرام بیایید ببینید 😊 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
لطفا بنر ما را در گروه ها وکانال هاتون قرار بدید👆👆👆 سپاسگزارم 🌹
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو سلام صبحتون بخیر🌹 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶ 💫امام صادق علیه السلام فرمود: براى روزه دار دو سرور و خوشحالى است: 1 – هنگام افطار 2 – هنگام لقاء پروردگار (وقت مردن و در قیامت)✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠کِی خزانم میشود مولا بهار⁉️ ♻️کِی کناره میرودگرد و غبار⁉️ 💠یک سؤال از طعمِ بغض واَشک و آه ♻️کِی به پایان میرسداین انتظار⁉️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون ❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
sharh-doa-roozhaye-mah-e-ramezan-mojtehedi_sharh-doa-rooz-aval-ramezan_14.mp3
8.84M
❤شرح دعای روز چهاردهم آیت الله مجتهدی @IslamLifeStyles
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
142976_560.mp3
3.84M
🔷جزء خوانی سریع قرآن کریم #جزء 14 استاد معتز آقایی به نیت فرج امام عصر (عجل الله)🌷✨ @IslamLifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیه30: 💠وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ💠 ترجمه: بخاطر بياور هنگامي را كه پروردگارت به فرشتگان گفت «من در روي زمين ، جانشيني قرار خواهم داد.» فرشتگان گفتند : «پروردگارا ! ، آيا كسي را در آن قرار ميدهي كه فساد و خونريزي كند؟! (اگر هدف از آفرینش این انسان، عبادت است.)ما تسبيح و حمد تو را بجا مي آوريم ، و تو را تقديس ميكنيم.» پروردگار فرمود : «من حقايقي راميدانم كه شما نميدانيد.
انسان نماینده خدا در زمین در آیات گذشته خواندیم که خدا همه مواهب زمین را برای انسان آفریده است و در این ایات ،رسما مسئله رهبری و خلافت انسان را تشریح می کند ، و موقعیت معنوی اورا که شایسته این همه مواهب است روشن می سازد.در این ایات به چگونگی آفرینش آدم (نخستین انسان) اشاره می کندودر این سلسله آیات که از آیه 30 شروع و به آیه 39 پایان می یابد سه مطلب اساسی مطرح شده در این ایه می گوید " به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد " " و اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه" "خلیفه" به معنی جانشین است ، ولی منظور از ان در اینجا جانشین چه کسی و چه چیزی است ؟ مفسران احتمالات گوناگونی داده اند :بعضی گفته اند : منظور جانشین فرشتگانی است که قبلا در زمین زندگی می کردند .بعضی گفته اند : منظور جانشین انسانهای دیگر یا موجودات دیگر ی که قبلا در زمین می زیسته اند. بعضی آن را اشاره به جانشین بودن نسل های انسان از یکدیگر دانسته اند .ولی انصاف این است که ،همانگونه که بسیاری از محققان پذیرفته اند _ منظور: خلافت الهی و نمایندگی خدا در زمین است ، زیرا سئوالی که بعد از این فرشتگان می کنند و میگویند : نسل آدم ممکن است مبدا فساد و خونریزی شود و ما تو را تقدیس می کنیم متناسب همین معناست ، چرا که نمایندگی خدا در زمین با این کارها سازگار نیست .همچنین تعلیم اسما به آدم که شرح آن در آیات بعد می آید قرینه روشن دیگر ی بر این ادعا است .و نیز خضوع و سجود فرشتگان در مقابل آدم شاهد این مقصود است .به هر حال خدا می خواست موجودی بیآفریند که گل سر سبد عالم هستی باشد و شایسته مقام خلافت الهی و نماینده "الله" در زمین گردد.در حدیثی که از امام صادق (ع) در تفسیر این آیات آمده، نیز به همین معنی اشاره شده است که: فرشتگان بعد از آگاهی از مقام آدم، دانستند : او و فرزندانش سزاوارترند که خلفای الهی در زمین و حجت های او بر خلق بوده باشند. پس از آن اضافه می کند : فرشتگان به عنوان سئوال برای درک حقیقت ، و نه به عنوان اعتراض ،عرض کردند: آیا در زمین کسی را قرار می دهی که فساد کند و خون ها بریزد؟" قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء" "در حالی که ما تورا عبادت می کنیم ، تسبیح و حمدت به جا می آوریم و تو را از آنچه شایسته ذات پاکت نیست ، پاک می شماریم." " و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک"ولی خداوند در اینجا به آنها پاسخ سر بسته ای داد که توضیحش در مراحل بعد آشکار گردید:" فرمود من چیز های می دانم که شما نمی دانید" (قال انی اعلم ما لا تعلمون) فرشتگان آن چنان که از سخنانشان پیدا است پی برده بودند این انسان فردی سر به راه نیست ، فساد می کند، خون می ریزد و خرابی به بار می آورد . اما از کجا دانستند؟گاه گفته می شود : خداوند قبلا آینده انسان را به طور اجمال برای آنها بیان فرموده بود.در حالی که بعضی احتمال داده اند : ملائکه خودشان این مطلب را از کلمه "فی الارض" (در روی زمین) در یافته بودند، زیرا می دانستند انسان از خاک آفریده می شود و ماده به خاطر محدودیتی که دارد طبعا مرکز نزاع و تزاحم است ، چه این که جهان محدود مادی نمی تواند طبع زیاده طلب انسانها را اشباع کند، حتی اگر همه دنیا را به یک فرد بدهند باز ممکن است سیر نشود ، این وضع، مخصوصا در صورتی که توام با احساس مسئولیت کافی نباشد سبب فساد و خونریزی می شود .بعضی دیگر از مفسران معتقدند :پیشگویی فرشتگان به خاطر آن بوده که آدم نخستین مخلوق روی زمین نبود ، بلکه پیش از او نیز مخلوقاتی دیگری بودند که به نزاع و خونریزی پرداختند ، پرونده سوء پیشینه آنها سبب بد گمانی فرشتگان نسبت به نسل آدم شد.این تفسیرهای سه گانه ، چندان منافاتی با هم ندارند یعنی ممکن است همه این امور سبب توجه فرشتگان به این مطلب شده باشد و اتفاقا این یک واقعیت بود که آنها بیان داشتند، و لذا خداوند هم در پاسخ هرگز آن را انکار نفرمود، بلکه اشاره کرد در کنار این واقعیت، واقعیت های مهمتری درباره ی انسان و مقام او وجود دارد که فرشتگان از آن آگاه نیستند! ♦️تفسیر نمونه، ج اول، ص211 تا 217♦️
♻️ادامه تفسیر آیه 30 سوره بقره👇👇👇 آنها فکر می کردند اگر هدف، عبودیت و بندگی است که ما مصداق کامل آن هستیم، همواره غرق در عبادتیم و از همه کس سزاوار تر به خلافت بی خبر از اینکه عبادت آنها با توجه به این که شهوت و غضب و خواست های گوناگون در وجودشان راه ندارد با عبادت و بندگی این انسان که امیال و شهوات او را احاطه کرده و شیطان از هر سو او را وسوسه می کند تفاوت فراوانی دارد. اطاعت و فرمانبرداری این موجود طوفان زده کجا؟ و عبادت آن ساحل نشینان آرام و سبک بار کجا؟! آنها چه می دانستند از نسل این آدم پیامبرانی همچون محمد، ابراهیم، نوح، موسی و عیسی (ع) و امامانی همچون اهل بیت (ع) و بندگان صالح و شهیدان جانباز و مردان و زنانی که همه ی هستی خود را عاشقانه در راه خدا می دهند قدم به عرصه وجود خواهند گذاشت، افرادی که گاه فقط یک ساعت تفکر آنها برابر با سال ها عبادت فرشتگان است! قابل توجه اینکه: فرشتگان روی سه مساله درباره صفات خودشان تکیه کرده اند، تسبیح و حمد و تقدیس، بدون شک تسبیح و حمد، یعنی: خدا را پاک از هرگونه نقص و دارای هر گونه کمال دانستن؛ اما در اینکه مقصود از «تقدیس» چیست؟ بعضی آن را پاک شمردن پروردگار از هرگونه نقصان، دانسته اند که در حقیقت تاکیدی می شود بر همان معنای «تسبیح». ولی بعضی دیگر: معتقدند: «تقدیس» که از ماده «قدس» است، یعنی پاک سازی روی زمین از فاسدان و مفسدان، یا پاک سازی خوشتن از هرگونه صفات زشت و مذموم، و تطهیر جسم و جان برای خدا و کلمه «لک» در جمله «نقدس لک» را شاهد این مقصود دانسته اند؛ چرا که فرشتگان نگفتند «نقدسک» (تو را پاک می شماریم) بلکه گفته اند «نقدس لک» از برای تو جامه پاک می کنیم. در حقیقت آنها می خواستند بگویند: اگر هدف، اطاعت و بندگی است ما سر بر فرمانیم، و اگر عبادت است ما هم همواره مشغول آنیم، و اگر پاک سازی خویشتن یا صفحهء روی زمین است ما چنین می کنیم، در حالی که این انسان مادی هم خود فاسد است و هم صفحه ی زمین را پر از فساد می کند. اما برای اینکه حقایق به طور تفصیل بر فرشتگان روشن شود، خداوند اقدام به آزمایش آنها نمود، تا خودشان اعتراف کنند میان آنها و آدم «تفاوت از زمین تا آ سمان است"! ♦️تفسیر نمونه، ج اول، ص 211تا 217♦️